دوره های آموزشی مختلف
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💞#رمان_عارفانه💞 شهید احمدعلی نیّری #قسمت_هفتادویک دستنوشتههای شهید و خاطرات دوس
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💞#رمان_عارفانه💞
شهید احمد علی نیری
#قسمت_هفتادودوم
ادامه قسمت قبل
دفترچه خاطراتی که از احمداقا به جامانده و بعد از سالها مطالعه شد کمی از حالات معنوی او در دوران جهاد را بازگو می کند
احمداقا در جایی از دفتر خود نوشته است:
روز یکشنبه مورخ۱۳۶۴/۱۰/۲۹
درسنگر نزدیک سحر در عالم خواب دیدم که آقای حق شناس با دعاهایش نمی گذاشت ما شهید شویم.
خیلی به آقا تضرع و زاری کردم، آقا خیلی صورت پر نور و مهربانی داشت و به من خیلی احترام خاصی گذاشت.
یادر جایی دیگر آورده است:
در شب۱۳۶۴/۱۱/۱۴
در خواب دیدم که امام خمینی با حالت خیلی عزادار برای آیت الله قاضی ناراحت است
و در هنگام سخنرانی هستند و حتی.....« مفهوم نیست این قسمت»
در همان شب برای آیت الله قاضی نماز خواندم و فیض عظیمی خداوند در سحر به ما داد.
الحمدلله
احمداقا در ادامهی خاطرات می نویسد:
روز چهارشنبه میخواستم وضو بگیرم برای نماز که یک لحظه چشمم به حضرت(عج)افتاد....
تاریخ۱۳۶۴/۱۱/۱۶
پادگان دوکوهه
«خوشبحالت احمد آقا...»
در جایی دیگر از این دفتر آورده:
در روز جمعه در حسینیهی حاج همت پادگان دو کوهه در مجلس آقا امام زمان(عج) گریه زیادی کردم.
بعد از توسلات وقتی به خود آمدم دیدم که از همهی اشکی که ریختم یک قطرهاش به زمین نریخته!
گویا ملائک همه را باخود برده بودند.
ادامـــــه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