فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️تـــرڪ نـــگاه حــرام؟!
حتما اینسخنرانےشنیدنے
رو گوش ڪنید🙃✨
⸽➻ #حتماً_ببینید
⸽➻ #استاد_رفیعے
⸽➻ #سخن_استاد
این ویدیو زندگیت رو عوض میکنه...👆👆
━─━─━─━─━─━─━─
@dokhtarane_hazrate_zahra
••🥀••
مادرمحوراستواینرامیشود
ازحدیثڪساءفھمید!
ڪه«هُم»،اولفاطمهۜاست
وبعداَبُوهاوَبَعْلُهاوَبَنُوها ...💔"
.
@dokhtarane_hazrate_zahra
•°🌱
#الـسلامعلیڪیااباعبدالله
هرگز نگو؛ کھقسمتمن"ڪربلا"نشد...💔
هرروضہحسینخودشڪربلایماست
#پروفایل 🖼
#اللهم_ارزقنا_زیارت_الحسین
@dokhtarane_hazrate_zahra
هدایت شده از میرحسینی | آموزش خوشنویسی
رفیق همین جورۍ ڪه نشستی چند تا صلواٺ🍁
واسه شفا مریضا بفرست🙂❤️
اجرڪم الله♥️🌿
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجہم🕊💛
‹🌤🍃›
بگوچهشدکهانقدردوستتدارم؟!
بگومحبتمآریشهدر
ازلدارد..♥️!
#اربعین
┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈
@dokhtarane_hazrate_zahra
┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈
امام صادق علیه السلام🌹🍃
هر کس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند، کفاره گناهان ما بین دو جمعه اش خواهد بود 😍🌱
#شب_جمعه
@dokhtarane_hazrate_zahra
هدایت شده از علیرضا امیدی¦ آموزش ازدواج💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت
موقع صحبت با نامحرم از پشت بالشتتونم
سرد تر باشید ..!:))
|°#خانـــواده_مهــــدوی°|🌿
💟 @Alireza_omidi 💟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#من_میترا_نیستم
#پارت۳۴
فصل ششم
مهران به کمک دوستش حمید یوسفیان، در محله دستگرد یک خانه نیمه تمام اجاره کرد. صاحب خانه قصد داشتد با پولی که از ما می یگرد ساخت خانه را تمام کند. خانه دو طبقه داشت، طبقه بالا دست صاحب خانه بود وقرار بود طبقه پایین را به ما بدهند.
وقتی در روز های سرد اسفند به اصفهان رسیدیم، هنوز بنایی خانه تمام نشده بود، طبقه پایین درو پیکر نداشت وامکان زندکی در انجا نبود ما مجبور شدیم برای مدتی به خانه حمید یوسفیان برویم. خانواده حمید مثل ما جنگ زده بودند وحال مارامی فهمیدند انها خیلی به ما محبت کردند، من خیلی خجالت می کشیدم دلم نمی خواست سِر سیاه زمستان وسرما مزاحم دیگران بشوم، مزاحم کسانی که مثل خود ما امکانات کمی داشتند که فقط برای خودشان بس بود اما چاره ای نداشتیم بیشتر از یک هفته مهمان مادر حمید بودیم با اینکه ما هیچ نسبت فامیلی ولی واقعاً به ما احترام گذاشتند ومحبت کردند. شهلا وزینب در خانه حمید یوسفیان روی غذا خوردن نداشتند ما در خانه خودمان سر یک سفره با نامحرم نمی نشستیم، زینب و شهلا سر سفره خودشان را جمع می کردند ورو درواسی داشتند.
مدتی بعد به خانه جدیدمان رفتیم وبعد از چند سال دوباره گرفتار مستاٌجری شدیم. در اصفهان مثل سال های اول زندگی دوباره باید کنار صاحب خانه زندگی می کردم. در زمین های اطراف محله دستگرد خیار وگوجی وبارمجان کاشته بودند ودور تا دور زمین ها درخت های بلند توت بود. حیاط خانه اجاره ای ما پوشیده از سنگ وریگ بود فقط یک شیر اب داخل حوض کوچکی در وسط حیاط قرار داشت ما درهمان حوض ظرف هایمان را می شستیم خانه، اشپز خانه وحمام نداشت. داحل پارکینگ اشپزی می کردم وبچه هارا هفته ای یکی دوبار به حمام عمومی شهر می بردم.
چند روز بیشتر به اخر سال وعیددنوروز نماند بود. زینب می گفت:«ما عید نداریم،شهرمون تو محاصره عراقیاست این همه شهید دادیم خیلی از مردم عزادارن خواه وبرادرمونم که...
ادامه دارد...
#پارت۳۴
@dokhtarane_hazrate_zahra
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