eitaa logo
دوستی با خدا
28.3هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.1هزار ویدیو
110 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/BB7a.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
💐📚💐 📚💐 💐 💐 💐 ﺍﺯ بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﯽ؟ گفت:ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ: 💐1.ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ! 💐۲. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ! 💐٣.ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ 💐۴.ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ! 💐۵.ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣن ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ! ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽكنم. 💐 📚💐 💐📚💐 🌋 @doostibakhoda
🆔 @range_khodaa 💐📚💐 📚💐 💐 💐 💐 روزی مردی نزد عالمی در شهر رفت و به او گفت : ای شیخ مرا اسرار خلقت بیاموز و راز هستی بر من فاش کن. شیخ از اتاق برون رفت و با خود جعبه ای آورد و آن را در دستان مرد نهاد و گفت : درب این جعبه در هیچ شرایطی مگشا . راز  و اسرار هستی در این جعبه نهفته است. مرد جعبه را گرفت و به سوی خانه خود رهسپار شد. به خانه که رسید جعبه را کناری گذاشت و خود کنار آن نشست و به جعبه خیره ماند. هنوز ساعتی از قرارش با شیخ نگذشته بود که احساس کرد از درون جعبه صدایی به گوش می رسد و جعبه تکان می خورد. مرد جعبه را در دست گرفت و به جعبه خیره ماند. در مرد اشتیاق گشودن درب جعبه به فزونی می رسید. و سرانجام مرد طاقت نیاورد و درب جعبه را گشود. به محض گشودن درب جعبه موشی از جعبه برون جست و از دست و شانه مرد بالا رفت. مرد که بسیار عصبانی شده بود موش را گرفت و در جعبه نهاد و به سوی خانه شیخ راهی شد. به خانه که رسید شیخ را دید که بیرون خانه ایستاده و با لبخند او را نظاره می کند. مرد با عصبانیت جعبه را به طرف شیخ گرفت و گفت : ای شیخ , من از تو اسرار خلقت طلبیدم تو به من جعبه ای با موشی حواله کردی و مرا فریب دادی. این شرط انصاف است شیخ ؟!!! شیخ با لبخند جعبه را کناری نهاد و گفت : ای مرد , تو از نگاهداشتن موشی درون جعبه عاجزی آنگاه چگونه می توانی اسرار خلقت را در دل خود نگاهداری ؟!!! مرد با شنیدن این جمله سر پایین انداخت و با شرم از نزد شیخ به سوی خانه خود روان شد ... 💐 📚💐 💐📚💐 🌋 @doostibakhoda