🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸 ترویج اذانگویی، روشی غیر مستقیم برای حل مسألۀ حجاب🔸
از اذان گفتن غافل نباشید. اول ظهر که شد بروید بایستید و اذان بگویید. نه اینکه همیشه اذان رادیو را باز کنید. اذان شما یک اثر دیگری دارد.
شما میتوانید مسألۀ بدحجابی را به طور غیر مستقیم حل کنید. بوی اسلام که آمد، بوی اذان که آمد، صدای اذان که بلند شد، یک عده بلند میشوند و میروند وضو میگیرند و نماز میخوانند.
شما میخواهید مسئله حجاب را با گفتن حل کنید، توی روی خودش بگویید و حل کنید، اما این گاهی جواب نمیدهد.
غنچۀ گل را با دست باز نمیکنند! اگر غنچۀ گل را با دست باز کنند، گل دیگر گل نمیشود، گل را باید گذاشت تا خودش باز شود. این امور را باید مثل گل آبش بدهی، هوایش را درست کنید؛ خودش به موقع باز میشود.
#اذان
#اذان_میگویم
🕋 @doostibakhoda
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸اذان گوها در قیامت رشیدتر از دیگرانند!🔸
دربارۀ اذانگوها در روایت داریم که اینها در قیامت که عبور میکنند، قد بلندتر از سایر مردماند. میپرسند آیا اینها در دنیا رشیدتر بودند؟ میگویند خیر. اینها اذان میگفتند. گندمهای توی مزرعه را دیدهاید که بعضیهایش یک وجب بالاتر از سایر گندمها هستند؟ در قیامت، به صحرای محشر که نگاه میکنی، اذان گوها مثل این گندمها یک سر و گردن از دیگران بالاترند.
#اذان
#پویش_اذان
#اذان_میگویم
🕋 @doostibakhoda
#خاطرات_اذان
#ارسالی_مخاطبین_کانال
🕌 نزدیک نماز بود. من و خانمم باید یک مسیر طولانی را برای اینکه به موقع به نماز اول وقت برسیم طی می کردیم. برای اینکه نماز اول وقتمان فوت نشود، ماشینی گرفتیم. چون مسیر طولانی بود کرایه مسیر نیز بالا بود. قبل از رسیدن به مقصد بودیم که مصادف شد با وقت اذان.
من در همان ماشین شروع به اذان گفتن کردم. اذان که تمام شد به مسجد مورد نظر رسیدیم. راننده تاکسی آنقدر تحت تأثیر قرار گرفته بود که بعد از اتمام اذان، به من گفت: «آقا شما یک صحنهای را برای من ایجاد کردید که تا عمر دارم فراموش نمیکنم». وقتی هم خواستیم کرایه را حساب کنیم تحت هیچ شرایطی از ما پولی نگرفت و با تأکید گفت: «برادر! شما این سوویچ ماشین را بگیرید و بروید کارتان را انجام دهید. بعد من میام همین جا از شما ماشین را میگیرم» که البته ما نپذیرفتیم.
#اذان
#اذان_میگویم
🕋 @doostibakhoda
🕌 حجه الاسلام قرائتی:
طلبه اگر نتواند اذان بگوید چطور میخواهد زنجیر را از پای مردم باز کند؟
من در خانه یکی از بزرگان مهمان بودم. اول اذان بلند شدم در حیاط و یک اذان گفتم. صاحبخانه بلند شد گفت راستش من هم دوست دارم اذان بگویم ولی خجالت می کشم. گفتم در خانه خودت هم خجالت میکشی؟ گفت بله. گفتم پس زیر لحاف بگو!
آخر بابا، الله اکبر در خانه خجالت دارد؟ آخر توی [طلبه] چطور میخواهی زنجیر را از پای مردم باز کنی درحالیکه خودت گیر هستی؟!
#اذان
#اذان_میگویم
🕋 @doostibakhoda