eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
49.6هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
225 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدُ_ششُم در مقر، سگی هست که با هم ارتباط برق
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 مترجممان یکی از نیروهای رزمنده عراقی بود و ده دوازده سالی را هم در ایران گذرانده بود. عصر که با هم حرف می‌زدیم، دیدم دل پری از نیروهای تکفیری و داعشی دارد. می‌گفت تکفیری‌ها به اجساد شهدای ما بی‌احترامی می‌کنند و ما هم باید با نیروهای داعشی که اسیر یا کشته می‌شوند مثل خودشان رفتار کنیم. وسوسه شدم که با او گفتگو کنم. حرف‌هایش را شنیدم. من این خشم را درک می‌کردم و می‌فهمیدم که وقتی آدمیزاد ببیند که با پیکر رفیقش چه کرده‌اند، آرام و قرار از کفش می‌رود اما باز یادم آمد که بگویم، داعش، داعش است و داعشی می‌کند و من آدمم و آدمی! ما که پیروان علی(علیه‌السلام) هستیم نمی‌توانیم و نباید مثل تکفیری‌ها رفتار کنیم. خیلی از این‌ها را که توی خط مقدم می‌بینیم، دشمنان اصلی ما نیستند؛ فریبشان داده‌اند و عقل را از وجودشان و انسانیت را از قلبشان ربوده‌اند. طاقت نمی‌آورد. می‌پرد وسط حرف‌هایم. صورتش گر می‌گیرد وقتی از پیکرِ رفیقش می‌گوید که داعشی‌ها مثله‌اش کرده بودند. دستم را آرام روی مشتِ گره‌کرده‌اش می‌گذارم و می‌گویم می‌دانم، سخت است... درد دارد... اما اگر اجساد کشته‌شده‌های آن‌ها به دست ما افتاد، ما با آن‌ها انسانی رفتار می‌کنیم؛ اگر اسلحه را زمین گذاشتند و توبه کردند، آغوش ما برای داعشی‌های توبه‌کرده هم باز است. اندک‌اندک می‌کوشیدم تا بر آتشِ خشمش که گویی به بیراهه می‌رفت، آبی بریزم. حرف‌ها را که می‌شنید، به فکر فرومی‌رفت. چراغی در دلش روشن شد. هم‌دل شدیم. انسان همچنان موضوع اصلی نبرد ماست؛ ما برای نجات انسان می‌جنگیم... حرف‌هایمان که تمام می‌شود، می‌روم توی خلوتم؛ مفاتیح را برمی‌دارم و گشتی می‌زنم بین دعاها... این عبارت تکرارشونده در دعاها، دلم را گرم می‌کند:«فافعل بی ما انت اهله...» خدایا! من انسانم، با من چنان رفتار کن که سزاوار آنی... پازل گفتگویم با آن رزمنده عراقی تکمیل می‌شود... ما هم باید با دیگران، چنان رفتار کنیم که سزاوار آنیم؛ نه الزاما آن‌گونه که سزاوارش هستند... .... 📔 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
39 - و ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ روز حسرت‌ آنگاه‌ ‌که‌ کار تمام‌ می‌شود بترسان‌، و حال‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌هم‌ اکنون‌ غافلند و ایمان‌ نمی‌آورند 40 - ماییم‌ ‌که‌ زمین‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌به‌ میراث‌ می‌بریم‌ و همه‌ ‌به‌ سوی‌ ‌ما بازگردانده‌ می‌شوند 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر تحملِ حقایق ترسناک تاریخ و ندارید، نبینید. 🔴 مثبت ِسیوو هفت سال .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن کـِه عالم همه در دست توانایش بود، مرکز دایره غم دل دانایش بود، هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون چارده سال به زندان ستم جایش بود، دل “موسای کلیم”از غم این موسی سوخت، که به زندان بلا طور تجلایش بود… 🥀 (ع)🖤 🥀 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدُ_هفتُم مترجممان یکی از نیروهای رزمنده عراق
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 امروز رحیم و امیر به روستای «قراصی» منتقل شدند. من و احمد همچنان در مقر تل عزان ماندیم. شش‌هفت‌ماه قبل نیروهای ارتش سوریه و مجاهدان توانسته بودند دشمن را از قراصی، خان‌طومان و مزارع اطراف آن عقب برانند و کنترل قراصی را به دست بگیرند. شرایط امروز قراصی اما پایدار نیست. این روستا، یکی از خطوط مقدم درگیری با دشمن بوده و تحویل تیپ سیدالشهداء(علیه‌السلام) داده شده بود. این نگرانی وجود دارد که تروریست‌ها قراصی را از دست نیروهای خودی بگیرند. من و احمد همچنان اجرای میدان تیر و کار آموزش تیراندازی به نیروها را بر عهده داریم. امروز فرصتی شد و با فاطمه صحبت کردم. می‌گفت قرار است پدرش برای مدتی نسبتا طولانی به عراق سفر کند و در تهران تنها می‌مانند. عمو خواسته بود که بعد از مأموریتم، بی‌معطلی برگردم پیش فاطمه و زن‌عمو. خودم هم احساس می‌کنم که حضورم در کنارشان لازم است... .... 📔 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر‌بار‌چیزۍ‌گم‌میکنیم میگن‌چند‌تا‌صلوات‌بفرست ان‌شاء‌اللھ‌پیدا‌میشہ آقا‌جان...! چنتا‌صلوات‌بفرستم‌پیدات‌کنم🙂💔؟؟
- جوری‌درس بخونید،که‌نگن بچه‌های‌حیدرِکراربی‌سوادن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
52 - و ‌از‌ جانب‌ راست‌ طور ‌او‌ ‌را‌ ندا دادیم‌ و رازگویان‌ نزدیکش‌ ساختیم‌ 53 - و ‌به‌ رحمت‌ خویش‌ برادرش‌ هارون‌ پیامبر ‌را‌ [‌برای‌ مساعدت‌] ‌به‌ ‌او‌ بخشیدیم‌ 54 - و ‌در‌ ‌این‌ کتاب‌ ‌از‌ اسماعیل‌ یاد کن‌، همانا ‌او‌ خوش‌ وعده‌ و ‌رسول‌ [و] پیامبری‌ ‌بود‌ 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوره های آموزشی کاملا رایگان
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدُ_هشتُم امروز رحیم و امیر به روستای «قراصی»
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 دشواری کار در منطقه را که می‌دیدم به این فکر می‌کردم که اگر صفر تا صد کار دست خودمان باشد، هماهنگی‌ها بیش‌تر می‌شود و می‌توانیم بهتر عمل کنیم. یک روز که دور هم نشسته بودیم، همین را گفتم. گفتم که باید ساماندهی و آماده‌سازی نیروها بر عهده خودمان باشد؛ چون وقتی این مسئولیت را قبول کنیم، نیروها را بهتر می‌شناسیم و در حین کار، هم تجربه کسب می‌کنیم و هم می‌توانیم نو به نو این تجربه‌ها را در کار استفاده کنیم. اگر این کار را می‌کردیم ابتکار عمل بیش‌تری داشتیم و نیروهای کم‌تری از ما به شهادت می‌رسیدند. این حرف‌ها بی‌تأثیر نبود. من به فاصله کوتاهی به عنوان فرمانده گروهان معرفی شدم. سنگینی این مسئولیت را روی شانه‌هایم احساس می‌کردم. تلاشم برای شناخت بیش‌تر منطقه، مضاعف شد. می‌خواستم وجب به وجب منطقه را بشناسم. از هرکس که اندک اطلاعاتی داشت، استفاده می‌کردم و سوال می‌پرسیدم. فکر کنم کلافه‌شان کرده بودم! سلاح جدیدی اگر می‌یافتم، بازش می‌کردم و اجزاء آن را دقیق می‌دیدم و کار کردن با آن را یاد می‌گرفتم. .... 📔 💭📎𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