#زندگینامهنادرشاه_افشار
#ادامهقسمتشصتودوم
پس از انجمن علمای شیعه و سنی و مشورت آنان با یکدیگر نادر نامه ای به امپراتوری عثمانی فرستاده خواسته های خود را به شرح ذیل اعلام کرداول شیعیان ازدشنام به
بزرگان اهل سنت اجتناب و دوری کنند و مذهب شیعه پنجمین مذهب رسمی فرقه های اسلام به شمار آید
*دوم شیعیان همانند چهار مذهب اهل تسنن در مکه برای خود جایگاه و رُکنی داشته باشند سوم اسرای جنگی هر دو کشور بدون پرداخت جان بهاء آزاد شوندچهارم هنگام حج همانند چهار مذهب دیگر از سوی پادشاه ایران سرپرست و امیر الحاج رسمی تعیین شود و هم تراز امیر الحجاج های ممالک مصر و شام و توران (آسیای میانه فعلی) و قفقاز و دیگر نقاط دنیای اسلام محترم و رسمیت داشته باشند محمدافندی
ماموریت یافت درخواست های نادر را به استانبول برده و تسلیم سلطان عثمانی نماید ، نادر به محمد افندی گوشزد و تاکید کرد در صورتی که امپراتور شما پاسخ مساعد ندهد و هر یک از درخواست های مرا نپذیرد مطمئن باشید با سربازانم پیشروی خود را در خاک شما دنبال کرده و شخصا به استانبول خواهم آمد و با شمشیر و تبرزین حرفم را به کرسی خواهم نشانیددرکشاکش جنگهای
نادر در عراق کنونی ، در ایران شخصی بنام سام در باکو پیدا شد که خود را از فرزندان شاه سلطان حسین صفوی می نامید و مدعی تاج و تخت ایران شد و مردم را به شورش فرا خواند پس از مدتی کار وی بالا گرفت و لزگی ها و داغستانی ها به حمایت از او پرداختند و مجددا شورشی بزرگ و گسترده در قفقاز به راه افتاد که در نهایت با کوشش سردار فتحعلی خان افشار و سردار عاشورخان پاپالو این شورش پس از ریخته خون سربازان و جوانان هر دو طرف نبرد به پایان رسیدباپایان یافتن فتنهدسام در
قفقاز ، شورش دیگری در شیراز آغاز شد و سردار تقی خان که از سوی نادر برای سرکوبی شورشیان خلیج فارس به آن ناحیه اعزام شده بود با تصرف جزایر و شهرهای ساحلی جنوب به سمت شیراز حرکت کرده و آن ناحیه را پس از جنگی کوتاه از دست حکمرانان دولتی خارج و بعنوان پادشاه ایران اعلام استقلال نمود ، نادر با شنیدن این خبر مانند کوه آتشفشان منفجر شد و سردار محمد حسین خان را برای سرکوبی وی اعزام و پس از جنگی چند روزه ، تقی خان اسیر و پس از نابینا کردنش وی را نزد نادر فرستادند که بدستور نادر گردن زده شد باخاتمه
شورش تقی خان در شیراز ، مجددا خبر شورشی دیگر در گرگان پدید آمد و علت شورش نیز زیاده خواهی و ناپختگی فرماندار آن ناحیه بنام سردار محمد زمان خان که جوانی بسیار جسور و بی باک بود و به انگیزه رشادت های بی نظیرش در میادین جنگی ، توسط نادر به فرمانداری گرگان انتخاب شده بود ، علت شورش به قرار ذیل بود محمد
زمان خان عاشق دختر بسیار زیبائی بنام لیلی که از تیره قاجار بود شده بود که چند روز دیگر قرار بود با جوانی از بستگان خود ازدواج کند *جهت آگاهی خوانندگان ارجمند ، ذکر این نکته ضروریست که قاجارها اصولا ایرانی نبودند و از طایفه و نژاد مغول بودند که پس از هجوم ویرانگر چنگیز خان مغول و پس از آن تیمور لنگ ، بهمراه ترکمانان در استرآباد (نام قبلی گرگان) ساکن شدند ، این طایفه پس از به قدرت رسیدن در ایران ، چون خود را ایرانی نمی دانستند بیشترین ضربات را به کشور بزرگ ایران زدند و در زمان این سلسله نحس و پلید ، بیش از نیمی از سرزمین های ایران که هزاران سال جزء خاک ایران بود از مام وطن جدا شد* محمدزمان خان افرادی را به خواستگاری لیلی فرستاد که بستگان دختر مخالفت کردند ، کار به تطمیع و در آخر به تهدید کشیده شد که سودی نبخشید تا اینکه چند نفر از اطرافیان چابلوس محمد زمان خان ، برای خوش خدمتی بدون اطلاع وی ، نامزد بینوای لیلی را پنهانی کشتند تا به خیال خود ، خدمتی به محمدزمان کرده باشند لیلی پس از اطلاع قتل
نامزدش ، خود را کشت و این واقعه منجر به انفجار قاجارها که اهالی اصلی شهر بودند شد ، آنها برای انتقام ، نزد بزرگ ایل خود بنام *محمد حسن خان قاجار ، پدر آغا محمد خان قاجار سرسلسله قاجاریه رفتند تا چاره ای بیندیشند ، محمد حسن خان قاجار هر گونه تند روی را به صلاح ندانست ولی در نهایت با توجه به رای اکثریت ، با همکاری طایفه یموت که از ترکمانان ساکن در اطراف گرگان بودند تصمیم به قتل محمد زمان خان گرفتند در اندک
مدتی شهر به تصرف قاجارها و ترکمانان درآمد و تمام ماموران حکومتی کشته و تکه تکه شدند و اموال مردم شهر نیز توسط ترکمانان غارت شد ، محمد زمان خان با سختی موفق به فرار شد و جریان را به نادر که اینک در عراق امروزی بود گزارش داد نادر نیز محمد حسین
نادر نیز محمد حسین خان افشار که پدر محمد زمان خان بود را به گرگان فرستاد ، قاجارها و ترکمانان دروازه های دژ گرگان را بستند و آماده دفاع شدند غافل از اینکه بسیاری از مردم شهر که اموالشان به تاراج رفته بود از آنان بیزار بودند نام این قبیله
ریشه در عبارت آقاجر به معنای جنگجوی جنگل دارد.