eitaa logo
دوره های آموزشی کاملا رایگان
53.8هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
227 فایل
خیییلی مهمه وجود آگهی های تبلیغی-آموزشی در کانال،تبلیغ دیگران و یا حتی تبلیغ دوره های هزینه دار خود ماست و به معنای رایگان بودن آنها نیست. فقط و فقط دوره هایی که در کانال بارگذاری می شود و در کانال سنجاق شده رایگان هست. @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از عملیات بود. حاج صادق آهنگران آمده بود پیش رزمندگان براے مراسم دعا و نوحہ خوانے. برنامہ کہ تمام شد مثل همیشہ بچہ‌ها هجوم بردند کہ او را ببوسند و حرفے با او بزنند. حاج صادق که ظاهراً عجله داشت و مے خواست جاے دیگرے برود، حیلہ اے زد و گفت: «صبر کنید صبر کنید من یک ذکر را فراموش کردم بگویم، همہ رو بہ قبلہ بنشینند، سر بہ خاک بگذارید و این دعا را پنج مرتبہ با اخلاص بخوانید». همین کار را کردیم. پنج بار شد ده بار، پانزده بار، خبرے نشد کہ نشد. یکے یکے سر از سجده برداشتیم، دیدیم مرغ از قفس پریده!😂😂🕊 @dokhtarane_hazrate_zahra😂🔥
صحبت از شهادت و جدایے بود و اینکہ بعضے جنازه‌ها زیر آتش مے‌مانند و یا بہ نحوے شهید مے‌شوند کہ قابل شناسایے نیستند. هر کس از خود نشانہ‌ای مے‌داد تا شناسایے جنازه ممکن باشد. یکۍ مے‌گفت: «دست راست من این انگشترے است.» دیگرے مے‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم مےاندازم.» نشانه‌اے کہ یکے از بچهہ‌ها داد براے ما بسیار جالب بود. او مے‌گفت: «من در خواب خُر و پُف مے‌کنم، پس اگر شهیدے را دیدید کہ خُر و پُف مے‌کند، شک نکنید کہ خودم هست.»😂😴😂 @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
آن شب یکے از آن شب‌ها بود؛ بنا شد از سمت راست یکے یکے دعا کنند، اولے گفت: «الهے حرامتان باشد…» بچہ‌ها مانده بودند کہ شوخے است، جدے است؟ بقیہ دارد یا ندارد؟ جواب بدهند یا ندهند؟ کہ اضافه کرد: «آتش جهنم» و بعد همہ با خنده گفتند: «الهی آمین.»😂🤲🏻 نوبت دومے بود، همہ هم سعے مےکردند مطالب شان بکر و نو باشد، تأملے کرد و بعد دستش را بہ طرف آسمان گرفت و خیلی جدے گفت: «خدایا مار و بکش…»😳 دوباره همہ سکوت کردند و معطل ماندند کہ چہ کنند و او اضافہ کرد: «پدر و مادر مار و هم بکش!» بچہ‌ها بیش تر به فکر فرو رفتند، خصوصاً کہ این بار بیش تر صبر کرد، بعد کہ احساس کرد خوب توانستہ بچہ‌ها را بدون حقوق سرکار بگذارد، گفت: «تا ما را نیش نزند!»😂😂🐍 @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
بچه‌هاے گردان دور یک نفر جمع شده بودند و بر تعداد آنها هم اضافہ مے‌شد. مشکوک شدم من هم بہ طرفشان رفتم تا علت را جویا شوم. دیدم رزمنده‌ای دارد مےگوید: «اگر بہ من پایانے ندهید بے اجازه بہ اهواز مےروم.»😡 پرسیدم :‌ «چے شده؟ قضیہ چیہ؟» همان رزمنده گفت: «بہ من گفتند برو جبهہ، اسلام در خطر است. آمدم اینجا مے‌بینم جانم در خطر است!!.»😒😂😂👀 @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
دوستے داشتيم كہ حاضر جواب بود. يكے از دوستان كہ با او صميمے‌تر بود، گفت: «ما را كہ سر دعاهايت فراموش نمے‌كنے؟؟» جواب داد: «هرگز! شما را بہ طور خاص ياد مےكنم» بچہ‌ها كہ مے‌دانستند حرف او خالے از مزاح نيست،‌ پرسيدند: «حالا چہ مواقعے بيشتر بہ فكر ما هستے؟؟» گفت: «در زيارت عاشورا. آن‌جا كہ آمده است، اللهم العن ابن مرجانہ»😐😂😂 @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
