eitaa logo
دردانه های مهدوی
111 دنبال‌کننده
57 عکس
0 ویدیو
2 فایل
🍀کانال محتوای دینی کودک و نوجوان🍀 داستان،شعر،نقاشی،پرده خوانی،ارویگامی،اشکال بادکنکی، طرح درس، روش کلاسداری و.. لینک کانال @dordane_mahdavi کانال آپارات dordanemahdavi ارتباط با مدیر @abdolmahdi70
مشاهده در ایتا
دانلود
محتوای تبلیغی میلاد امام رضا(علیه السلام) کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
شفای عالم توسط امام رضا(علیه السلام ) ♦️مخاطب=نوجوان آيه الله وحيد خراساني نقل كرد : مدت بيست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستي مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگاني - كه سال‌ها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ايشان روزي به من فرمود : « مدتي در تهران مريض و بستري شدم . روزي به جانب حضرت رضا عليه السلام رو كرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما ،‌سجده‌ي عبادت پهن كرده ،نماز شب و نوافل مي خواندم و بعد خدمت شما شرفياب مي گشتم حال كه بستري شده‌ام، به من عنايتي بفرماييد . ناگاه در همان حال بيداري ديدم در باغ و بستاني خدمت حضرت رضا عليه السلام قرار دارم ايشان از داخل باغ گلي چيده به دست من دادند من آن گل را بوييدم و حالم خوب شد جالب‌تر آن كه دستي كه حضرت رضا عليه السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با بركت بود كه بر سر هر بيماري مي‌كشيدم، بي‌درنگ شفا مي‌يافت ! البته در همان روزهاي نخست با يك مرتبه دست كشيدن بيماري‌هاي صعب العلاج بهبود مي يافت، ولي بعد از مدتي كه با اين دست با مردم مصافحه كردم، آن بركت اوليه از دست رفت و اكنون بايد دعاهاي ديگري را نيز بر آن بيفزايم تا مريضي شفا يابد .» آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشه‌ي چشمي به ما كنند؟ کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
کوه و دیگ ♦️مخاطب=نوجوان اباصلت هروی نقل می کند همراه امام وارد «مرو» شدیم. نزدیک «دهِ سرخ» توقف کردیم. مؤذن کاروان، نگاهی به خورشید کرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است». امام پیاده شدند و آب خواستند. نگاهی به صحرا کردیم. اثری از آب نبود. نگران برگشتیم. امّا از تعجّب زبانمان بند آمد. امام با دست شان مقداری از خاک را گود کرده بود و چشمه ای ظاهر شده بود. وارد «سناباد» شدیم. کوهی نزدیک سناباد بود که از سنگ آن، دیگ های سنگی می ساختند. امام به تخته سنگی از کوه تکیه دادند و رو به آسمان گفتند: «خدایا!... غذاهایی را که مردم با دیگ های این کوه می پزند، مورد لطفت قرار ده و به این غذاها برکت عطا کن!» فکر می کنم خدا به برکت دعای امام، به کوه، نظر خاصی کرد. چون امام خواستند که از آن روز به بعد، غذایشان را فقط در دیگ هایی بپزیم که از سنگ آن کوه ساخته شده باشد. روز بعد، پس از کمی استراحت، امام به طرف محلی که «هارون» پدر مأمون در آن دفن شده بود، حرکت کردند. مأموران حکومتی جار زدند که امام می خواهد قبر هارون را زیارت کند، امّا امام با یک حرکت ساده، نقشه های مأموران را نقش بر آب کرد. آن حرکت هم این بود که کنار قبر هارون ایستادند و با انگشت، خطی در کنار قبر، کشیدند. بعد رو به ما فرمودند: این جا قبر من خواهد شد... شیعیان ما به این جا خواهند آمد و مرا زیارت خواهند کرد... و هرکس به دیدار قبرم بیاید، خدا لطفش را شامل حال او خواهد کرد. بعد رو به قبله ایستادند و نماز خواندند و با سجده ای طولانی، چیزهایی را زیر لب زمزمه کردند. اشک در چشمم جمع شده بود. کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
شعر کودکانه محرم کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
خیلی ها میشناسنش وقتی که اسم اون میاد غم تو دلاشون میشینه دوستش دارن خیلی زیاد وقتی کسی تشنه میشه وقتی کسی آب میخواد وقتی که سیراب میشه فقط یه اسم یادش میاد بهش میگن امام حسین امام خوب و مهربون امامی که بچه هاشو هدیه داده به آسمون کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم امامی که گفته روی حق کسی پا نذارید رفیق نیمه راه نشیم هیچ کسو تنها نذاریم وقتی شنیدم که امام واسه خدا جونشو داد بدجوری عاشقش شدم چطور بگم خیلی زیاد بدجوری عاشقش شدم چطور بگم خیلی زیاد کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیم تو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم شاعر : امیر پیرنهان کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
پیچیده توی کوچه بوی گلاب و اسفند خشکیده بر لب ما گل‌هاي‌ سرخ لبخند ماه محرم آمد دل‌ها چه سوگوار است خورشید هم از این داغ غمگین و داغدار است طیبه شامانی کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
دسته‌ي ما كوچيكه فقط يه پرچم داره بابا جونم برامون شربت و شير می‌آره نذر علی اصغره شربت و شير شيرين باهم می‌گيم يا حسين «ع» بابام مي‌گه : آفرين ! شاعر : مهري ماهوتي کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi