بچه ها یه قسمت از ی رمان رو دیدم خوشم اومد همراه با آدرسش تو گروه قرار می دم هر کی دوست داشت بره دنبالش.
چون حجم مطالب روزانه مون زیاده دیگه رمان نمی گذاریم.
☔️ #من_با_تو
✨ #قسمت_بیستم
✨ رمان زیبا و عاشقانه😍💓
وارد حیاط دانشگاہ🏢🌳 شدم،
بهار رو از دور دیدم،برام دست تڪون داد.
لبخندی زدم🙂و رفتم بہ سمتش،محڪم بغلش ڪردم و گفتم :
ــ سلام مشهدی خانم! زیارت قبول!
گونہام رو بوسید😘و گفت :
ــ سلام شما نباید یہ سر اومدی خونہ دوستت زیارت قبول بگے؟! ☺️
ازش جدا شدم...
لبم رو بہ دندون گرفتم :
ــ ببخشید! 😅
دستم رو گرفت و ڪشید...
ــ حالا وقت برای تنبیہ هست! بدو بریم سخنرانے دارن! 😎
با تعجب گفتم : ــ سخنرانے؟! 😳
با آب و تاب شروع ڪرد بہ توضیح دادن:
ــ اوهوم! سهیلے یڪے از این استاد خفن ها رو آوردہ!😅
همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفتم :
ــ چرا من خبر ندارم؟!
ــ اوہ خواهر من
دنیا رو آب ببرہ تو رو خواب میبرہ!
وارد سالن شدیم...
روی صندلےها نشستیم✨
ڪمڪم همہی بچہها اومدن،یڪے شروع ڪرد بہ خوندن قرآن🎤📖و طبق معمول همهمہ بود! سهیلے رفت تو جایگاہ سخنرانے در گوش قاری چیزی گفت، قاری آیہ رو تموم ڪرد و صدقاللهالعلےالعظیم گفت!
میڪروفن🎤 رو
گرفت و شروع ڪرد بہ صحبت :
ــ سلام بدون مقدمہ بچہها یہ سوال؟😊
همہ ساڪت شدن!✋ ادامہ داد :
ــ ما برای چے اینجا جمع شدیم؟!!
همہ با هم گفتن سخنرانے دیگہ!😕 سهیلے بہ بنر معرفے سخنرانے اشارہ ڪرد و گفت :
ــ روش نوشتہ موضوع سخنرانی: من و خدا☝️ شما بہ ڪلام خدا گوش نمیدید اونوقت میخواید بہ حرف های بندہی خدا گوش بدید؟! بہ استاد میگم تشریف ببرن منو شرمندہ ڪردید!😐 فقط یاد بگیریم اسم مسلمون رومونہ بہ ڪتابے ڪہ برامون مقدسہ احترام بذاریم! ڪسے هم عقیدہ ندارہ حداقل بہ احترام قاری ڪہ دارہ انگار دارہ صحبت میڪنہ ساڪت باشہ! ✋حالا بفرمایید سر ڪلاس هاتون!
دوبارہ صدای همهمہ بلند شد!😟
چندنفر رفتن بہ سمت سهیلے و مشغول صحبت ڪردن شدن! بےحوصلہ دستم رو گذاشتم زیر چونہم و زل زدم بہ سڪوی سخنرانے! چند دقیقہ بعد سهیلے رفت و با آقای مسنے برگشت! 😊
همہ شروع ڪردن بہ ڪف زدن! 👏
مرد شروع ڪرد بہ سلام و معرفے ڪردن خودش، بعداز چند دقیقہ صحبت گفت :
ــ قرارہ سہ روز در خدمتتون باشم،با موضوع من و خدا😊 خب اول میخواستم ڪلے صحبت ڪنم وجود خدا و اونایے ڪہ بہ خدا اعتقاد ندارن، اما دیدم باید پارتے بازی ڪنم! اول چندتا جملہ بگم بہ اونایے ڪہ خدا رو دوست دارن،خدا دوستشون دارہ😍 اما شدن یار بے گوفا،معشوق رو فراموش ڪردن! چقدر شدہ باهاش حرف بزنید؟!
دستش رو برد بالا،با تاڪید ادامہ داد :
ــ نہ شب امتحان و وقتے ڪہ فلانے مریضہ نہ! ... نہ وقتے میخواید ببختتون باز بشہ!
همہ زدن زیر خندہ😁😄😃😀
با لبخند گفت :
ــ وقت هایے ڪہ حالتون خوبہ،هیچ مشڪلے نیست، شدہ سرتون رو بگیرید سمت آسمون بگید خدایا شڪرت ڪہ خوبم!☺️ خدایا شڪرت ڪہ دارمت! باهاش عشق بازی ڪنید ببینید حال و هواتون چطور میشہ! میخواید نماز بخونید عزا نگیرید با ڪلہ بدویید، موقعے ڪہ دارید نیت مےڪنید تو دلتون بگید برای عاشقے با تو اومدم ڪمڪم ڪن!😌وقتے ذڪرهای نماز رو میگید هم زمان معنیش رو تو ذهن تون بگید! مثلا میگے اللهاڪبر اینطوری معنے ڪن: تو بزرگے!👌خدا بزرگ است رو بذار برای امید و تعریف پیش بقیہ الان داری با خودش حرف میزنے!
اصلا اینا بہ ڪنار شدہ تا حالا بےدلیل سجادہ تو باز ڪنے بری سجدہ آی بزنے زیر گریہ!📿بگے دلم گرفتہ اومدم فقط با تو درد و دل ڪنم! هیچڪس مَحرم تر از تو نیست! تو حال و صلاحمو میدونے! برید امتحان ڪنید ببینید تو روحیہتون تاثیر دارہ یانہ؟!😊اینا برای اونایے ڪہ خدا رو دارن اما بےوفا شدن ولے هنوز پاڪن! 😍✌️
با شنیدن حرف هاش حال خاصے بهم دست داد،😊بهار هم ساڪت زل زدہ بود بہ استاد!
دوبارہ گفت :
ــ برید امتحان ڪنید ضرر ندارہ اما خواهش میڪنم امتحان ڪنید مفت و مجانیہ!😊
نفس عمیقے ڪشیدم...
تو وجودم چیزی ڪم داشتم! امتحانش ضرر داشت؟! 😇
ادامه دارد...
📚 نویسنده : لیلی سلطانی
شهر
تاب ملاقاټ چشمانت را نداشٺ
جایش گذاشتے :
-سرت را مےگۅیم-
تا شرمندهے نگاہ عاشقانہاٺ نشۅیم!😔💔
بزرگ مردے رسم دیرینہے عشاق اسٺ
ۅ شرم عادټ جاماندگان...
ٺۅلدت مبارڪ همنشینــ حسیݩ...❤️💫
#تولدت_مبارک_داداش_محسن
#شهید_محسن_حججی
★ @Marefate_asemani ★
میخواستند عکس یادگاری بگیرند، حاج قاسم از ماشین پیاده شد، یک خانم با #حجاب_نامناسب خواست عکس بگیرد با او هم عکس گرفت🌹.
گفت: باور نمیکردم با من هم عکس بگیرید از امروز سعی میکنم حجابم را درست کنم...🍃
سردار#شهید🌹حاج قاسم سلیمانی🌹
هدایت شده از استاد محمد شجاعی