#طنز_جبهه😅
رزمنده اے توے جبهہ بےسیم
میزنہ میگہ۵۰۰۰ تا عراقے
دستگیر ڪردم بیاید تا بیاریمشون
میگن خودت بیار
میگہ نه شما بیاین داداش
اینا نمیذارن بیام😂🤦🏻♂
📖🖇➪@dokhtarane_hazrate_zahra
#تلنگر❗️
.فرشتہهـاازخُـداوندپـرسیـدن:
خُدایـاتوڪہبَشررااینقدردوستدارۍ،
چِـراغمراآفَـریدۍ؟!
خداگفـت:غـمرابہخـٰاطرخودمآفریدم،،
چونمخلوقـاتمتاغمگیـننشونـدبہ
یـادخالقشـاننمیاُفتنـد:))"
#حـواسمونهست؟
#تلنــگر⚠️
✍از بزرگمردی پرسیدم :
بهترین چیزی که میشه
از دنیا برداشت چیه ؟
کمی فکر کرد و گفت : دست ؛
با تعجب گفتم :چی؟ دست ؟!!
گفت بله ، اگر از دنیا دست برداریم
کار بزرگی انجام دادیم که
کوچکترین پاداشش رضوان
خداونده و ادامه داد که :
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»
"عشق به دنیا ریشهٔ هر گناه است"
استـادپنـاھیـانمـیگفت📞:
شـیطانیهدعـایجـوشـنڪبیرداره؛
ولیهـمشدوڪلمهاس!...
ھمیشهبـهنـوچههـاشمیگهتڪرارڪنین:
یـامـأیوسویـامـغـرور!
مـواظببـاشیم!☝🏽
شـیطانیـامـارومـایوسمیڪنه
یـامغرور!
جانم فداۍ قدمهاۍ راه ڪربلایَت..♥️
خوشآنزمانڪہدوچشمگناهڪارببیند
امامعصرخودشرامیانخِیلِمسافر..🥀
#امامزمان"عج"💚
#اربعیــــن 🏴
هدایت شده از ‹ اَزتَبارِمادَر! ›
« و به زودی . . »
کاری از گروه ِ پادکست ِ ازتبارمادر (:
منتظرباشید
#فوروارد😌🌿٬٬
هدایت شده از ‹ اَزتَبارِمادَر! ›
بسماللّٰه🌼'
سلامعلیکم(:
انشاءاللهقراربراینهستلیستِجدیدیازهمسنگریهایِکانالِازتبارمادرتهیهبشهفلذالیستقبلپاکمیشه؛بزرگوارانیکهتمایلدارندرلیستقراربگیرنداینپیامروفورواردکنن[شرایطِخاصینداریم!]
انشاءاللهجمعهلیستجدیدخدمتتونارائهمیشه..
التماسِدعا
یاعلیمدد🤝
هدایت شده از ‹ اَزتَبارِمادَر! ›
« اربعین ِ ۱۴۰۱ ».m4a
7.72M
[ وَ برای ِ شُما ؛ ]
ـ علت ِ اول ِ دیوانگی ِ ماست حُسِین
باز از مستی ِ ديوانه خبر میآید . . (:
اَزتَبارِمادَر🌿٬٬
ــــــــــ ـــ التماس ِ دعا ـــ ــــــــــ
#فوروارد❗️
صل الله علیک یا امیرالمؤمنین
دعاگوی شما عزیزان هستم 🌹
@dokhtarane_hazrate_zahra
"☁️🔵"
105 - شایسته است که در بارهی خداوند جز حق نگویم همانا برای شما معجزهای از جانب پروردگارتان آوردهام، پس بنی اسرائیل را با من بفرست
106 - گفت: اگر راست میگویی و معجزهای آوردهای، آن را بیاور
107 - پس عصای خویش بیفکند که در دم اژدهایی واقعی شد
𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
هدایت شده از ‹ اَزتَبارِمادَر! ›
-
⭕️ اعمال روز اربعین
❶ «زیارت امامحسین علیهالسلام
و زیارت اربعین»
❷ «غسل اربعین و توبه»
❸ بعد از نماز صبح ۱۰۰مرتبه
(لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)
❹ ۷۰مرتبه تسبیحات اربعه
❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰مرتبه استغفار
❻ غروب اربعین ۴۰مرتبه لاالهالاالله
❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدﷲالحسین علیهالسلام
-📚وسائلالشیعه|ج۱۰ص۳۷۳-
#امام_حسین❤️
#اربعین🏴
#کربلا🕌
معرفی کتاب رنج مقدس ۱
رمان رنج مقدس نوشته نرجس شکوریان فرد داستانی جذاب است که به زندگی و رنج های دختری به اسم لیلا می پردازد. این کتاب شما را با داستان یک زندگی همراه میکند تا فرازو فرودهای زندگی یک جوان ایرانی را از نزدیک لمس کنید.
درباره کتاب رنج مقدس : کتاب اول
لیلا در خانوادهای زندگی میکند که به خاطر وضعیت کاری پدرش که مدام به ماموریت های فرامرزی میرود، مجبور به تحمل سختی و دوری است و این رنجها و مشکلات و نبود پدر، باعث به وجود آمدن ناهنجاری های رفتاری در او میشود.
لیلا تنها است و این تنهایی، او را فردی متفکر بارمیآورد. او معیارهایی برای زندگی خود داشته که برحسب اجبار و شرایط زمانه برگزیده بوده است و حالا قصد دارد مسیر زندگیاش را عوض کند. او میخواهد به اختیار خود و کاملا آزادانه زندگی کند...
ما در این داستان شاهد چالشها و درگیریهای ذهنی و روانی شخصیتهای داستان هستیم که هرکدام رنجی است که زندگی آنها را تحت الشعاع قرار داده است. این اثر با واقعیاتی همراه است که در زندگی هر دوختر و پسر و زن و مردی جریان دارد. درواقع داستان رنج مقدس داستان زندگی امروز ما در این دنیا است.
کتاب رنج مقدس ۱ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه جوانان دوستدار ادبیات داستانی مخاطبان این کتاباند.
دوره های آموزشی کاملا رایگان
معرفی کتاب رنج مقدس ۱ رمان رنج مقدس نوشته نرجس شکوریان فرد داستانی جذاب است که به زندگی و رنج های د
#تیکه_کتاب
در تنهایی قبل از خوابم سراغ مبینا میروم که برایم عکسهایی از فروشگاههای آنجا انداخته و فرستاده است. لباسهایی ساده و بیطرح و شکل و نوشتهٔ آنجا. هرقدر لباسهای ما پر از تصاویر کارتنهای خارجی و شلوغ و اعصاب بههمریز و حروف انگلیسی است، اینجا طبق قوانین روانشناسی، ساده و خوشرنگ است.
مختصر برایش مینویسم:
- «آخر آنها مورد تهاجم اسلام قرار نگرفتهاند و این ما هستیم که مورد هجوم فرهنگ غلط نوشته و اختصاصی آمریکایی برای خراب و فاسد شدن قرار داریم. ما باید خراب شویم، چون اگر سالم بمانیم همهٔ دنیا را آبادی مسلمانی میبخشیم.»
مبینا با سؤالهایش دربارهٔ مصطفی، کلافهام میکند و مینویسد:
- «من که ندیدم، ولی فکر میکنم مصطفی فرستاده شده از بهشت برای توی جهنمیه...»
و یک شکلک خنده و زبان درآوردن... که گوشی من موقع جواب دادن خاموش میشود.
***
نگاههای سعید و مسعود با نگاههای علی تناسبی ندارد. سکوت خانه هم زیبا نیست. مادر مصطفی که زنگ میزند و طلب جواب میکند. لبخند پدر و مادر و علی با سکوت سعید و مسعود و من حالتی متناقض به خانه داده است. مسعود طاقت نمیآورد:
- به شرطی دختر میدیم که حق خارج کردن و سکونت جای دیگه نداشته باشد. همینجا!
پدر میخندد. تغییر موضع خارجه رفتن مسعود عجیب است.
- من که هنوز جواب مثبت ندادم. اصلاً جواب رد میدم. خوبه؟
پدر در جا مخالفت میکند:
- لیلاجان! شما به جای جواب رد، با این دو تا دربارهٔ مصطفی صحبت کن.
علی میگوید:
- آقامصطفی.
ذهنم تکان شدیدی میخورد. من از آقامصطفی برای این دو تا حرف بزنم؟! جل الخالق... پدر میرود سمت اتاق. چند دقیقهای نشده که با ساک کوچک همیشگیاش ماتمان میکند. مادر بلند میشود و قرآن و کاسهٔ آب میآورد. اشک چشمانم را پس میزنم. ایستاده چایش را میخورد و سه پسرش را میبوسد. خودم را در آغوشش رها میکنم.