eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
53.8هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
227 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 فصل اول(کبری طالب نژاد:مادرشهید)🌾 بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه میخواهد، اسمش را عوض کرد. می‌گفت:(( من میترا نیستم . اسمم زینبه. با اسم جدیدم صِدام کنید۰)) از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند ، ناراحت بود. من نُه ماه بچه هارا شکم می‌کشیدم ، اما وقتی به دنیا می آمدند ، ساکت می نشستم و نگاه میکردم تا مادرم و جعفر روی آن ها اسم بگذارند. اسم پسر اولم را جعفر انتخاب کرد و دومی را مادرم . جعفر اسم های اصیل ایرانی دوست داشت . مادرم با اینکه حق انتخاب اسم بچه هارا داشت ، اما حواسش بود طوری انتخاب کند که خوشایند دامادش باشد . زینب ششمین فرزندم بود و وقتی به دنیا آمد مادرم اسمش را میترا گذاشت . او خوب می‌دانست که جعفر از این اسم خوشش خواهد آمد . بعد از انقلاب و جنگ ، دخترم دیگر نمی‌خواست میترا باشد . دوست داشت همه جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛چیزی به اراده و خواست خودش ، نه به خاطر من ، جعفر یا مادربزرگش . اینطور شد که اسمش را عوض کرد . اهل خانه گاهی زینب صدایش می‌کردند اما طبق عادت چند ساله اسم میترا از سرزبانشان نمی‌افتاد. زینب برای اینکه تکلیف اسمش را روشن کند یک روز ، روزه گرفت و همه دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد . میخواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود . دو دوست دیگر زینب هم می‌خواستند اسمشان را عوض کنند . برای افطار دختر ها برنج و خورشت سبزی پختم . همه چیز آماده بود و منتظر آمدن دوستان زینب بودیم ، اما انها بد قولی کردند و آن شب کسی برای افطار به خانه ما نیامد . زینب خیلی ناراحت شد . به او گفتم :(( مامان چرا ناراحتی ؟ خودت نیت کن و اسمت را عوض کن ماهم کنارتیم ، مادربزرگ و خواهرو برادرتم نیت تورو می دونن)). آن شب ، زینب سر سفره افطار به جای برنج و خورشت سبزی فقط نان و شیر و خرما خورد . او گفت : ((افطار امام علی (ع) هم بیشتر از نون و نمک نبوده .)) آنقدر محکم حرف میزد و به چیزی که میگفت اعتقاد داشت که دیگران را تسلیم خودش می کرد . با این که غذای مفصلی درست کرده بودم ، بدون ناراحتی کنار زینب نشستم و با او نان و شیر و خرما خوردم . ان شب زینب ،به تک تک اعضای خانواده رو کرد و گفت :(( از امشب به بعد اسم من زینبه. از این به بعد به من میترا نگید .)) مادرم رویش را بوسید و به او تبریک گفت . شهلا و شهرام هم قول دادند که زینب صدایش کنند... ادامه دارد... @dokhtarane_hazrate_zahra 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