eitaa logo
📚 دوستی با کتاب 📚
367 دنبال‌کننده
246 عکس
24 ویدیو
19 فایل
✅ معرفی کتابهای خوب ✅ گزیده هایی از کتاب ها ✅ مسابقه کتابخوانی 📚هدف این کانال، دوستی با کتاب است📚 🌱 ارتباط با ما 👈 @sahour
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 کتاب: راز شادی امام حسین علیه السلام در قتلگاه 🔻بخش هجدهم 🖋نویسنده: اصغر طاهرزاده https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌 گرفتاری و دلداری 🔵 از اين که کارها به خوبي جلو مي رفته حضرت خوشحال اند و لذا حُميدبن مسلم مي گويد: «فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ مَكْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ أَرْبَطَ جَأْشاً وَ لَا أَمْضَی جَنَاناً مِنْهُ(ع) إِنْ كَانَتِ الرَّجَّالَةُ لَتَشُدُّ عَلَيْهِ فَيَشُدُّ عَلَيْهَا بِسَيْفِهِ فَتَنْكَشِفُ عَنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ انْكِشَافَ الْمِعْزَی إِذَا شَدَّ فِيهَا الذِّئْبُ» به خدا مرد گرفتار و مغلوبی را هرگز نديدم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و دل دارتر و پابرجاتر از آن بزرگوار باشد. چون پيادگان بر او حمله مي کردند او با شمشير بدانان حمله مي كرد و آنان از راست و چپش مي گريختند چنانچه گله ي گوسفند از برابر گرگی فرار كنند. مي گويد آن حضرت با آن همه مصيبت «أَرْبَطَ جَأْشاً وَ لَا أَمْضَی جَنَاناً مِنْه(ع)» اين چنين دل دار و استوار در مقابل دشمن مي جنگيدند و اميدوارانه مبارزه مي کردند که انبوه سپاه دشمن ياراي مقابله با حضرت را نداشت. 🟡 اين نشان مي دهد حضرت در عين اين که مي دانند زمان زيادي به شهادتشان نمانده متوجه اند برنامه درست جلو مي رود و توانسته اند به مدد الهي مديريت شهادت خود را به خوبي به دست بگيرند و به نتيجه ي مطلوب برسند. 🟠 راوي مي گويد هرچه به عصر عاشورا نزديک تر مي شديم چهره ي حسين(ع) گلگون تر مي شد و اکثر اصحاب حضرت نيز چنين بودند و اين به جهت آن است که دارند با بهترين نوعِ مُردن، عالي ترين مأموريت تاريخي را شکل مي دهند، و همين امر هم سبب شده با اميدواري تمام، شجاعت هاي فوق العاده اي از خود نشان دهند. عجيب ترين موضوع اين که هر چه به عصر عاشورا نزديك تر مي شدند با اين که از تعدادشان کم مي شد اميدوارانه تر مي جنگيدند. راستي اگر «عمر سعد» با لشکر سي هزار نفري اش در يک حمله ي برق آسا حضرت(ع) را اسير و ياران آن حضرت را از اطرافشان پراکنده مي کرد، آيا ديگر تاريخ سرمايه ي بزرگي به نام کربلا در خود داشت؟ چرا چنين نشد؟! 🟢 سال ها براي بنده سؤال بود كه چطور شد كه حضرت سيدالشهداء(ع) با آن عده كم توانستند در مقابل آن لشکر، جنگ را تا عصر ادامه دهند؟ تك تك و يک نفر يک نفر، شهيد بدهند و خودشان شهادت اصحاب - اعم از بني هاشم و غير بني هاشم- را مديريت كنند، راز مسئله کجا بود که اين قدر خوب برنامه ها طي شد؟ چرا عمر سعد«لعنة الله عليه» در همان حمله اول که با سه فرمانده به ميمنه و ميسره و قلب لشکر امام حسين(ع) حمله کرد و لشکرش در هم ريخت خود را باخت و چرا به فكرش نرسيد كه لشکر صد نفره ي امام حسين(ع) را دور بزند و با وجود خندق آتش نه چندان وسيعِ پشت خيمه ها، حضرت را از اصحاب جدا نکرد تا به شام ببرد و آن طور که يزيد مي خواست کار جلو رود؟ چرا اين چنين نشد؟ اين کار، کار سخت و پيچيده اي نبود، ولي چرا چنين نشد؟! معلوم است يك چيز ديگري در میان بود که باعث شد كربلا براي ما به يك آيت بزرگ الهی تبديل شود و ما نبايد از اين موضوع زود عبور کنيم. اگر شرايط تاريخي صحنه ي کربلا را مطالعه كنيد ملاحظه مي فرمائيد عمر سعد«لعنة الله عليه» خيلي تلاش کرد تا سريعاً سفره قضيه را برچيند ولي نشد، مديريت جبهه تا آخر در اختيار امام حسين(ع) است.
