eitaa logo
دردانه های مهدوی
106 دنبال‌کننده
57 عکس
0 ویدیو
2 فایل
🍀کانال محتوای دینی کودک و نوجوان🍀 داستان،شعر،نقاشی،پرده خوانی،ارویگامی،اشکال بادکنکی، طرح درس، روش کلاسداری و.. لینک کانال @dordane_mahdavi کانال آپارات dordanemahdavi ارتباط با مدیر @abdolmahdi70
مشاهده در ایتا
دانلود
محتوای آموزش وضو کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
داستان های وضو کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
فاطمه با مادر بزرگ خواست نماز بخونه ،چادر نمازش را بر می دارد و به حیاط می رود. مادر بزرگ به فاطمه می گوید: چادر نمازت را بگذار روی زیلو و بیا این جا. مادر بزرگ کنار حوض آب ایستاده است. فاطمه با تعجب می گوید: چرا باید بیایم این جا؟ مادر بزرگ می گوید: آموزش وضو را یاد بگیری. قصه وضو گرفتن فاطمه فاطمه برای آموزش وضو طرف مادربزرگ می رود. مادربزرگ می گوید: اول آستین هایت را بالا بزن و دست هایت را بشوی. فاطمه دست هایش را می شود و می گوید: آب حوض چه قدر سرد است. مادر بزرگ می گوید: حالا با دست راست خودت، روی صورتت آب بریز و روی آن دست بکش. فاطمه همین کار را می کند. ماردبزرگ می گوید: آفرین باید از بالای پیشانی تا چانه ات شسته شود. فقط یادت باشد، باید صورتت را از بالا به پایین بشویی. فاطمه که صورتش را شسته است می پرسد: مادر بزرگ وضو تمام شد؟ مادر بزرگ می گوید: نه عزیزم، چه قدر عجله داری، خب حالا با دست چپ آب بردار و از آرنج دست راستت بریز و تا سر انگشتانت بشوی. فاطمه همین کار را می کند. مادر بزرگ ادامه می دهد: یادت باشد از بالا به پایین بشویی. خب حالا با دست راست آب بردار و از آرنج دست چپ بریز و تا سر انگشتانت را بشوی، آفرین! مادر بزرگ دست فاطمه را می گیرد : حالا با دست راست، روی سرت را مسح کن. فاطمه می پرسد: چه کنم؟ مادر بزرگ می گوید: با همان رطوبتی که از شستن دستات مانده با دست جلوی سرت را از بالا به پایین مسح کن. و بعد خودش روسریش را بالا می برد و مسح کردن را نشان می دهد. فاطمه این کار را هم می کند. مادربزرگ ادامه می دهد. حالا با دست راست، از سر انگشتان پای راس تا بر آمدگی پا را مسح کن. فاطمه خم می شود و پای راستش را مسح می کند. بعد می ایستد و با اشتیاق می پرسد: خب، حالا چی کار کنم؟ مادربزرگ می گوید: دیگر هیچ کار! آموزش وضو همین بود. فاطمه به ماهی های قرمز توی حوض آب نگاه می کند و. با صدای بلند می گوید: چه قدر وضو گرفتن آسان است.  مادربزرگ می خندد و دندان های سفیدش معلوم می شود بعد با لحن جدی می گوید: آسان، ولی! یادت باشد، اگر وضو نگیری و نماز بخوانی نمازت قبول نیست. کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
..نماز عاشقانه ترین حالت ابراز بندگی نسبت به معبود است... داستان وضو گرفتن امام حسن و امام حسین جای تردید نبود، تعلیم مسائل و ارشاد جاهل واجب است، باید وضوی صحیح را به پیرمرد یاد داد، اما اگر مستقیما به او گفته شود وضوی تو صحیح نیست، گذشته از اینکه موجب رنجش خاطر او می شود، برای همیشه خاطره تلخی از وضو خواهد داشت. بعلاوه از کجا که او این تذکر را برای خود تحقیر تلقی نکند و یکباره روی دنده لجبازی نیفتد و هیچ وقت زیر بار نرود.این دو طفل اندیشدند تا به طور غیر مستقیم او را متذکر کنند. در ابتدا با یکدیگر به مباحثه پرداختند و پیر مرد می شنید. یکی گفت: «وضوی من از وضوی تو کاملتر است.» دیگری گفت: «وضوی من از وضوی تو کاملتر است.» بعد توافق کردند که در حضور پیر مرد هر دو نفر وضو بگیرند و پیر مرد حکمیت کند. طبق قرار عمل کردند و هر دو نفر وضوی صحیح و کاملی جلو چشم پیر مرد گرفتند. پیر مرد تازه متوجه شد که وضوی صحیح چگونه است، و به فراست مقصود اصلی دو طفل را دریافت و سخت تحت تاثیر محبت بی شائبه و هوش و فطانت آنها قرار گرفت. گفت: «وضوی شما صحیح و کامل است. من پیر مرد نادان هنوز وضوساختن را نمی دانم. به حکم محبتی که بر امت جد خود دارید مرا متنبه ساختید. متشکرم.» بحار الانوار، ج 10/ص 89. کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
قصه های کودکانه اعتقادی کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
وشمزه هم می‌خورم.” خورشید خانم گفت: ” پس سحر هم هر روز کلی هدیه از خدا می‌گیره، حالا فهمیدین خدا کجاست؟” همه با خوشحالی گفتند: ” خدا پیش منه، خدا پیش منه…” خورشید خانم لبخندی زد و گفت: ” درست فهمیدین، خدا پیش تک تک شماها هست، یعنی خدا همه جا هست.”بعد همه با صدای بلند فریاد زدند: ” خدای مهربون! دوستت داریم.” نویسنده : مقداد حکیمی کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
قصه کودکانه هر وقت ترسیدی با خدا حرف بزن خواستم بروم بیرون که یه هو مامان چشم هایش را باز کرد لبخندی زد و گفت: عزیز دلم بیا پیشم.دیشب  که  نترسیدی؟ خودم و چسباندم به مامانم و گفتم: هم ترسیدم.هم نترسیدم.آخه تنها نبودم.مامان متعجب نگاهم کرد و پرسید: چی؟  تنها نبودی؟ تا آمدم توضیح  بدهم بابا با سینی آمد تو و گفت: مگه نگفتم بیدارش نکن.شیطونک؟ مامان زودی گفت:  خودم بیدار شدم.می  خواستم قبل این که بره مدرسه ببینمش.بابا نشست.سینی صبحانه را گذاشت کنار مامان و گفت: مامانت یه  مدت نباید از جاش تکون بخوره.تعجب  کردم.مامان دستش را کشید روی موهام و گفت: نترس عزیزم.چیز مهمی نیست.یه اتفاق خوبه.بابا  خندید و  گفت: می خوایم غافلگیرت کنیم.یادته دلت چی از همه بیش تر می خواست؟ به مامان نگاه کردم و  من من  پرسیدم: غافل گیر! بابا صورتم رو بوسید و گفت: داری یه خواهر پیدا می کنی.باورم نمی شد.او هم  گفت: راست  می گه بابا.خواهر کوچولوت این جاست و شکمش رو نشون داد.دستم را گذاشتم روی دهانم که جیغ نزنم.پریدم  بالا.دست زدم و دور خودم چرخیدم.مامان که  بلند می خندید گفت: یواش! همسایه ی زیری بیدار می شه.نشستم و پرسیدم:  شوخی که نمی کنین؟ مامان  دوباره شکمش را نشان داد و گفت: بهت که گفتم این جاست.باور کن.گوشم را گذاشتم  رو شکم مامان.صدای  گرومب گرومب قلبی از دور آمد.بابا گفت: وای دیرم شد.بجنب بابا.بجنب بابا.بجنب چشم هایم را بستم و توی دلم به خدا گفتم: خدایا تو بزرگی و توانا.ممنون که حال مامانم را خوب کردی ممنونم.بعد دویدم توی آشپزخانه  پارچ آب را برداشتم تا به گل ها آب بدهم. کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
داستان کودکانه تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi
حضرت فاطمه (س) دختر گرامی پیامبر و همسر حضرت علی (ع) زمان زیادی را صرف کارهای منزل می کردند. آن حضرت کارهای منزل مانند پختن غذا، جمع آوری هیزم، نظافت منزل، آسیاب کردن گندم برای پختن نان و دیگر کارهای خانه را به تنهایی انجام می دادند. در آن زمان برای تهیه آب آشامیدنی باید مسافت زیادی را راه می رفتند تا آب را از چشمه بیاورند. برای پختن نان باید ابتدا گندم را با آسیاب دستی آسیاب می کردند و بعد نان را می پختند و برای پختن غذا باید هیزم روشن می کردند و ….و به همین شکل همه کارهای خانه برای حضرت فاطمه (س) سخت بود. در قدیم معمولا برای انجام کارهای خانه شخصی به عنوان کنیز و خدمتکار در خانه ها وجود داشته اما حضرت فاطمه کارهای خانه را به تنهایی انجام می دادند و از کسی کمک نمی گرفتند. روزی انجام کارهای خانه برای آن حضرت به قدری سخت شد که به همسر خود امام علی (ع) گفتند که انجام این همه کار برای من سخت است و از بس کار کرده ام دست هایم تاول زده است. حضرت علی به حضرت فاطمه گفتند که برای حل این مشکل از پدر خود حضرت محمد (ص) کمک بگیر و از ایشان درخواست کن تا کنیزی به تو بدهند تا در کارها به تو کمک کند. حضرت فاطمه (س) پیش پدرشان رفتند ولی چون دیدند که پیامبر تنها نیستند رویشان نشد که حرف خود را به پدر بگویند و بازگشتند. پیامبر که این صحنه را دیدند فردای آن روز به خانه دخترشان فاطمه رفتند و از او پرسیدند که دیروز با من چه کاری داشتی که نگفتی و برگشتی؟ حضرت فاطمه داستان را برای پدرشان گفتند و از او تقاضای کمک نمودند. پیامبر (ص) به دخترشان گفتند آیا می خواهی راه حلی برای مشکلت پیدا کنم که بدون داشتن کنیز و خدمتکار بتوانی از عهده انجام کارهای خانه بربیایی؟ حضرت فاطمه کنجکاو شدند که پدرشان چه می خواهد بگوید. گفتند بله پدر. پیامبر گفتند دخترم بعد از هر نمازی که می خوانی و قبل از خواب این ذکرها را بگو: 34 مرتبه الله اکبر33 مرتبه الحمدلله33 مرتبه سبحان الله پیامبر به دخترشان گفتند هر زمانی که احساس کردی کارها برایت سخت شده اند و از عهده آن ها برنمیایی این ذکرها را بگو تا خداوند به تو کمک کند و فرشتگان را به کمک تو بفرستد. میبینی که انجام کارها برای تو آسان شده و تحمل سختی ها برایت امکان پذیر می شود. از آنجایی که این تسبیحات را پیامبر به دخترشان حضرت زهرا هدیه کردند به آن تسبیحات حضرت زهرا یا تسبیحات حضرت فاطمه می گویند. حضرت فاطمه از پیشنهاد پدر بسیار خوشحال شدند و با پارچه پشمی یک نخ تسبیه درست کردند و دانه های تسبیح را در آن انداختند و تا زمانی که زنده بودند تسبیحات حضرت زهرا را فراموش نکردند و همیشه بعد از همه نمازهای خود و همچنین قبل از خواب این ذکرها را می گفتند. وقتی که حضرت حمزه عموی پیامبر به شهادت رسید حضرت فاطمه از خاک مزار او دانه های تسبیح را درست کردند. بعد از حضرت فاطمه امامان دیگر نیز تسبیحات حضرت فاطمه زهرا را می گفتند و به دیگران سفارش می کردند و معتقد بودند که ذکر تسبیحات حضرت زهرا باعث آمرزش گناهان می شود و انسان را از ناامیدی نجات می دهد. گفتن تسبیحات حضرت فاطمه کار ساده ای است و نیاز به زمان زیادی ندارد اما ثواب بسیاری دارد که باعث شده سفارش زیادی به انجام آن شود. داستان کودکانه تسبیحات حضرت فاطمه زهرا را می توانید  متناسب با سن کودکان به ادبیات متناسب با سن آن ها برایشان تعریف کنید. کانال دردانه های مهدوی @dordane_mahdavi