10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرمان؟
فرمان جهاد
جهادی متفاوت
با ابزاری نوین در عرصه ای جدید!
فرمانده
عرصه جنگ را در فضای مجازی تعریف کرد
و اسلحهی میدان را روایتگری
باید گفت
باید نوشت
باید دست به قلم شد
باید حقایق را گفت، آنگونه که هست
اگر ما نگوییم، دشمن حقایق میگوید،
اما
وارونه...
پس لبیک گفتیم
و دور هم اومدیم برای قدم گذاشتن در این جهاد!
و ابزار کار ما هم شد ؛ روایتگری
تا با روایت های صحیح از رویدادها
پیروز میدان باشیم.🇮🇷✌️
#روایتگرام
#دورهمگرام
📲 @Dorehamgram
💠💠💠💠💠💠💠💠💠
«شما روایت کنید حقایق جامعهی خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را. شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ شما اگر انقلاب را روایت نکنید، دشمن روایت میکند.»
🌐 دورهمگرام برگزار میکند ...
کارگاه روایت نویسی از خانه بگو
⁉️ چرا روایت؟📝
⁉️ اگر روایت نکنیم چه می شود؟😇
⁉️ از چی روایت کنیم؟🤔
⁉️ روایت چه فرقی با داستان دارد؟🧐
⁉️ روایتها باید واقعی باشند؟📚
⁉️ و....
👨🏫 مدرس: جناب آقای حاتم ابتسام
فعال حوزه داستان نویسی
🔰 همراه با مهدکودک برای کوچولوهای عزیز😍
⚠️ ظرفیت محدود
📆 انشالله کارگاه در روز پنجشنبه ۱۷ آذر
⏰ ساعت ۸:۳۰ الی ۱۶
به صورت حضوری
در محدوده میدان آزادی برگزار میشود.
📌برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با آیدی زیر ارتباط بگیرید 👇
@z_arab64 (در پیام رسان بله)
💵 هزینه شرکت در کارگاه همراه با مهد و پذیرایی ۱۲۰.۰۰۰ تومان میباشد 😊
#دورهمگرام
#روایتگرام
📲 @Dorehamgram
مجردهای عزیز زرنگ باشید و از اتفاقات اخیر به عنوان تست وفاداری گزینههای ازدواج استفاده کنید!😎😅
#روایتگرام #دورهمگرام
📲 @Dorehamgram
"بخش دوم"
📝
گروه شورای سردبیری را باز کردم. عبدالله زده بود: «حاج قاسم... » الله اکبر! یک دست سوخته با انگشتری عقیق. توی تخت نشستم. مشت انداختم توی سرم و موهایم را کشیدم. درد را حس کردم. فاجعه اتفاق افتاده بود. معنای واقعی استیصال را با همه سلولهایم حس کردم. حاج مهدی سردبیر روزنامه، توی گروه زد: «پاشید بیاید روزنامه ببینیم چه خاکی باید به سر کنیم.» بیخ کمد را گشتم. مشکی محرمم با مشکی ختمهایم فرق دارد. مشکی محرمم را برداشتم. اتو نداشت. داغ دیده را چه به تشریفات؟
زدم بیرون. تهران را گرد مرگ پاشیده بودند. وارد تحریریه شدم. همه آمده بودند. چشمها سرخ ، شانهها افتاده، کمرها تاشده. عین پدر مردهها همدیگر را بغل کردیم و روی شانههای هم سبک شدیم.
سبک شدیم؟ به خدا که هنوز کوه غمش روی دل است. قفل بودیم. خبر کار کنیم؟ تیتر چی بزنیم ؟ بنویسیم یَلِمان افتاد؟ بنویسیم بزرگمان را زدند؟ کی؟ کجا؟ وقتی ما خواب بودیم؟ غریب و دور از وطن؟
اینستاگرام شده بود چشم های حاجی. و همین جا مینویسم که روسیاهیاش بماند برای اینستاگرام در تاریخ، که همه پستهای حاج قاسم را که عکس و هشتگ داشتند حذف کرد و صفحهها را پراند.
زیرنویس تلویزیون راه به راه خبر شهادت را مخابره میکرد. روبان مشکی افتاد بالای همه شبکهها. باید کم کم باور میکردیم بیچارگی را. حرف سنگینی است و اعتقاد من است: حاج قاسم را زدند، دنیا دیگر رنگ و بوی آرامش ندید...
کتاب هزار جان گرامی
ما خواب بودیم
#جان_فدا
#روایتگرام
📲 @dorehamgram