🔴 اين چه حادثه اي است که حضرت در روزِ قبل از حرکت از مکه به سوی کوفه موضوعِ شهادت خود را خبر مي دهند و مي فرمايند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ- وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ سَلَّمَ- خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ- مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَی جِيدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَی أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَی يُوسُفَ وَ خُيِّرَ لِي مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيهِ- كَأَنِّي بِأَوْصَالِي يَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ- بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأْنَ مِنِّي أَكْرَاشاً جُوفاً- وَ أَجْرِبَةً سُغْباً لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ- رِضَی اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَی بَلَائِهِ- وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ- لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ لَحْمَتُهُ- وَ هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ- وَ تَنَجَّزُ لَهُمْ وَعْدُهُ مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ- مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ- فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّه » حمد و سپاس سزاوار خداست. آنچه را كه خدا بخواهد خواهد شد و قدرتي نيست مگر به قدرت خدا. و درود بر رسول و فرستاده ي او باد. مرگ بر فرزندان آدم به مثابه ي گردن بند بر گردن دختر جوان كشيده شده است . و چه بسيار در آرزو و اشتياق ملاقات و ديدار رفتگان از خاندان خود هستم ، همانند اشتياقي كه يعقوب به ديدار يوسف داشت. و براي من جائي معيّن و انتخاب شده است كه بايد پيكر من در آن جا بيفتد، و من بايد به آن جا برسم. گويا من مي بينم كه بندبند مرا گرگان بيابان بين نَواويس و كربلا از هم جدا مي سازند، و از من شكمبه هاي تهي خود را پر مي كنند و انبان هاي گرسنه ي خود را سرشار مي نمايند. فراري نيست از روزي كه در قلم تقدير گذشته است. رضاي خدا رضاي ما اهل بيت است؛ بر امتحانات و بلاهاي او شكيبائي مي نمائيم، و او اجر و مزد صابران را به طور اتمّ و اكمل به ما عنايت خواهد نمود. قرابت رسول خدا(ص)، كه به منزله ي پودِ جامه با اصل و ريشه ي آن است، از حضرت جدا نمي شود. و در بهشتِ برين گرداگرد او جمع مي شوند و چشم رسول خدا(ص) به آنان روشن مي گردد، و براي آن ها وعده ي رسول خدا(ص) تحقّق مي پذيرد. پس كسي كه در ميان ماست، و حاضر است جان خود را ايثار كند، و خون دل خود را فدا كند، و براي لقاي خدا خود را آماده نموده است؛ با ما كوچ كند كه من در صبحگاهان عازم هستم؛ إن شاءالله تعالي 🟣 آري از يک طرف از قبل، شهادت خود را خبر مي دهند و از طرف ديگر با پاي خود به معرکه ي شهادت پاي مي گذارند و به جاي گريز از مرگ، برنامه ي شهادت خود را مديريت مي کنند. اين چه نوع كشته شدني است كه آن هايي كه دارند شهيد مي شوند جبهه را مديريت مي كنند؟ و یاران حضرت در زیباترین شهادت، حضرت را یاری می نمایند و نه در نجات او از معرکه مرگ. https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📚 کتاب: راز شادی امام حسین علیه السلام در قتلگاه 🔻بخش نوزدهم 🖋نویسنده: اصغر طاهرزاده https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌راز عبادات شب عاشورا 🔵 راز کربلا را بايد در دو چيز دانست، يکي اين که مي دانند چرا بايد شهيد شوند و از آن مهم تر مي دانند چگونه بايد شهيد شوند. موضوع دوم به عبادات شب عاشورا برمي گردد. 🟡 عصر تاسوعا وقتي دشمن مي خواست حمله کند و جنگ را شروع نمايد امام حسين(ع) به حضرت ابوالفضل(ع) فرمودند: «ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلَی الْغُدْوَةِ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّة»؛ به طرف آن ها برو و اگر مي تواني جنگ را تا فردا به تأخير بينداز و آن ها را امشب از ما دور نگهدار. حضرت كه مي دانند شهيد مي شوند ولي مي خواستند آن شب شهيد نشوند و علت آن را خودشان اين چنين مي فرمايند: «لَعَلَّنَا نُصَلِّي لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ وَ الدُّعَاءَ وَ الِاسْتِغْفَارَ»؛ به اين منظور كه ما بتوانيم امشب را به نماز و دعا و استغفار به سر بريم زيرا خدا مي داند من دوست مي دارم نماز بخوانم و قرآن تلاوت نمايم و همواره به دعا و استغفار بپردازم . 🟠 حضرت از خدا مي خواستند در اين كار بزرگي كه بنا است انجام دهند نهايت مدد را بفرمايد تا آن کار به بهترين شکل انجام گيرد و معلوم است نجات از شهادتِ خود و يارانشان را از خدا نمي خواستند، چون باز همان شب تأکيد کردند فردا همه شهيد مي شوند و هرکس مي خواهد شهيد نشود از سياهي شب استفاده کند و برود. پس چه چيزي نياز داشتند كه آن شب از خدا مي خواستند به حضرت مرحمت کند؟ از خوشحالي و خنده در قتلگاه معلوم است كه آن چيز را به دست آوردند و از اميدواري حضرت در عصر عاشورا معلوم است کارها آن طور که مي خواسته اند جلو می رود و از موفقيتي كه خدا به ايشان عطا كرده است راضي و خوشحال اند. 🟢 حضرت از خدا مي خواستند صحنه ي شهادت خود را به همان شکل که انجام شد، خودشان مديريت کنند تا بتوانند آن برنامه اي كه به عهده دارند را به زيباترين شكل انجام بدهند، خداوند از طريق پيامبرش خبر داد اي حسين: «اِنَّ اللهَ قَدْ شاءَ اَنْ يرَاکَ قَتيلاً»؛ خدا مي خواهد تو را شهيد ببيند و حضرت هم قبول كردند، منتها مي دانستند اين شهيدشدن شهيدشدني است در راستاي آنچه حضرت در پي آن بودند که عبارت باشد از برگرداندن جامعه به سيره ي جدّشان رسول خدا(ص) . به ايشان خبر دادند راه کار تو چنين است و اگر مي خواهي موفق شوي شهادت را جزء برنامه ات بگذار، همان طور که رسول خدا(ص) از طرف خدا به همه انسان ها خبر دادند «قُولُوا لَا اِلهَ اِلاّ اللّه تُفْلِحُوا»؛ اگر مي خواهيد رستگار شويد بايد منطق شما توحيد شود. حال در مورد هدف خاص حضرت سيدالشهداء(ع) که برگرداندن جامعه به سيره ي جدّشان است، رسول خدا(ص) راه کار اصلي را به حضرت خبر دادند و امام حسين(ع) هم همه ي تلاششان آن بود که شهادت را آن طور که خدا مي خواهد انجام دهند تا به آن نتيجه ي اصلي برسند. 🟣 امام حسين(ع) مي خواهند اسلامي را كه توسط حزب اموي از دست رفته است به مسير اصلي خود برگردانند و بايد شهادتِ خود را طوري مديريت کنند که هدف اصلي محقق شود و اين با يک شهادت ساده محقق نمي شود. در شب عاشورا حضرت براي اين كه اسلامِ از دست رفته به مسير اصلي خود برگردد از خدا تقاضاهايي دارند. همين طور که پيامبر(ص) براي شما خبر آورده اند كه خدا دوست دارد نماز بخواني، آن وقت شما از خدا تقاضا مي كني خدايا كمكم كن به بهترين شكل نماز بخوانم. حضرت سيدالشهداء(ع) مي دانند بايد براي نجات اسلام از دست فرهنگ اموي شهيد بشوند اما تمام تلاش شان اين است كه آن وظيفه به بهترين شكلي كه ممکن است عملي شود. اين جا است كه به حضرت اباالفضل(ع) مي فرمايند برو ببين مي شود امشب را وقت بگيري تا ما با خدا تقاضاهاي خودمان را در ميان بگذاريم و عالي ترين نتيجه را بگيريم.
🔴 براي حضرت سيدالشهداء(ع) مسلّم شده بود آنچه به ايشان وعده داده شده خيلي نزديک است. در روايت داريم در عصر تاسوعا امام در بيرون خيمه به شمشيرشان تکيه داده بودند و خواب خفيفي بر چشمانشان مستولي شد، درست در زماني كه شمر از عبيدالله دستور گرفته كه كار را يكسره كند، حضرت جلوي خيمه شان سرشان را گذاشته اند بر روي شمشيرشان و خوابشان برده كه حضرت زينب(س) مي آيند تكانشان مي دهند و مي گويند: صداي سمّ اسب ها را نمي شنوي، حضرت مي فرمايند: «إِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) فِي الْمَنَامِ فَقَالَ لِي إِنَّكَ تَرُوحُ إِلَيْنَا»؛ رسول الله(ص) را در خواب ديدم که فرمود تو به زودي نزد ما خواهي بود. اين يك پيام است از طرف رسول خدا(ص) به حضرت سيدالشهداء(ع) و لذا خودشان مي دانند اين پيام خيلي زود عملي مي شود. 🔵 با توجه به اين امر حضرت و يارانشان که مطمئن شدند فردا روز شهيد شدن است و بايد با آن شهادت غوغايي به پا کنند تا بهترين مُردن را رقم بزنند، سراسر شب عاشورا را به راز و نياز پرداختند، به طوري که راوي مي گويد: «وَ بَاتَ الْحُسَيْنُ(ع) وَ أَصْحَابُهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ مَا بَيْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِد». امام حسين(ع) و اصحابشان آن شب را در حالي صبح کردند که مانند صداي زنبوران عسل كه موقع شب تا صبح در کندو و در حال ساختن عسل اند، در حال نيايش بودند، عده اي در حال سجده و عده اي به قيام و عده اي به قعود. تا مدد الهي را به صورت کامل براي خود رقم بزنند و صحنه ي کربلا به آن صورتي که حضرت مي خواستند شکل بگيرد. https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📚 کتاب: راز شادی امام حسین علیه السلام در قتلگاه 🔻بخش بیستم 🖋نویسنده: اصغر طاهرزاده https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌رفع فاجعه امویان از جهان اسلام 🔵 پس راز پيروزي امام حسين(ع) در به نتيجه رسيدن برنامه ها را بايد در نيايش هاي شب عاشورا جستجو کرد و اين که در روز عاشورا حضرت اين همه اميدوارانه عمل مي کنند چون متوجه اند نيايش ها کار خود را کرده و مدد الهي به صورت کامل به صحنه آمده که برنامه ها اين چنين خوب پيش مي رود. خطاب به لشکر عمر سعد مي گويند: «اَيْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّی تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَی وَ تَقْلَقُ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ أَبِي عَنْ جَدِّي»؛ به خدا كه به شما مهلتی به اندازه ي زمان يك سوارشدن بر اسب بيش تر ندهند تا آن كه آسيابِ زمان، شما را در زير چرخش خرد و ريز كند. آری اين عهدی است از پدرم و از جدّم. 🟡 برنامه ها طوري جلو رفت که حضرت مطمئن شدند کارشان به نتيجه رسيده و فاجعه ي فرهنگ اموي از سر جهان اسلام در حال رفع شدن است. امويان با حيله هايي که معاويه داشت طوري برنامه ريزي کرده بودند که فکر خود را بر اسلام تحميل کنند و اسلام را براي هميشه از صحنه ي تاريخ بيرون بيندازند و در حدّ ظاهر متوقف کنند. حضرت با مديريتي که به مدد الهي در صحنه ي کربلا إعمال کردند، به آن ها خبر دادند که به لطف الهي گور آن ها کنده شد و زماني كه از اين به بعد در اختيارشان هست در آن حدّ است كه يك سوارکار سوار اسب گردد و پياده شود! 🟠 مي فرمايند: «عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيّ ابي عن جدّي»؛ اين يك عهدي است كه از طريق پدرم از جدّم به من رسيده كه كار با اين برنامه به اينجا مي رسد و تمام آن عهد با نتايج آن دارد عملي مي شود. و در راستاي آن که احساس کردند خدا همه ي مددهاي خود را به ايشان مرحمت فرموده، حضرت در آخرين ساعات عمر به شدت خوشحال اند و در حالي که ديگر توان بلندشدن نداشتند سر مبارک را بر روي خاک مي گذارند و ندا سر مي دهند: «بسم اللّهِ و باللّهِ وَ عَلي ملةِ رسولِ اللّه»؛ بعد از آن نيايش عجيبي كه در قتلگاه مي كنند اين آخرين جمله شان است كه: به نام خدا و به مدد الهي و بر دين رسول خدا(ص). و اين دنيا را ترک کردند و رسالت خود را به خوبي به انتها رساندند، رسالتي که رسول خدا(ص) در خواب به ايشان فرمودند: «يَا حُسَيْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا» حسين حرکت کن، وقتش رسيده، خدا مي خواهد تو را شهيد ببيند. 🟢 «اُخْرُجْ» را معني كرده اند «خارج شو» ولي معناي آن اين است كه «اي حسين نهضت خود را شروع كن». حضرت در رابطه با چگونگي مقابله با امويان سال ها تأمّل کرده اند و آماده ي نفحه اي غيبي بوده اند و حالا آن سروش الهي توسط رسول خدا(ص) به آن حضرت رسيد که زمينه فراهم است. همان طور که عارفان بزرگ مي گويند مدت ها منتظر بوديم تا آن نفحه ي الهي برسد، حالا نفحه ي الهي براساس ظرفيت گسترده اي که حضرت امام حسين(ع) دارند رسيد. 🟣 حضرت اباعبدالله(ع) ده سال پس از شهادت حضرت امام حسن(ع) تا مرگ معاويه در سخت ترين شرايط، ناظر بودند که چگونه معاويه در حال هدم ريشه ي اسلام است، اين مدت ده ساله مدت خيلي عجيبي است. اگر خواستيد واقعاً بفهميد چقدر بايد براي امام حسين(ع) غصّه خورد بايد به اين ده سال فکر کرد. حضرت مي بينند چگونه معاويه در هَدْم ريشه هاي اسلام برنامه ريزي کرده است و همين طور هم جلو مي رود، اکثر صحابه مرعوب شخصيت او شده اند و مردم هم كه متوجه نيستند چه چيزي در حال وقوع است. 