هدایت شده از دوستداران ولایت
#زندگینامهنادرشاه_افشار⚔
#پسر_شمشیر_فرزند_درگز
#قسمتسیوسوم
پس از سه روز لطیف خان به بوشهر رسید ، پس از پیاده شدن از لنگرگاه بوشهر ، همزمان پیک نادر همراه با پیغام وی نزد او آمد و نامه را تحویل داد ، در نامه نادر خطاب به لطیف خان آمده بود
بسیار خوشوقتم که با سربلندی به وطن بازگشتی ، و پرچم ایران را در دورترین نقاط به اهتزاز درآوردی ، دستور داده ام که الوارهای بلند از مازندران تهیه و به جنوب ارسال شود ، تا در نهایت پنهانکاری و در خفا با آن کشتی های جنگی بسازی ، اگر مناسب دانستی هر چقدر هم که می توانی کشتی های مجهز از بیگانگان بخر ، ملاحظه قیمت نکن ، ما باید قوای بحری (نیروی دریائی) قوی داشته باشیم و بر آبهای وطن خودمان مسلط باشیم ، من از شغال بازی های انگلیسی ها و هلندی ها بدم می آید ، آنها مردمانی ترسو و بزدل ولی بسیار نیرنگ باز و حیله گرند و دائم اینجا و آنجا ، در فکر توطئه و دسیسه بین مردمند ، باید پوزه آنها را بخاک بمالی و از آبهایمان بیرونشان کنی ، مطالب این نامه بشدت محرمانه بوده و باید فقط بین من و شما بماند ، میل ندارم دیگران بدانند ما چه می کنیم آستان ولایت ، نادر
این دستخط جان تازه ای به لطیف خان داد و بی آنکه کسی بداند در نقطه ای دور و پنهان ، شروع به تهیه مقدمات و ساخت کشتی جنگی کرد
اکنون از دریاها بگذریم و به همسایگان ایران بپردازیم
روس ها پس از شکست های عظیم و پی در پی عثمانیان از ایران ، و اطلاع از ناتوان شدنشان ، به امپراطوری عثمانی اعلان جنگ داده و بسوی بندر آزوف (سواحل دریای سیاه در اوکراین فعلی) حمله کردند و با اعزام نماینده ای بنام گالوشگین از نادر خواستند به پشتیبانی از آنان به امپراطوری عثمانی اعلان جنگ نماید ، نادر درخواست روس ها رد کرد و گفت ، به ملکه تان بگوئید ، نیازی به حمایت ما ندارید چون آنها در نتیجه جنگ های پی در پی با کشور ما در نهایت ضعف و ناتوانی هستند و نیازی به حضور ما نیست ، گالوشگین نا امید و خشمگین به مسکو بازگشت
نادر پس از اینکه متوجه شد دو ابر قدرت منطقه با یکدیگر وارد جنگ شده اند با خیالی آسوده ، متوجه شرق ایران شد ، زیرا حسین خان هوتکی در قندهار سر به شورش برداشته بود و بدنبال آن فرماندار بلخ (در افغانستان) و محبت خان بهمراه برادرش الیاس خان در بلوچستان (بلوچستان منطقه بزرگی در جنوب شرقی ایران است که با دسیسه انگلیسی ها ، قسمت های بزرگتر آن در زمان قاجارها به هند (پس از جدا شدن پاکستان از هند ، این منطقه ضمیمه پاکستان شد) واگذار و قسمت کوچک آن نصیب ایران است ، در حال حاضر بلوچستان پاکستان منطقه بزرگی است که در حدود هفتاد میلیون نفر جمعیت دارد) نیز از اطاعت دولت مرکزی خودداری نموده اند ، نادر که مدتی بدنبال چنین موقعیت مناسبی بود فرصت را غنیمت شمرد و سپاهی هشتاد هزار نفره آراسته و بسوی قندهار حرکت کرد
خوانندگان عزیز با یک حساب سرانگشتی متوجه می شوند که هر سوار ، یک اسب میخواهد و یکصد عراده توپ جنگی و چادر و دیگر تجهیزات سبک و سنگین را اسبها باید ببرند ، از آن گذشته آب آشامیدنی و آذوقه و خواربار این لشگر بزرگ را نیز اسبها و استرها (قاطر) حمل می کنند ، ضمن اینکه در هنگامه جنگ ، سزبازان دشمن ابتدا اسب ها را مورد هدف قرار میدادند ، لذا در این سپاه هشتاد هزار نفره علاوه بر تعداد اسب هائی که شرح داده شد ، باید سی هزار اسب یدک نیز همواره آماده داشته باشد تا جای اسبهای کشته و زخمی شده را بگیرند ، این چارپایان همه روزه خوراک و آب و تیمار و جای استراحت می خواستند ، حرکت چنین سپاه بزرگی بجز هزینه های سرسام آور ، نشانگر اراده ای محکم و استوار و اداره این نیروی عظیم نیز ، بایستی بر پایه محاسبات دقیق و تدارکات منظم و حساب شده انجام می شد
نادر سپاه خود را به سه قسمت تقسیم کرد و ابتدا یکی از سرداران خود را بنام پیرمحمد خان (پیرمحمد خان ، خود نیز از طایفه بلوچ بود) ، برای سرکوبی محبت خان به بلوچستان و پسر جوانش بنام رضا قلی میرزا را به بلخ و خود نیز مستقیما بسوی قندهار ، (دورترین نقطه افغانستان به مرزهای فعلی ایران) حرکت کرد ، پیرمحمد خان که فرماندار هرات بود با سپاه خود به بلوچستان تاخت (این منطقه در حال حاضر در عمق خاک پاکستان است) ، محبت خان بلوچ در سه جنگ رو در رو ، از پیرمحمد خان بلوچ شکست خورد و با سربازان باقیمانده و اندک خود ، به دژی که در آن حوالی بود پناه برد ، اطرافیان محبت خان بلوچ که دیگر امیدی به پیروزی نداشتند و از طرفی میدانستند چنانچه اسیر شوند بدستور نادر به شدیدترین وجه مجازات می شوند ، محبت خان را ترغیب کردند بطور پنهانی و شبانه از دژ خارج و مستقیما به نزد نادر رفته و درخواست عفو کند ، محبت خان هم همین کار را کرد و شبانه بطور پنهانی از دژخارج شد
# دوستداران _ولايت
https://eitaa.com/doostdaranvelayat