شب جمعہ بود بچہ ها جمع شده بودند تو سنگر براے دعاے کمیل چراغارو خاموش کردند مجلس حال و هواے خاصے گرفتہ بود هر کسے زیر لب زمزمہ مےکرد و اشک میریخت یہ دفعہ یکے از بچہ ها اومد گفت اَخوے بفرما -عطر بزن ...ثواب داره + اخہ الان وقتشہ؟؟ بزن اخوے ..بو بد میدے ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا بزن بہ صورتت کلے هم ثواب داره بعد دعا کہ چراغا رو روشن کردند صورت همہ سیاه بود تو عطر جوهر ریختہ بود...👨🏿😐💔 بچہ هام یہ جشن پتوے حسابے براش گرفتن!!😂👊🏻 @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
شب عملیات بود. حاج اسماعیل حق گو بہ علے مسگرۍ گفت : ببین تیربارچے چہ ذکرۍ مےگوید کہ اینطور استوار ایستاده است . نزدیک تیربارچے شد و دید دارد با خودش زمزمہ مےکند : دِرِن دِرِن دِرِن....( آهنگ پلنگ صورتے)😐🤣🤣🤣 (معلوم بود این آدم قبلاً ذکرش را گفتہ کہ در مقابل دشمن اینگونه ،شادمانہ مرگ را بہ بازۍ مےگیرد🙃) @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
ایام رجب بود و هر روز دعاۍ«یا من ارجوه »را میخواندیم. حاج آقا قبل از مراسم براۍ آن دستہ از دوستان کہ توجیہ نبودند، توضیح مےداد کہ وقتے بہ“حرّم شیبتے علے النار ” رسیدید، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابہ دست دیگر را بہ چپ و راست تکان دهید. هنوز حرف حاجے تمام نشده ، یکےاز بچہ هاۍ تخس بسیجے از انتهاۍ مجلس برخاست و گفت: اگر کسے محاسن نداشت ،چہ کند؟ برادر روحانے هم کہ در جواب نمےماند گفت: محاسن بغل دستے اش را بگیرد .چاره ای نیست، فعلا دوتایے استفاده کنند تا بعد !!🧔🏻😐😂😂 @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
از بچہ هاۍ خط نگهدار گردان صاحب زمان الزمان(عج)بود. ميگفتند شبے بہ كمين رفتہ بود كہ صداۍ مشكوكے شنيد. با عجلہ بہ سنگر فرماندهے برگشت و گفت: بجنبيد كہ عراقے اند. بچہ ها گفتند: شايد نيروهاۍ خودۍ باشند گفتہ بود: نہ بابا با گوش هاۍ خودم شنيدم كہ عربے سرفہ مےكردند😐🤧😂 @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
یک‌ روز خبر آوردند، کشتے برنج را در دریا با موشک زده‌اند، همہ یک صدا گفتند:{کاشکے کشتے پنیر را مےزدند، مردیم از بس پنیر خوردیم!}🤣🤣🧀 @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
توے منطقہ براے جابہ جایے آذوقہ و مهمات یک الاغ داده بودند کہ هرازچند گاهے با بچہ ها سوارے هم مےکردیم .یک روز الاغ گیج شده بود و رفتہ بود طرف خط دشمن ،با دوربین کہ نگاه کردیم دیدیم عراقی ها هم دارند حسابے از الاغ بیچاره کار مےکشند چند روز بعد دیدیم الاغ با وفا با کلے آذوقہ از طرف دشمن پیش خودمان برگشت😍😍😂😂😂 @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿
توۍ یکے از عملیات ها انگشت سبابہ یکے از بچہ ها قطع شده بود. بعد از عملیات از او مےپرسند: انگشتت چے شده؟؟ لبخند مےزند و مےگوید: من مےخواستم از برادران عراقے اجازه بگیرم کہ این اتفاق افتاد🤷🏻‍♂☹️😁 @dokhtarane_hazrate_zahra😂📿