🔴 اگر بفهميم در اين ده سال بر حسين(ع) چه گذشت، کربلا را و شادي ها و اميدهاي حضرت را مي فهميم و اگر آن وضع را درست تصور کنيم براي اين ده سالِ غم حضرت سيدالشهداء(ع) اشک ها خواهيم ريخت. https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📚 کتاب: راز شادی امام حسین علیه السلام در قتلگاه 🔻بخش بیستم 🖋نویسنده: اصغر طاهرزاده https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌 نقشه معاویه در هدم اسلام 🔵 براي اين که فضاي آن زمان را احساس بفرمائيد به عنوان نمونه قضيه اي را عرض مي کنم که مسعودي در مروج الذهب از قول مُطَرِّفِ بْنِ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ آورده است. 🟡 مُطَرّف مي گويد: با پدرم بر معاويه[به شام] وارد شديم، پدرم مرتبا نزد او رفت و آمد داشت و در هر جلسه ای كه نزد او بود با وی به گفتگو می پرداخت و پس از ترك مجلس به نزد من باز می گشت و برايم بازگو می نمود و از او به خوبی ياد می كرد و بر عقل و درايت او آفرين می گفت. در يكی از شب ها كه به خانه آمد، خيلی ناراحت بود و از خوردن شام امتناع كرد، ساعتی گذشت كه نه او چيزی می گفت، نه من، ولی اين سكوت در نظرم بی علت نبود، فكر كردم شايد سكوت به خاطر عملی ناپسند، يا حركتی بر خلاف ادب از سوی من بوده از اين رو به خود جرات دادم و از ناراحتی او پرسيدم، در جوابم گفت: فرزندم امشب از نزد پليدترين و خبيث ترين مردم روی زمين آمده ام! گفتم: او كيست؟ گفت: معاويه! گفتم: چرا؟ گفت: پس از ساعتی كه با او صحبت می كردم، از او خواستم يا اميرالمؤمنين، اكنون كه عزت تو بالا گرفته و به حد عالی رسيده است چه خوب است، دامن عدالت را گسترش داده و رفتارت را نيكوتر كنی و به اعمال خير بپردازی؟ معاويه گفت: منظورت چيست؟ گفتم: اگر اين برادرانت از بنی هاشم را كه مدت زمانی است در حكومت تو مظلوم زيسته اند، مورد لطف و مرحمت قرار دهی و صله ي رحم به جا آوری بسيار به جا و مناسب است! زيرا آنان در حال حاضر پناهگاهی كه از آن هراس داشته باشی ندارند! معاويه گفت: هيهات هيهات! چنين پيشنهادی نزد من قابل قبول نيست، زيرا فردی از قبيله ي تيم(ابوبكر) قدرت به دست گرفت و با عدل رفتار نمود و كرد آنچه را كه بايد بكند، ولی به خدا سوگند ديری نگذشت كه از دنيا رفت و زير خاك پنهان شد و نامش نيز مدفون گرديد و اگر گه گاهی از او ياد می شود، فقط می گويند: ابوبكر چنين و چنان كرد، سپس اين حكومت به دست يكی از افراد تيره ي بنی عدی (عمر) رسيد؛ وی دامن همت را بالا زد و در مدت ده سال حكومتش با جديّت و تلاش مستمر، خدماتی ارزنده انجام داد، ولی به خدا سوگند! ديری نگذشت كه نامی و نشانی از او نماند و اگر گاهی از او نامی به ميان آمد، گويند: عمر چنين و چنان كرد. سپس زمام امر به دست عثمان از قبيله ي بنی امية كه كسی در نسب مانند او نيست رسيد! و كرد آنچه كرد، اما به خدا قسم ديری نگذشت كه از دنيا رفت و نامی و نشانی از او و عملكردش باقی نماند اما اين برادر بنی هاشم يعنی رسول خدا كه ملك به دستش آمد هر روز پنج بار بر مأذنه های مساجد، نام او، به عظمت ياد می شود و مردم «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» بر زبان جاری می كنند! آيا اميدی برای من باقی است كه اين نام شنيده نشود، تو را مادری مباد كه چنين پيشنهادی به من دادی! نه به خدا سوگند هرگز آرام نمی شوم، مگر زمانی كه اين نام دفن گردد و اثری از آن باقی نماند. 🟠 ملاحظه کنيد امام حسين(ع) به خوبي متوجه اند نقشه ي معاويه چيست و در اين ده سال، ناظر نقشه هاي معاويه براي رسيدن به چنين هدفي هستند که مي خواهد نامي از رسول خدا(ص) بر صحنه تاريخ نماند. از آن طرف حضرت همواره فکر کرده اند که راه نجات اسلام در چنين شرايطي چه بايد باشد و لذا پيام رسول خدا(ص) را خوب گرفتند. همان طور که يک عارف وقتي خوب تمرکز كرد و قلبش مستعد شد، به حقيقتي منکشف مي شود. https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
هدایت شده از شبهای با شهدا
توی دفتر خودسازی ش ، یه جدول کشیده بود ؛ کارهایی که باید هر روز انجام می داد را نوشته بود و شب به شب ، علامت می زد یه دختر ۱۴ ساله که عاشق شهادت بود و با اینکه اجباراً پذیرفت که همراه خانواده از مناطق جنگی هجرت کنند و به شاهین شهر اصفهان بروند، ولی خدا شهادت را به دنبال او فرستاد تا همانجا. ⚘هدیه به روح صلوات ✅ کارها و اهداف مان را بنویسیم https://eitaa.com/shabhayebashohada
🎵 کتاب صوتی ؛ خاطرات را از نرم افزار و یا سایت ؛ ایران صدا می تونید دریافت کنید 📚 کانال دوستی با کتاب ( بهترین دوست؛ کتاب است )
