eitaa logo
دوستداران ولایت
1.1هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
19.6هزار ویدیو
65 فایل
صرفا جهت روشنگری،جهاد تبیین،بصیرت وآگاهی از برنامه های دشمن جهت آمادگی وتوانایی کافی درمقابله بانقشه های دشمنان دوستان عزیز،تبلیغات ارسال لینک ضدنظام وغیراخلاقی ممنوع می‌باشد کپی آزاد به شرط صلوات برمحمدو آل محمد(ص) لینک کانال @doostdaranvelayat
مشاهده در ایتا
دانلود
نیک قدم که سراسر وجودش را وحشت فرا گرفته بود گفت ، قبله عالم ، من از این همه پرسش و پاسخ و زجر روانی و شکنجه روحی به تنگ آمده ام ، سوگند میخورم هر چه را تا کنون گفته ام راست بوده و جز آن هیچ چیز دیگری ندارم که بگویم ، من از همان اول به سوگند شما اطمینان داشتم و جز حرف راست ، چیز دیگری بیان نکردم با سخنان محکم و استوار نیک قدم ، چشمان نادر دوباره سیاهی رفت و کامَش خشک شد و بر پیشانی آفتاب سوخته اش چروک های عمیقی ظاهر شد ، لذا دوباره دستور داد رضاقلی را به حضورش بیاورند ، رضاقلی که دو شب نخوابیده بود و زجر روانی شدیدی را تحمل کرده بود را با چشمانی گود رفته و رنگ رخساری پریده و زرد به حضور پدر آوردند ، قلب پدر و پسر با دیدن یکدیگر ، به تپش در آمد نادر با دیدن رنگ و روی رضاقلی دلش به درد آمد ، لذا نگاهی ترحم آمیز ، به سراپای رضاقلی انداخت و آرام و شمرده و با نگاههائی مهربانانه و التماس گونه رو به فرزندش کرد و گفت ، پسرم ، نه بعنوان پادشاه مملکت بلکه بعنوان یک پدر ، که اشتباهات جوانش را می بخشد و می پوشاند ، از تو میخواهم به من راست بگوئی و مرا از این افکار پریشان و کمرشکن که دامنگیرم شده نجات داده و بِرَهانی رضاقلی که از دنیا بریده و دل به مرگ نهاده بود گفت ، سخن گفتن من برای شما سودی ندارد و هر چه بگویم باور نمی کنید ، هر چه زودتر مرا راحت کنید که دیگر تحمل این همه سرشکستگی در میان درباریان را ندارم ، نادر در مخمصه بدی گیر افتاده بود و نمی دانست چه بگوید و چه تصمیمی بگیرد ، لذا دستور داد تا نیک قدم را نزد او و رضاقلی بیاورند تا با مواجهه حضوری و رو در روئی این دو نفر ، حقیقت امر برای همیشه روشن شده و از این دو راهی رنج آلود رهائی یابد @doostdaranvelayat https://eitaa.com/doostdaranvelayat