eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
47.5هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
225 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
دوره های آموزشی کاملا رایگان
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدوسی به مقر که برمی‌گردم، باز پیام‌های فاطم
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 بچه‌ها از دیروز در تکاپوی طرح‌ریزی و اجرای یک عملیات بودند؛ روز و شب ندارند برای گرفتن خاکریزی که آن سوی روستای قراصی، در دست تکفیری‌هاست. تکفیری‌ها اما دست‌مان را خوانده‌اند؛ به خاطر همین، زمان عملیات مدام تغییر می‌کند. سپیده که زد، رحیم و حسین رفتند نزدیک خط دشمن؛ برای عملیات شناسایی. فرمانده، نمی‌گذاشت که من جلو بروم. من و مهدی طهماسبی ماندیم. دو روزی بود که با حسین و سهراب آمده بودند به خط ما. سهراب هم از بچه‌های آرام اما کاربلدِ دانشگاه است. چند هفته‌ای می‌شد که حسین را ندیده بودم؛ از وقتی که علی‌اصغرِ تازه به دنیا آمده‌اش، سفرش را به تأخیر انداخت. دیروز صدایم را پشت بیسیم شنیده بود. دیدم کسی پشت بیسیم می‌گوید:«تَندِم»! سریع کُدش را شناختم. گفتم ابویاسین! شمایی؟ خودِ خودش بود. تمام خاطرات سقوطِ آزاد تندم آمد توی ذهنم. رفتم به چهار ماه قبل؛ صبحِ سردِ اواسط بهمن‌ماه سال قبل؛ جایی در حصارک کرج. لباس چتربازی پوشیده بودیم و قرار بود با بالگرد برویم به ارتفاع سه هزار متری. سقوط آزاد با سرعت 240 کیلومتر بر ساعت! بر خلاف بعضی از همراهان، دلهره نداشتم؛ با این که بار اولم بود که سقوط را تجربه می‌کردم. توی بالگرد می‌خندیدم و با بچه‌ها که بعضی‌هاشان کُپ کرده بودند، شوخی می‌کردم. با یکی از اساتید هوابرد، چتر دونفره‌ای پوشیده بودیم و آماده رهایی بودیم. بی‌هراس پریدم. تجربه شگفت‌آوری بود. دیدن زمین از بالا، یعنی وسعت دید بیشتر. برای آن که بیش‌تر ببینیم، باید اوج بگیریم... بین زمین و آسمان سیر می‌کردیم. وسط سقوط، گوشی‌ام را از جیبم درآوردم و شروع کردم به فیلم گرفتن! بعد که پایمان به زمین رسید، بچه‌ها می‌خندیدند که شوک ناشی از پرش، دست و دل و پای دیگران را می‌لرزاند، تو وسط معرکه فیلم می‌گیری؟ حسین که از حالم پرسید، گفتم فکر می‌کردم سخت‌تر از این باشد، حالا اگر بگویند، تنها بپر، تنها هم می‌پرم. خاطرات هم‌پروازی را در ذهنم مرور می‌کردم... ... .... 📔 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