📚 کتاب: راز شادی امام حسین علیه السلام در قتلگاه 🔻بخش بیست و یکم 🖋نویسنده: اصغر طاهرزاده https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌دستورالعملی از عالم غیب 🔵 پس از خبر مرگ معاويه و دستور يزيد براي مجبور کردن امام حسين(ع) براي بيعت، امام به والي مدينه (در آن شبي که حضرت را احضار کرده بود) گفتند بگذار تا صبح ببينم چه كار بايد بکنم، بعد آمدند بر سر قبر جدشان. چند شبي را حضرت کنار قبر جدّشان در حال نيايش اند، هرچه بوده است در اين مدت اتفاق افتاده و آن برنامه اي كه منتظر بودند تا برسد، از طرف نور پيامبر(ص) به حضرت رسيد. در اين جمله اي كه حضرت مي فرمايند پيامبر به خوابم آمدند و گفتند «يَا حُسَيْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا»؛ اي حسين حرکت کن خدا مي خواهد تو را شهيد ببيند، دستورالعملي نهفته است که پس از سال ها تمرکز و غم اسلام خوردن به حضرت داده شده و خبر از آن مي دهد که بنا است خداوند اراده ي خود را از طريق حضرت امام حسين(ع) محقق کنند و شهادت حضرت هم قسمتي از آن برنامه است که بايد به خوبي براي آن برنامه ريزي شود تا نهضت به ثمر برسد. در ضمن رسول خدا(ص) به آن حضرت خبر دادند «إِنَّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ دَرَجَاتٍ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَة»؛ درجاتي براي تو در ابديتت گذاشته اند كه به آن نخواهي رسيد مگر با شهادت. و از اين طريق حضرت امام حسين(ع) را به برنامه ريزي با رويکرد شهادت تشويق مي کنند. 🟡 در اين راستا است که حضرت مي دانند کار بزرگي به عهده دارند که بايد براي انجام آن برنامه ريزي کنند و شهادت هم جزء اين برنامه است و انصافاً بسيار بايد بر روي حرکت حضرت سيدالشهداء(ع) تدبّر کرد که در راستاي مسير شهادت خود چقدر عالي برنامه ريزي کردند تا در بستر اين شهادت آن برنامه ي اصلي که نجات اسلام از فتنه ي امويان بود به خوبي انجام بگيرد. اگر شهادت يک برنامه ي بنياديني است که حضرت پيش روي خود قرار مي دهند، به خاطر آن است، که برنامه ي اصلي حضرت عملي نمي شود مگر با شهادت. لذا به واقع حضرت سيدالشهداء(ع) و يارانشان با تمام وجود دست از زنده ماندن شستند تا کربلا به آن شکلِ خاصش به وجود آمد. ابتدا قلب و روح خود را به عالم بقاء فرستاده بودند و به دنبال آن بودند که تن خود را نيز به دنبال قلب و روح خود روانه کنند. 🟠 آخرين حربه ي امويان اسلحه هاي آن ها بود ولي حضرت سيدالشهداء(ع) با مديريتي که شهادت جزء اهداف بنيادين آن بود ما فوق اسلحه ها عمل کردند اين است که وقتي خبر خروج امام حسين(ع) را از مكه به عمرو بن عاص دادند، گفت: «بدانيد سِلاح در او كارگر نمي افتد» يعني نمي توانيد با اسلحه هايتان او را مرعوب کنيد و از برنامه اش منصرف نماييد. حضرت با روحيه ي شهادت طلبي فضايي ساختند که ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي گويد: مردي را كه در طف با عمر سعد بود، گفتند: واي بر تو! چگونه ذريّه ي پيامبر خدا(ص) را كشتيد؟! گفت: سنگ زير دندان تو باد! اگر تو هم با ما بودي و آنچه ديديم، مي ديدي، همان كاري را كه ما كرديم تو نيز مي كردي، گروهي بر سر ما ريختند، دست به قبضه ي شمشير؛ مانند شير درنده، سواران را از چپ و راست به هم مي ماليدند، اگر هم امان مي داديم، نمي پذيرفتند و به مال ما رغبت نداشتند، مي خواستند يا از آبشخور مرگ بنوشند يا بر مرگ مستولي شوند و اگر ما دست از آن ها برداشته بوديم، جان همه ي افراد سپاه را گرفته بودند؛ اي مادر مرده! اگر اين كار را نمي كرديم، چه مي كرديم؟! https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📚 کتاب: راز شادی امام حسین علیه السلام در قتلگاه 🔻بخش بیست و دوم 🖋نویسنده: اصغر طاهرزاده https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌آگاهی زینب سلام الله از اصول برنامه 🔵 اصول برنامه را حضرت زينب(س) هم مي دانستند، که بايد همه ي اصحاب امام حسين(ع) اصل را بر شهادت بگذارند تا مرحله ي اولِ نهضت که خوب شهيدشدن است عملي شود. از قضيه اي که نافع بن هلال نقل مي کند مي توان اين نکته را فهميد. نافع بن هلال يکي از اصحاب حضرت بود که به جهت جراحات فراوان در ميان کشته ها افتاد و شهيد نشد. او نقل مي کند نيمه شب از خيمه بيرون آمدم ديدم حضرت اباعبدالله(ع) از خيمه ها دور شدند، خود را به حضرت رساندم و از انگيزه ي حضرت سؤال کردم که چرا از محيط خيمه ها دور شده اند و عرض مي کند يابن رسول الله من نگران شما شدم. امام در پاسخ وي فرمودند آمده ام پستي و بلندي هاي اطراف را بررسي کنم که مبادا براي دشمن مخفي گاهي باشد، بعد حضرت رشته کوه هايي را به او نشان مي دهند و مي گويند: نمي خواهي در اين تاريکي شب به اين کوه ها پناهنده شوي و خود را از مرگ برهاني؟ نافع بن هلال خود را به قدم هاي حضرت مي اندازد و عرض مي کند مادرم به عزايم بنشيند، من اين شمشير را به هزار درهم و اسبم را به هزار درهم خريداري نمودم، سوگند به خدايي که با محبت تو بر من منت گذاشته است بين من و تو جدايي نخواهد افتاد مگر آن وقت که اين شمشير کُند و اين اسب خسته شود. 🟡 مرحوم مُقرّم از نافع بن هلال چنين نقل مي کند که امام(ع) پس از بررسي بيابان هاي اطراف به سوي خيمه ها برگشت و به خيمه ي زينب کبري(س) وارد گرديد و من در بيرون خيمه کشيک مي دادم، زينب کبري(س) عرضه داشت: برادر! آيا ياران خود را آزموده اي و به نيت و استقامت آنان پي برده اي؟ مبادا در موقع سختي دست از تو بردارند و در ميان دشمن تنهايت بگذارند؟ امام(ع) در پاسخ وي چنين فرمودند: آري، به خدا سوگند آن ها را آزمودم و آن ها را جز دلاوران غُرّنده و با صلابت و استوار نيافتم، آنان به کشته شدن در رکاب من آن چنان مشتاق هستند که طفل شيرخوار به پستان مادرش مشتاق است. 🟠 نافع مي گويد: من چون اين سؤال و جواب را شنيدم، گريه گلويم را گرفت و به نزد حبيب بن مظاهر آمده و آنچه از امام و خواهرش شنيده بودم به او بازگو نمودم. حبيب بن مظاهر گفت: به خدا سوگند اگر منتظر فرمان امام(ع) نبوديم همين امشب به دشمن حمله مي کرديم. گفتم حبيب! اينک امام در خيمه ي خواهرش مي باشد و شايد از زنان و اطفال حرم نيز در آن جا باشند، بهتر است تو با گروهي از يارانت به کنار خيمه ي آنان رفته و مجدداً اظهار وفاداري بنمائيد. 🟢 حبيب با صداي بلند ياران امام را که در ميان خيمه ها بودند دعوت کرد و ابتدا از بني هاشم تقاضا کرد به درون خيمه هاي خود برگردند، سپس گفتار نافع بن هلال را براي بقيه ي صحابه نقل نمود. همه ي آن ها پاسخ دادند: سوگند به خدايي که بر ما منت گذاشته و بر چنين افتخاري نائل نموده است اگر منتظر فرمان امام نبوديم، همين حالا با شمشيرهاي خود به دشمن حمله مي کرديم، اي حبيب دلت آرام و چشمت روشن باد. حبيب بن مظاهر در ضمن دعا به آنان پيشنهاد نمود که بياييد با هم به کنار خيمه بانوان رفته به آنان نيز اطمينان خاطر بدهيم. 🟣 چون به کنار آن خيمه رسيدند، حبيب خطاب به بانوان بني هاشم چنين گفت: اي دختران پيامبر! و اي حرم رسول خدا! اينان جوانان فداکار شما و اين ها شمشيرهاي برّاق شان است که همه سوگند ياد نموده اند اين شمشيرها را در غلافي جاي ندهند مگر در گردن دشمنان شما و اين نيزه هاي بلند و تيز در اختيار غلامان شما است که هم سوگند شده اند آن ها را فرو نبرند مگر در سينه ي دشمنان شما ... همه گريه کردند و به سوي خيمه ي خويش باز گشتند. 🔴 ملاحظه مي کنيد که حضرت زينب(س) در جريان برنامه ي حضرت سيدالشهداء(ع) بودند و از حضرت پرسيدند آيا اصحاب آن حضرت مي توانند برنامه اي را که امام مي خواهند اجراء کنند آن ها پياده کنند؟ به واقع برنامه اي که تک تک اصحاب بروند شهيد بشوند و بعد حضرت بروند و يکي يکي جسد آن ها را بياورند و خود حضرت هم آخرين شهيدباشند کار عجيبي بود. فرض کنيد بعضی از اصحاب می گفتند يابن رسول الله شما برويد جلو ما هم به دنبال شما مي آييم، با اين کار همه ي برنامه ي حضرت به هم مي خورد. چطور شد که کوچک ترين ضعفي که برنامه ي حضرت را خراب بکند واقع نشد؟ اين همان مدد الهي بود که با نيايش هاي شب عاشورا پايه هايش محکم شد. https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📚 کتاب: راز شادی امام حسین علیه السلام در قتلگاه 🔻بخش بیست و سوم 🖋نویسنده: اصغر طاهرزاده https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌پاره کردن پرده نفاق امویان 🔵 يک طرف ديگرِ کربلا موضوع احساس موفقيتي است که حضرت سيدالشهداء(ع) و اصحابشان داشتند. وقتي مي توانيم راز شادماني و احساس پيروزي آن حضرت را بشناسيم که متوجه حضور فرهنگ نفاقي باشيم که درآن زمان سراسر جهان اسلام را فرا گرفته بود، به طوري که پست ترينِ افراد جزيرة العرب مثل يزيد، بدون هيچ ارادتي به اسلام، ولي با شعارهاي اسلامي شخصيت هاي خبيثي را بر مردم تحميل کرده بود و کارها طوري جلو مي رفت که از اسلام هيچ چيزي نمي ماند و امام حسين(ع) اين پرده ي نفاق را مي شناسند و پاره مي کنند. خود حضرت در ترسيم شرايط پيش آمده مي گويند: «النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ» مردم بنده ي دنيا مي باشند و دين در حدّ لعابي است بر روي زبانشان، تا آن موقعی ديندار هستند كه معيشت آنان تأمين شود، اما وقتی به وسيله ي بلاء مورد آزمايش قرار بگيرند دين داران قليل و اندك خواهند بود. 🟡 هر اندازه عميق تر متوجه عمق نفاق آن زمان شويم، به همان اندازه بهتر متوجه پيروزي و راز خوشحالي حضرت(ع) مي گرديم. 🟠 مشکل نفاق آن است که در باطن، تمام گرايش هاي پست کافران را دارد ولي مدعي اسلاميت است و نه تنها براي مسلمانان ارزش واقعي قائل نيست، بلکه از آن ها کينه ها در دل دارد. در همين رابطه خداوند مي فرمايند: «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ»؛ آيا آن مسلمانان ضعيف الايمان که در قلب هايشان نسبت به مؤمنين واقعي کينه دارند، گمان مي کنند ما آن کينه ها را ظاهر نمي کنيم و شخصيت آن ها را رسوا نمي نمائيم؟ https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📚 کتاب: راز شادی امام حسین علیه السلام در قتلگاه 🔻بخش بیست و چهارم 🖋نویسنده: اصغر طاهرزاده https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌 حزب اموی 🔵 يكي از تحقيقاتي که بسيار نتيجه بخش است تحقيق در رابطه با حادثه هاي بعد از رحلت نبي الله(ص) است، حزب اموي به سرکردگي ابوسفيان و به کارگرداني معاويه، در عين آن كه يك روز هم ايمان نياوردند طوري در اسلام نفوذ کردند و خود را به خليفه ي اول و دوم و سوم نزديک نمودند که عملاً کارها به دست آن ها افتاد تا آن جا که وقتي حضرت علي(ع) خواستند با عزل معاويه از حکومت شام کار را يکسره کنند، امويان حاضر شدند به قيمت نابودي اسلام با علي(ع) به مقابله بپردازند و جنگ جمل و صفين و نهروان را بر جهان اسلام تحميل کردند. لذا تا روحيه ي امويان را در تاريخ درست نشناسيم نمي توانيم نقش ائمه(ع)، به خصوص نقش حضرت سيدالشهداء(ع) را در نجات اسلام از دست اين سلسله ي خبيث بشناسيم. 🟡 موضوع تقابل بين بني هاشم و بني اميه به قبل از اسلام برمي گردد. اُميّه بر سيادت و آقايي برادرش هاشم در بين مردم مکه حسادت مي ورزيد، زيرا اميه مردي بخيل و بي عفت و حرام خوار بود. فضائل هاشم به فرزندش عبدالمطلب منتقل شد به طوري که نجابت و سخاوت و حکمت او ذهن ها را متوجه خود کرده بود و حَرْب فرزند هاشم نتوانست موقعيت برجسته ي عبدالمطلب را تحمل کند و در برابر عبدالمطلب عَلَم دشمني برافراشت. 