هدایت شده از دوستداران ولایت
#زندگینامهنادرشاه_افشار
#پسرشمشیرفرزنددرگز
#ادامهقسمتچهلوششم
#ایپزوداول
مردم دهلی که از ورود نیروهای بیگانه به شهرشان ، دل خوشی نداشتند و با خشم و بیزاری ، برای تماشای رژه سربازان نادر آمده بودند ولی در برابر ماشین عظیم جنگی ایران که همه جا را کوبیده و پیش آمده بود چه می توانستند بکنند جز آنکه خشم خود را فرو برده و خاموش باشند
پیشاپیش این ستون پیروز و نیرومند ، نادر در حالیکه جُبِه تِرمه زیبائی بر دوش خود انداخته بود (تا پیراهن ژنده و پاره اش را بپوشاند) ، تبرزین سنگین و معروف خود را کنار زین اسب سپید رنگ و زیبایش آویخته بود و به پیش می راند ، اندام بلند بالا و کوه پیکر ، و هیبت با شکوه و پر جاذبه او ، موجب حیرت و تعجب همگان شده بود و چشمان مردم را بسوی خود ، خیره کرده بود
*آبه دو کلوستره* تاریخ نگار فرانسوی ، در کتاب خود که در مورد نادر می نویسد👇👇
(*سواره نظام ایران بر بهترین سواران شرق و غرب ، برتری دارد ، شهرت و آوازه دلاوری سواران ایران در هر جنگ و با هر کشوری با ترس و هراسی سخت همراه است ، آنها مانند توفان از راه می رسند ، همه چیز را در هم می کوبند ، فرو می اندازند و می گذرند ، هیبت و قیافه آنان ، وجود هر مدافعی را به لرزه در می آوَرَد ، در دلاوری و شجاعت ، نظیر و مانندی ندارند و از مرگ نمی هراسند ، ایرانیان اسب های عظیم الجثه و سواران متناسب اندامی دارند ، سواران ایرانی سبیل ، خود را نمی زنند و بجای دستار (عمامه) ، کلاهی چهارگوش از پوستِ پشم دار پلنگ یا بُز ، بر سر می گذارند ، لباس های آنان گشاد و کوتاه ، به رنگ های سبز و زرد و سرخ است که نشانگر رسته و گروه هایشان است ، سلاح آنان تفنگ ، تبرزین ، خنجر ، شمشیر و سپر است که در استفاده سریع و متفاوت از سلاح های همراه خود ، مهارت شگفت انگیزی دارند*)
برگردیم به حضور نادر و سپاهش در دهلی
نخستین روزی که نادر در دهلی از خواب بیدار شد مصادف با عید نوروز و عید قربان بود ، آن روز در همه مساجد شهر ، بنام نادر خطبه خوانده شد ، همچنین بدستور نادر ، سکه های نادری ، به مناسبت نوروز ضرب کردند (بر روی سکه ها حک شده بود)
در اقامتگاه نادر ، هفت سین زیبائی چیده شده بود و آئین های نوروزی با شکوه ویژه ای برگزار شد محمدشاه و بزرگان هند برای شادباش به پیشگاه نادر رفتند در این روز سعادت خان که توسط سرباز گارد ویژه نادر زخمی و در اردوی ایران تحت مداوا بود با همه پرستاری هائی که از وی بعمل آمد درگذشت و بدستور نادر آئین ویژه ای در میان اندوه مردم دهلی برگزار و نادر شخصا در تشییع پیکر او شرکت کرد این کار نادر تا اندازه ای از خشم مردم دهلی نسبت به او و سپاهیانش کاست و مورد استقبال مردم قرار گرفت و جو نامساعد و انفجار آمیز شهر ، تا اندازه زیادی فروکش کرد تا بدان حد که پس از دو سه روز ، سربازان ایرانی بدون جنگ افزار و آزادانه در شهر گردش می کردند و به میان مردم کوچه و بازار رفت و آمد می کردند ، البته نظامیان هندی که غرورشان جریحه دار شده بود کماکان از دیدن بیگانگان در میان خود رنج می بردند
