#طنزجبهه
👇👇👇👇👇
صبح روز عملیات والفجر۱۰ در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند، روحیه مناسبی در چهره بچهها دیده نمیشد از طرفی حدود ۱۰۰اسیر عراقی
را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم برای اینکه انبساط خاطری در بچهها پیدا شود و روحیههای گرفته آنها از آن حالت
خارج شود، جلوی اسیران عراقی ایستادم و شروع به شعار دادن کردم و بیچارهها هنوز، لب باز نکرده از ترس شروع به شعار دادن میکردند. مشتم
را بالا بردم و فریاد زدم:«صدام جارو برقیه» و اونا هم جواب می دادند.😄😄✊
فرمانده گروهان برادر قربانی کنارم ایستاده بود و می خندید. منم شیطونیم گل کرد و برای نشاط رزمنده ها فریاد زدم:«الموت لقربانی» اسیران عراقی شعارم را
جواب میدادند بچههای خط همه از خنده روده بر شده بودندو قربانی هم دستش را تکان میداد که یعنی شعار ندهید! او میگفت: قربانی من هستم
«انا قربانی»و اسیران عراقی هم که متوجه شوخی من شده بودند رو به برادر قربانی کردند و دستان خود را تکان میدادند و میگفتند:«لا موت لا موت» یعنی ما
اشتباه کردیم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@dokhtaraye_khoshgel_moshkel
#طنزجبهه
👇👇👇👇👇
همه برن سجده..!!!
شب سیزده رجب بود. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند.
بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند. هر چه صبر کردیم خبری نشد. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000نفری را سر کار گذاشته است.😁😁🤨
بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو هدیه کردند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@dokhtaraye_khoshgel_moshkel
#طنزجبهه😁
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح😅😅
@dokhtarane_hazrate_zahra
#طنزجبهه😁
🌿تیربارچی افتاد تو گودال😂
قد و جثه کوچکی داشت و شجاعت او زبانزد همه بود. تیربارچی بود و هیچ گاه مسئولیتش را ترک نمی کرد.به خاطر قد کوچش در موقع به خط شدن گردان، عقب صف می ایستاد.
در محوطه عقب ارودگاه «عرب» گودال هایی شبیه قبر درست شده بود که محل راز و نیاز برخی رزمنده ها بود.
یک شب فرمانده گردان حوالی این محل، برای توجیه بچه ها دستور تجمع نیروهای گردان را صادر کرد.
با فرمان «از جلو نظام» نفرات اول سریع ایستادند و بقیه پشت سر آنهاعقب کشیدند.
پس از استقرار کامل، صدای خنده بچه های عقب صف، کم کم به جلو رسید. تیربارچی کوتاه قد، برای کشیدن به داخل یکی از آن گودال ها افتاده بود و تنها تیربارش مشهود بود که به طور افقی روی گودال قرار گرفته بود.
#لبخند_بزن_رفیق🙃⚘
@dokhtarane_hazrate_zahra
~🕊
#طنزجبهه😁🤣
فرمانده روز اول
نارنجکے را انداخت بینِ جمعیت
کہ بعضے ها ترسیدند
ضامنش را نکشیده بود
بعد بہ آن ها گفت :
بچہ ننہ ها برگردید عقب
پیشِ نـنہ تان
شما به درد جنگ نمے خورید😁
یك بار کہ فرمانده رفتہ بود توالت،
یکے از همین بچه نـنہ ها رفتہ بود
چند تا سنگ آورده بود
انداخت روے سقف توالت کہ فلزے
بود و صداے زیادے درست شد
فرمانده آمد بیرون
بہ یك دستش شلوار بود🙈
و دست دیگرش را گرفتہ بود
پشت سرش
یك نفر روے خاکریز نشستہ بود
مے گفت : « برگردید عقب
پیش نـنہ تان.
شما بہ درد جنگ نمے خورید»
و مے خندید😂🏃🏻♂
#لبخند_بزن_رفیق🙃⚘
@dokhtarane_hazrate_zahra
#طنزجبهه
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ،
داد میزد : آهـــای ...
سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسڪ ، ڪلاه ، ڪمربند ، جانماز ، سایه بون ، ڪفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...
هــمـــــــه رو بردن !!!😂😄
شادی روحشون ڪه دار و ندارشون همون یڪ چفیه بود صلوات📿
→ @dokhtarane_hazrate_zahra
"👀💕"
-
-
یکی از نیروها از نگهبانی که برگشت، پرسیدم: «چه خبر؟»🤔
گفت: «جاتون خالی یه گربه😂😌 عراقی دیدم.»
گفتم: «از کجا فهمیدی گربه عراقیه؟»🤨
گفت: «آخه همینجور که راه میرفت جار میزد: المیو المیو»😂😂
-
-
💕¦⇜#طنزجبهه
~🌸𝓙𝓸𝓲𝓷↷
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
『🌿🖇𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪』
"👀💕"
-
-
قبل از عملیات بود...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم
به همرزمامون خبر بدیم...
ڪه تڪفیریا نفهمن...
یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون
بلند گفت: آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم بدونید دهنم سرویس شده😅
-
-
💕¦⇜#طنزجبهه
~🌸𝓙𝓸𝓲𝓷↷
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
『🌿🖇𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪』