كودكى سمتم آمد و گفت: آقا آقا چسب زخم نميخريد؟؟؟ارزون ميفروشما. لبخند زدمو گفتم: تمام چسب زخمهايت را هم بخرم نه زخمهاى من خوب ميشود نه زخمهاى تو كودك نگاهم كردو گفت: -پول ندارى شعر فلسفی تف نده 😑😂

دوستان عزیزم امروزثواب قرائتمون رو هدیه میکنیم به 🕊شهید مدافع حرم🌹ابوالفضل شیروانیان🌹

نگاه شهدا✨ بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام #امام_زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه🕘. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشین‌ها. همان‌طور که پیاده می‌آمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست😞.» حاج آقا گفت: «خانم چه می‌گویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.. »🕊 همان‌طور که سه تایی می‌خندیدیم، یک ماشین که داشت می‌رفت برای تعویض خادم‌ها نگه داشت جلوی پای‌مان. پرسید: «علقمی؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه می‌کردیم.😭 حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ما‌ها دقت نمی‌کنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم😔» راوی: پدر#شهید🌹ابولفضل شیروانیان🌹

#خاطــره🎞 |دوسٺ‌شہید| "معمولا در دورهمی هایی که مینشستیم، درمورد حجاب و دخترای این دور و زمونه صحبت میکردیم.. گاهی میشد بابڪ♥️میگفت: "خود دخترها ک خواهرای ما باشند ، خودشون باید هوای خودشونو داشته باشند و باعث نشن دیگران بهشون تعرض کنند" #شہیدبابڪ‌نورے♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @Shahidane_z ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