🟠 اصل دشمني بني اميه با اسلام را بايد در تعلق روحي آن ها به ارزش هاي جاهلي دانست که اگر اسلام در بين مردم رواج مي يافت شخصيتي براي آن ها نمي ماند. بر مبناي همين روحيه است که يزيد وقتي سر مبارک حضرت سيدالشهداء(ع) را در جلو خود مي بيند شعر مشهور خود را مي خواند که: لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْك فَلا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْي نَزَلَ 🟢 يعني؛ بني هاشم (پيامبر(ص) و خانواده اش) با مُلك و حاكميت بازي مي كردند، در حالي که نه خبري از طرف خدا آمده بود و نه وَحي اي نازل شده. 🟣 وقتي مي توان به عمق فاجعه ي نفوذ امويان در اسلام پي برد که نظري گذرا به شخصيت ابوسفيان فرزند حرب و نوه ي اميه بيندازيم، ابوسفيان و تمام خانواده اش مانند خواهرش «امّ جميل» که قرآن به «حمّالة الحطب» از آن ياد کرده و همسر ابوسفيان يعني هند جگرخوار و فرزندانش معاويه و عُتْبه و حنظله و يزيد و عَنْبسه، تا آنجا که مي توانستند در خصومت با پيامبر(ص) کوتاهي نکردند. محوريت هر سه جنگ با پيامبر(ص) يعني جنگ بدر و اُحد و احزاب با ابوسفيان است، او با فتح مکه مجبور به تسليم شد و رسول خدا(ص) به عنوان «طُلقاء» او را آزاد کردند و حضرت علي(ع) در نامه ي خود به معاويه مي فرمايند: «هنگامي که خداوند عرب را فوج فوج به دين خود داخل ساخت شما از کساني بوديد که يا به جهت رغبت به دنيا و يا از ترس، داخل در اسلام شديد». https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📚 کتاب: راز شادی امام حسین علیه السلام در قتلگاه 🔻بخش بیست و پنجم 🖋نویسنده: اصغر طاهرزاده https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌شخصیت ابوسفیان و رهبری حزب اموی 🔵 از مواردي که حکايت از نپذيرفتن اسلام توسط ابوسفيان و معاويه دارد موردي است که ابن عباس نقل مي کند، مي گويد: شبي در مسجد مدينه بعد از نماز عشا که مردم پراکنده شدند و به غير از معاويه و ابوسفيان کسي در مسجد نماند، من در پشت ستوني نشسته بودم، شنيدم که ابوسفيان به معاويه مي گويد: ببين در مسجد کسي نيست؟ -ابوسفيان در اين زمان نابينا شده بود- معاويه چراغي به دست گرفت و اطراف مسجد را جستجو کرد، امّا مرا نديد. آن گاه ابوسفيان گفت: اي فرزندم! تو را به آئين پدران و نياکانت سفارش مي کنم و از دين محمد بر حذر مي دارم، زيرا اين دين سبب فقر و بيچارگي ما شده و سخن محمد درباره حشر و روز قيامت تو را نترساند. يا وقتي خلافت به عثمان رسيد، ابوسفيان در جمع امويان که عثمان نيز حضور داشت به او گفت: «حکومت پس از قبيله تَيْم و عدی به دست تو افتاده، آن را مثل توپ دست به دست بگردان و اركانش را بنی اميه قرار بده، اين جز سلطنت نيست، من بهشت و دوزخ سرم نمی شود.» 🟡 ابوسفيان در زمان خلافت عثمان، از کنار قبر حضرت حمزه گذشت، بر روي قبر ايستاد و با پاي خود بر آن قبر کوبيد و گفت: «اي اباعمّاره ـ کنيه حضرت حمزه ـ اسلام و ديني که تو به خاطر آن با ما جنگيدي و در راه آن کشته شدي، امروز به دست جوانان ما افتاده و آن را به بازيچه گرفته اند». 🟠 رسول خدا(ص) در خواب ديدند بوزينه هايي بر بالاي منبرشان قرار گرفته اند که قرآن در آيه ي 60 سوره إسراء بدان اشاره دارد و مي فرمايد: قرار نداديم آن رؤيايي که ديدي مگر يک امتحاني براي مردم و شجره ملعونه را که در قرآن ذکر کرديم، ما آنان را انذار مي کنيم اما جز بر طغيانشان افزوده نمي شود. مفسرينِ فريقين «شجره ي ملعونه» را بني اميه تفسير کرده اند. 🟣 از رسول خدا(ص) نقل است که فرمودند: هنگامی كه بنی اميه به چهل نفر برسند، بندگان خدا را برده و مال خدا را بخشش و كتاب خدا را وسيله ي سوء استفاده قرار می دهند. در روايت اهل سنت داريم که: قال رسول اللّه(ص): آن هنگام که معاويه را بالاي منبر من مشاهده کرديد او را بکشيد. در خبر داريم که: روزي رسول خدا(ص) خطبه مي خواندند، معاويه دست فرزندش يزيد را گرفت و خارج شد و خطبه را نشنيد، پيامبر(ص) فرمودند: لعنت خدا بر کشَنده و کشيده شده باد، و واي بر امت من از معاويه که صاحب کَفل بزرگ است. 🟢 ابوسفيان در فضاي رحلت رسول خدا(ص) و آنچه سقيفه پيش آورد سعي کرد با ايجاد دو دستگي بين مسلمانان آتش فتنه را دامن بزند لذا به خانه علي(ع) آمد و گفت: خلافت را به پست ترين خانواده قريش داده ايد، به خدا قسم! اگر بخواهي مدينه را پر از سواره و پياده عليه «ابوفضيل» ـ کنيه ي ابوبکر ـ مي کنم. امام که از نيت پليد او خبر داشتند در جواب او فرمودند: «تو همواره به اسلام و مسلمين خيانت کرده اي و مي کني، ولي هرگز نتوانسته اي به آنان ضرر برساني، هيچ نيازي به سواره و پياده تو نداريم. همين ابوسفيان چيزي نمي گذرد که در جبهه ي دفاع از اسلامِ سقيفه وارد مي شود و به انصار حمله مي کند که چرا مدعي خلافت اند و لذا ابوبکر آنچه را که ابوسفيان از زکات با خود آورده بود به او بخشيد و ابوسفيان خيلي ظريف وارد نظام تصميم گيري خلافتِ بعد از رحلت رسول خدا(ص) شد و تاکتيک مبارزه با اسلام را عوض کرد و همچنان حرکت در سايه را ادامه داد تا سيزده سال بعد با خلافت عثمان به بني اميه گفت: اي فرزند اميه! خلافت را مثل يک توپ قاپ بزنيد و به يکديگر پاس دهيد، سوگند به آن چيزي که ابوسفيان به آن قسم مي خورد - نمي گويد سوگند به خدا- من از قبل همچنان آرزوي به خلافت رسيدن شما را داشتم، بايد آن را به فرزندان خود برسانيد.