سربازان ایرانی که در شهر رفت و آمد می کردند در نهایت ادب و فروتنی و تواضع با مردم رفتار می کردند اگر چیزی میخریدند بهای آن را به قیمت پرداخت می کردند ، راه کسی را به بهانه رفت و آمد بزرگان سپاه ایران و غیره ، سد نمی کردند و مزاحمتی برای زنان و دختران هندی ایجاد نمی کردند ولی عده ای از مردم و سرداران هندی تسلیم سپاه هند را ننگ عظیم و بزرگ ملی می دانستند و برای جبران این شکست منتظر فرصت بودند
در این اثناء ، یکی از بزرگان هند بنام سید نیاز خان ، پسر قمرالدین ، وزیر محمدشاه و یکی از سرداران برجسته هندی بنام علی محمد خان ، با تنی چند از بزرگان هند ، پنهانی نشستی برگزار کردند و هم قسم شدند که 1-نخست راز این دیدارها را هرگز فاش نکنند
2-دوم از لحاظ مالی و جانی ، هیج مضایقه و کوتاهی نکنند ،
3-سوم با شایعه سازی های دروغین تخم کینه و مقاومت را در دل مردم بکارند و آنها را برای شورش و نافرمانی آماده کنند
در جلسات بعدی قرار بر این شد داستانهای دروغین از تجاوز سربازان ایرانی به دختران هندی درحضور پدرانشان و کشتن تمام اعضای خانواده و کتک زدن و زورگیری از مردم ساخته شده و در میان مردم با دادن شاخ و برگ پخش و انتشار یابد
شایعه پراکنی ها هر روز بیشتر و بیشتر می شد چشم و گوش های نادر (پلیس مخفی) مرتبا اخبار و شایعات را بگوش نادر که اینک در باغ بزرگ شالیمار که ستاد فرماندهی سپاه ایران شده بود بسر می برد می رساندند و وضع شهر را آتش زیر خاکستر می دانستند نادر که چنین دید بر آن شد هر چه زودتر غرامت جنگی را از محمدشاه بگیرد و بسوی ایران بازگردد
#دوستداران_ولایت
@doostdaranvelayat
https://eitaa.com/doostdaranvelayat
#زندگینامهنادرشاه_افشار⚔
#پسرشمشیرفرزنددرگز
#ادامهقسمتچهلوششم
#ایپزوددوم
روزی عده ای از کارپردازان سپاه ایران برای خرید آذوقه به میدان سبزی و خواربار دهلی رفتند از این سو سید نیاز خان و علی محمدخان بهمراه بیست نفر که به دشنه و خنجر مجهز بودند بگونه ای ناشناس و جدا از هم به بازار سبزی رفته و به فروشندگان گفتند چرا با این جنایتکاران خرید و فروش می کنید ،سپس با اشاره علی محمد خان افرادش که با لباس مبدل در میان جمعیت بودند به کارپردازان سپاه ایران که بجز دو سه نفر سلاحی همراه نداشتند حمله ور شدند ایرانیان بگونه ای شایسته از خود در برابر افراد علی محمد خان و افرادش دفاع می کردند ولی لحظه به لحظه بر شمار حمله کنندگان افزوده می شد بطوریکه بعلت فشار جمعیت کار از دست آنان خارج شد و با آنکه با دلیری از خود دفاع می کردند تا آخرین نفر کشته و بدنهایشان تیکه تیکه و بر در دیوار بازار آویزان شد
شورش میدان خواربار و سبزی دامنه گسترده تری یافت و مردم دهلی که به هیجان آمده بودند بسوی پیل خانه که در اختیار ایرانی ها بود رفته و در سرِ راه نیز هر سرباز ایرانی را که دیدند کشتند و بر در دیوار آویزان کردند در این روز بیش از هزار نفر از سربازان ایرانی کشته شدند
نادر پس از اطلاع از نافرمانی مردم دهلی ده هزار نفر را برای سرکوب شورشیان بداخل شهر فرستاد و به آنان تاکید کرد در دسته های ده و پانزده نفره در نقاط مختلف شهر مستقر و هر گونه تحرکی را شدیدا سرکوب نمایند ولی به مردم عادی آسیبی نرسانند سواران و پیادگان ایرانی بداخل شهر روانه شدند ولی شورشیان با آموزش های سید نیازخان و علی محمدخان در تاریکی شب ضربات سنگینی به آنها وارد کردند این کشتار تا صبح روز بعد ادامه یافت و برابر آماری که به نادر رسید پنج هزار نفر از سربازان ایرانی در آن شب کشته شدند و شهر تحت سلطه شورشیان درآمد
