26 - و بخور و بنوش و چشم روشن دار پس اگر کسی از آدمیان را دیدی بگو: من برای خدای رحمان روزه نذر کردهام و امروز مطلقا با بشری سخن نخواهم گفت
27 - پس [مریم] در حالی که او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند: ای مریم! به راستی چیز تازه و ناپسندی آوردهای
💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
دوره های آموزشی کاملا رایگان
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدُ_ششُم در مقر، سگی هست که با هم ارتباط برق
.
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_صدُ_هفتُم
مترجممان یکی از نیروهای رزمنده عراقی بود و ده دوازده سالی را هم در ایران گذرانده بود. عصر که با هم حرف میزدیم، دیدم دل پری از نیروهای تکفیری و داعشی دارد. میگفت تکفیریها به اجساد شهدای ما بیاحترامی میکنند و ما هم باید با نیروهای داعشی که اسیر یا کشته میشوند مثل خودشان رفتار کنیم.
وسوسه شدم که با او گفتگو کنم. حرفهایش را شنیدم. من این خشم را درک میکردم و میفهمیدم که وقتی آدمیزاد ببیند که با پیکر رفیقش چه کردهاند، آرام و قرار از کفش میرود اما باز یادم آمد که بگویم، داعش، داعش است و داعشی میکند و من آدمم و آدمی! ما که پیروان علی(علیهالسلام) هستیم نمیتوانیم و نباید مثل تکفیریها رفتار کنیم. خیلی از اینها را که توی خط مقدم میبینیم، دشمنان اصلی ما نیستند؛ فریبشان دادهاند و عقل را از وجودشان و انسانیت را از قلبشان ربودهاند.
طاقت نمیآورد. میپرد وسط حرفهایم. صورتش گر میگیرد وقتی از پیکرِ رفیقش میگوید که داعشیها مثلهاش کرده بودند. دستم را آرام روی مشتِ گرهکردهاش میگذارم و میگویم میدانم، سخت است... درد دارد... اما اگر اجساد کشتهشدههای آنها به دست ما افتاد، ما با آنها انسانی رفتار میکنیم؛ اگر اسلحه را زمین گذاشتند و توبه کردند، آغوش ما برای داعشیهای توبهکرده هم باز است.
اندکاندک میکوشیدم تا بر آتشِ خشمش که گویی به بیراهه میرفت، آبی بریزم. حرفها را که میشنید، به فکر فرومیرفت. چراغی در دلش روشن شد. همدل شدیم. انسان همچنان موضوع اصلی نبرد ماست؛ ما برای نجات انسان میجنگیم...
حرفهایمان که تمام میشود، میروم توی خلوتم؛ مفاتیح را برمیدارم و گشتی میزنم بین دعاها... این عبارت تکرارشونده در دعاها، دلم را گرم میکند:«فافعل بی ما انت اهله...» خدایا! من انسانم، با من چنان رفتار کن که سزاوار آنی... پازل گفتگویم با آن رزمنده عراقی تکمیل میشود... ما هم باید با دیگران، چنان رفتار کنیم که سزاوار آنیم؛ نه الزاما آنگونه که سزاوارش هستند...
....
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
39 - و آنها را از روز حسرت آنگاه که کار تمام میشود بترسان، و حال آن که هم اکنون غافلند و ایمان نمیآورند
40 - ماییم که زمین را با هر که در آن است به میراث میبریم و همه به سوی ما بازگردانده میشوند
💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر تحملِ حقایق ترسناک تاریخ و
ندارید، نبینید. 🔴
مثبت ِسیوو هفت سال .
آن کـِه عالم همه در دست توانایش بود،
مرکز دایره غم دل دانایش بود،
هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون
چارده سال به زندان ستم جایش بود،
دل “موسای کلیم”از غم این موسی سوخت،
که به زندان بلا طور تجلایش بود…
#یا_باب_الحوائج_ع🥀
#شهادت_امام_موسی_کاظم(ع)🖤
#بر_شیعیان_جهان_تسلیٺ_باد🥀
💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
دوره های آموزشی کاملا رایگان
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدُ_هفتُم مترجممان یکی از نیروهای رزمنده عراق
.
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_صدُ_هشتُم
امروز رحیم و امیر به روستای «قراصی» منتقل شدند. من و احمد همچنان در مقر تل عزان ماندیم. ششهفتماه قبل نیروهای ارتش سوریه و مجاهدان توانسته بودند دشمن را از قراصی، خانطومان و مزارع اطراف آن عقب برانند و کنترل قراصی را به دست بگیرند. شرایط امروز قراصی اما پایدار نیست. این روستا، یکی از خطوط مقدم درگیری با دشمن بوده و تحویل تیپ سیدالشهداء(علیهالسلام) داده شده بود. این نگرانی وجود دارد که تروریستها قراصی را از دست نیروهای خودی بگیرند.
من و احمد همچنان اجرای میدان تیر و کار آموزش تیراندازی به نیروها را بر عهده داریم. امروز فرصتی شد و با فاطمه صحبت کردم. میگفت قرار است پدرش برای مدتی نسبتا طولانی به عراق سفر کند و در تهران تنها میمانند. عمو خواسته بود که بعد از مأموریتم، بیمعطلی برگردم پیش فاطمه و زنعمو. خودم هم احساس میکنم که حضورم در کنارشان لازم است...
....
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
هربارچیزۍگممیکنیم
میگنچندتاصلواتبفرست
انشاءاللھپیدامیشہ
آقاجان...!
چنتاصلواتبفرستمپیداتکنم🙂💔؟؟
#تݪنگࢪانہ
52 - و از جانب راست طور او را ندا دادیم و رازگویان نزدیکش ساختیم
53 - و به رحمت خویش برادرش هارون پیامبر را [برای مساعدت] به او بخشیدیم
54 - و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، همانا او خوش وعده و رسول [و] پیامبری بود
💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