🔴 عبدالله علايلي اهل سوريه مي نويسد: «طايفه ي بني تَيم با تسلّطِ ابوبکر در جريان سقيفه به پيروزي نرسيدند، بلکه اين اموي ها بودند که به تنهايي پيروز شدند و به همين جهت دولت را با رنگ خود رنگ آميزي کردند و در سياست گذاري ها تأثير کامل داشتند. اين در زماني بود که هنوز خلافت را به دست نگرفته بودند ... از ابتداي سلطه ي ابوبکر بني اميه تلاش خود را جهت زمينه سازي در راستاي کودتايي که در نهايت قدرت را به دست گرفتند، آغاز نمودند». 🔵 آنچه نبايد در مطالعه ي تاريخِ بعد از رحلت رسول خدا(ص) مورد غفلت قرار گيرد حاکميت فرهنگ امويان در مناسبات جامعه ي نوپاي اسلامي بود، به خصوص با حاکميت عثمان که از يک طرف ابوذر به جهت اصرار بر باقي ماندن سنت پيامبر(ص) تبعيد مي شود و از طرف ديگر مروانِ حکم و پدرش را که رسول خدا(ص) از مدينه تبعيد کرده بودند به مدينه برگشت داده مي شوند و عثمان، مروان را به دامادي انتخاب مي کند و همه ي امور مملکت اسلام را به او مي سپارد و خمس غنائم آفريقا را که بالغ بر 1000520 هزار دينار بود به تازه داماد مي بخشد. اعمال مروان موجب نارضايتي مردم مدينه و ديگر شهرها شد و بالأخره به قتل عثمان منجر گرديد. در حالي که معاويه مي دانست با قتل عثمان بهانه اي براي خونخواهي به دست خواهد آورد و در چنين فضايي زمينه ي خلافت امويان فراهم مي شود، لذا در پيغامي که عثمان براي او فرستاد که نيروي کمکي به ياري او بفرستد معاويه دوازده هزار نفر آماده کرد و دستور داد در «ذي خشب» بمانند و خود نزد عثمان رفت، عثمان درباره نيروهاي کمکي سؤال کرد، معاويه پاسخ داد: من نزد شما آمده ام تا از نظر شما آگاه شوم و به نزد نيروهاي کمکي برگردم تا آنان را براي ياري شما بفرستم. عثمان که گويا از نقشه ي معاويه آگاه شده بود گفت: نه به خدا قسم تو مي خواهي من کشته شوم تا پس از آن بگويي: متولّي انتقام او هستم! برگرد و فوراً مردم را به کمک من بياور. معاويه برگشت ولي هيچ نيرويي نفرستاد تا اين که عثمان کشته شد. و اين نکته را حضرت علي(ع) در نامه اي که به معاويه دارند، گوشزد مي کنند.    https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📚 کتاب: راز شادی امام حسین علیه السلام در قتلگاه 🔻بخش بیست و ششم 🖋نویسنده: اصغر طاهرزاده https://eitaa.com/doosti_ba_ketab
📌زمینه های حکومت معاویه 🔵 با کشته شدن عثمان و رجوع مردم به علي(ع) و بيعت با آن حضرت، با تحريک امويان در داخل، فضاي فرهنگي جامعه هرگز آماده ي برگشت به اسلامي نبود که بايد باشد و معاويه نيز در شام همواره در حال توطئه بود تا علي(ع) امکان برگشت دادنِ اسلام به جامعه را پيدا نکند. تحميل سه جنگ جمل و صفين و نهروان و کشته شدن حدود صدهزار انسان و بي سرپرست ماندن ده هاهزار خانواده و رواج برادرکشي و کينه هاي قبيلگي، همگي مانع آن شد که حضرت به تربيت معنوي جامعه آن طور که شايسته است اقدام کنند. به خصوص که در زمان خلفاي گذشته نيز در اين امر هيچ اقدامي صورت نگرفت و اکثر افراد جامعه در سطحي ترين شکل ممکن باقي مانده بودند و از همه مهم تر تقسيم جامعه به شيعه ي علي(ع) و شيعه ي عثمان بود که طرفين در حدّ تکفير بر روي هم شمشير مي کشيدند و اين ها زمينه اي بود تا معاويه پايه هاي امپراطوري خود را پايه ريزي کند و خلافت اسلامي به پادشاهي موروثي تبديل شود و موجب احياي ارزش هاي جاهلي به جاي ارزش هاي اسلامي گردد. 🟡 معاويه در سال پنجم قبل از بعثت، از مادري به نام هند و پدري به نام ابوسفيان متولد شد و در جنگ بدر و احد و احزاب بر ضد اسلام شرکت کرد. روزي پيامبر(ص) ديدند ابوسفيان بر شتر سرخ موي سوار است و معاويه آن را مي راند و برادرش عُتبه زمام شتر را به دست گرفته است، فرمودند: «اللهم العن الرّاکب و القائد و السائق»؛ خدايا! سواره را و آن کس را که افسار شتر را مي کشد و آن کس را که آن را مي راند لعنت کن. بالأخره معاويه در فتح مکه مجبور به پذيرش اسلام شد و در سال هجدهم هجري بعد از آن که برادرش «يزيد بن ابوسفيان» که حاکم شام بود مُرد، از سوي خليفه ي دوم به حکومت شام منصوب شد و بعد از شهادت حضرت علي(ع) در سال چهلم و تحميل صلح بر امام حسن(ع) توانست به آرزوي ديرينه ي خود برسد و به اسم خليفه ي مسلمين، فرهنگ جاهليت اموي را با قالب اسلامي حاکم نمايد تا آن جايي که معاويه زمينه را براي ولايتعهدي فرزند ميگسار و سگ بازش يعني يزيد فراهم کرد و در سال شصتم هجري به هلاکت رسيد و يزيد به جاي او نشست. 🟠 همان طور که قبلاً در جريان مغيرة بن شعبه عرض شد که براي فرزندش مطرف نقل مي کند، معاويه تلاش مي کرد نام رسول خدا(ص) را دفن کند، سراسر خلافت خود را بر مبناي حذف اسلام مديريت کرد، از رذائل اخلاقي او که در کتب معتبر نقل کرده اند سخني به ميان نمي آوريم، آنچه براي ما مهم است توجه به نقش امويان در هَدم اسلام و تلاش حضرت علي(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در جلوگيري از نقشه ي آن ها است تا جهان اسلام خط مکتب اسلام را از خط آن ها جدا نمايند و آن حرکات و افکار به اسم اسلام تمام نشود. 🟣 تفاوت نگاه به خليفه ي اول و دوم و سوم با نگاه به معاويه از آن جهت است که معاويه نسبت به خلفاء، رويکرد ديگري دارد به همين جهت در موقعي که حضرت علي(ع) خلافت را به دست داشتند همه ي همّت خود را بر آن گذاردند که جامعه را از فتنه ي معاويه آگاه کنند. 🟢 در خطبه ي 162 نهج البلاغه هست که يکي از ياران حضرت اشاره به حوادث بعد از رحلت رسول خدا(ص) مي کند و از ايشان مي پرسد: چگونه مردم شما را از اين مقام که شايسته تر از بقيه بوديد باز داشتند؟ حضرت خطاب به او فرمودند: اي برادر اسدي اين حرف در چنين شرايطي حرف نسنجيده اي است و پس از اشاره به واقعه اي که گذشت مي فرمايند: فعلاً از غارتي که صداي آن در گوشه و کنار بلند است سخن بگو که آن داستان پسر ابي سفيان است و نفاقي که در ميان است و تلاشي که مي خواهند با آن نور خدا را خاموش کنند. https://eitaa.com/doosti_ba_ketab