آوای اذان صبح هنوز پایان نیافته بود که نادر سوار بر اسب با دویست نفر از گارد ویژه خود از باغ شالیمار بسوی دهلی بحرکت درآمد و به جاسوسان خود دستور داد او را به مرکز شورشیان که میدان *چاندی چرک* بود راهنمایی کنند سرداران نادر با التماس از او خواستند سردار دیگری را راهی کند که نادر نپذیرفت
از باغ شالیمار تا نزدیکی های چاندی چرک در شهر خاموش و مرده دهلی مشاهده پیکرهای بی جان سربازان و سواران و لاشه های اسب های ارتش ایران شعله های خشم را در وجود نادر شعله ور کرده بود گارد ویژه نادر چشم بدهان نادر دوخته بودند تا دستور جنگی صادر کند ولی نادر آنان را به صبر و خویشتنداری دعوت کرد
هنگامی که نادر به میدان چاندی چرک رسید همه چیز عادی به نظر می رسید و عده کمی در حال رفت و آمد بودند نادر بهمراه گارد ویژه خود گشتی در شهر زد ولی با اینکه شهر را آرام می دید دریافت آتشی از زیر خاکستر در حال شعله ور شدن است
آن روز اتفاقی نیفتاد و نادر به کاخ شالیمار بازگشت ولی پیکی به دربار محمدشاه فرستاد و از او خواست برای جلوگیری از خشم سربازان ایرانی چاره ای بیندیشد محمدشاه پاسخ داد من نه سپاهی در اختیار دارم و نه جنگ افزار و سلاحی البته بهتر می دانم سپاهیان ایران کمتر در شهر رفت و آمد کنند
فردای آن روز نزدیکی های ظهر سید نیازخان با گروهی از یاران خود در نزدیکی مسجد روشن الدوله برای مردم سخنرانی کرد و گفت دیروز شخص ناشناسی نادر را با دو گلوله هدف قرار داده و امروز نادر بر اثر جراحت گلوله ها فوت نموده است انتشار این خبر در کمتر از نیم ساعت مانند بمب در سراسر شهر پیچید و مردم برای حمله به باغ شالیمار بحرکت درآمدند
نادر که متوجه شده بود مردم شهر براستی آماده یک شورش بنیاد برانداز شده اند بیدرنگ پای در رکاب اسب نهاده و با عده ای از گارد ویژه خود بسوی مسجد روشن الدوله حرکت کرد در مسیر مسجد چند بار صدای گلوله بگوش رسید که سواران همراه نادر با حمله بسوی مهاجمین مسلح آنها را اسیر یا به هلاکت می رساندند
در این اثناء نادر به مسجد روشن الدوله رسید و همزمان صدای شلیک چند گلوله از پشت بام های اطراف شنیده می شد فدائیان نادر مانند نگینی قیمتی از وی محافظت مینمودند در این زمان سردار جلایر که همراه نادر بود نتوانست ترس خود را پنهان کند وی دهانه اسب نادر را گرفت و با التماس از او خواست برگردد و مجازات شورشیان را به او واگذار نماید هنوز سخن سردار جلایر پایان نیافته بود گلوله ای که سر نادر را نشانه گرفته بود بگوشه کلاه وی اصابت و به سوار پشت سر او اصابت و او را از اسب سرنگون کرد پس از آن نیز پی در پی از چند جانب بسوی نادر و همراهانش شلیک شد گارد ویژه نادر خود را سپر بلای نادر کرده و با خواهش و تمنا از او میخواستند منطقه را ترک نماید
نادر نگاهی به محافظ وفادار خود که از درد به خود می پیجید کرد و به یکباره فریاد رعدآسایی برکشید و گفت بزنید بزنید آزادید این بی شرف های مهمان کش را بکشید و به احدی امان ندهید