#طنز_جبهه
خيلے از شب ها آدم تو منطقہ خوابش نمے برد
وقتے هم خودمون خوابمون نمےبرد
دلمون نمےاومد بقیہ بخوابن😌😂
یہ شب یکے از بچہها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود...
تو همين اوضاع یکے از بچہها رفت بالا سرشو گفت: ↶
رسووول!
رسووول!
رسووووووول!😱😁
رسول با ترس بلند شد و گفت:↶
- چیہ؟؟؟ چے شده؟؟😰💔
گفت: هيچے...
محمد مےخواست بيدارت کنہ من نذاشتم!😐😂
📖🖇➪@dokhtarane_hazrate_zahra
#آیه_گرافی☁️🍊>.<
𖧷- - - - - - - - - - - - - - - - -𖧷
هَمینڪِهبِدوناِجازَتیِڪبَرگزَمیننِمیوفتِهدِلَمبِهِتگَرمه
🍀🌺💫
📖🖇➪@dokhtarane_hazrate_zahra
75 - سران قوم که سرکشی میکردند، به گروهی از ایمان آورندگان که ضعیف شمرده میشدند، گفتند: آیا مطمئن هستید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است! گفتند: بیتردید ما به آنچه وی بدان رسالت یافته مؤمن هستیم
𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
دوره های آموزشی کاملا رایگان
~🌵
#شهید
🔻شہیداحمدڪاظمـے:
اۍ خداوند ڪریم و رحیم و بخشنده،تو ڪرمـے ڪن،لطفـے بفرما،مرا شہـید راه خودت قرار ده.با تمام وجود درڪ ڪردم عشق واقعـے تویـے و عشق شہـادت بہترین راه براۍ دست یافتن بہ این عشـــق(:
شادۍ روحشان صلوات
#شهید_احمد_کاظمی
☁️➪𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
☁️✨
82 - ولی پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: آنها را از شهر خود بیرون کنید آنها کسانیاند که به پاکی تظاهر میکنند
83 - پس او را با کسانش نجات دادیم، جز همسرش را که از واپس ماندگان شد
84 - و بر سر آنان باران [عذاب] باراندیم، پس ببین عاقبت گناهکاران چگونه بود
𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
دوره های آموزشی کاملا رایگان
~💚
#شهید
🔻شهیدعباسدانشگر:
آخر من کجا و شهدا کجا، خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم، من ریزهخوار سفرهی آنان هم نیستم. شهید شهادت را به چنگ میآورد، راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه؟! سیاهیِ گناه چهرهام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده. حرکت جوهرهی اصلی انسان است و گناه زنجیر. من سکون را دوست ندارم، عادت به سکـون بـلای بزرگ پیروان حق است.
| #شهید_عباس_دانشگر
☁️➪𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
آیه_گرافی✨🌿
[‹الـٰابذڪراللھتطمئنالقلوب!›]
وهمـٰانـٰایـٰادخدا؛آرامشدهندھقلبهـٰاست...🌺
📖🖇➪@dokhtarane_hazrate_zahra
#بخوانیم
#طنز_جبهه
🔴به پسر پیغمبر ندیدم!
🔶گاهی حسودیمان میشد از اینکه بعضی اینقدر خوشخواب بودند. سرشان را نگذاشته روی زمین انگار هفتاد سال بود که خوابیدهاند و تا دلت بخواهد خواب سنگین بودند، توپ بغل گوششان شلیک میکردی، پلک نمیزدند.
🔶ما هم اذیتشان میکردیم. دست خودمان نبود. کافی بود مثلاً لنگه دمپایی یا پوتینهایمان سر جایش نباشد، دیگر معطل نمیکردیم صاف میرفتیم بالا سر این جوانان خوش خواب: «برادر برادر!»
🔶دیگر خودشان از حفظ بودند، هنوز نپرسیدهایم: «پوتین ما را ندیدی😅؟» با عصبانیت میگفتند: «به پسر پیغمبر ندیدم.» و دوباره خُر و پُفشان بلند میشد، اما این همه ماجرا نبود. چند دقیقه بعد دوباره: «برادر برادر!» بلند میشد این دفعه مینشست: «برادر و زهرمار دیگر چه شده؟» جواب میشنید: «هیچی بخواب خواستم بگویم پوتینم پیدا شد!»😂😂
📖🖇➪@dokhtarane_hazrate_zahra