سلام دوستان عزیز ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به🕊شهید مدافع حرم 🌷مصطفی نبی لو🌷
.ایشان همیشه میگفتند من یقین دارم تا شما دل نکنید من شهید نمی شوم.☝️
ایشون سوریه بودند و ما میخواستیم با پسرم به مشهد بریم تماس گرفتند بهشون گفتم ما عازم مشهد هستیم
فورا گفتند به یک شرط پرسیدم چه شرطی گفتند به این شرط که از من دل بکنی!
گفتم :وای باز شروع کردی آقای نبی لو😞.یعنی اگر دل نکنم اجازه نمی دهید بروم مشهد.
گفت:به والله قسم راضی نیستم مگر با این شرط.
من با خنده گفتم حالا اجازه بده برویم تا بعد.
در راه مشهد بسیار با خودم کلنجار رفتم،یعنی من مانع شهید شدن ایشان هستم❗️ ،مگر همچنین چیزی می شود. یعنی همه ی همسران شهداء دل کندند....
وقتی به مشهد رسیدیم ،نمی دانم چرا،وقتی ضریح آقا را دیدم یک دفعه زیر گریه زدم و گفتم :یا #امام_رضا(ع) اگرواقعا فیضی که آقای نبی لو از آن صحبت می کند من مانعش هستم به جان جوادت من از او دل کندم.😔
در دارالشکر دو بار نماز و یس و الرحمن را به نیت شهادتش خواندم و گفتم خدایا فقط صبرش را به من بده.
در رواق امام خمینی(ره) نشسته بودیم،زنگ زد و احوال پرسی کرد و
گفت:خانم چکار کردی ؟
گفتم: دیگه اگر شهید نشوی تقصیر خودت است .به من هیچ ربطی ندارد.☝️
گفت:چرا؟
گفتم:شما گفتی دل بکن.امام رضا(ع)شاهد است که من به جان جوادش از شما دل کندم.
ان قدر خوشحال شد😍 و ان قدر تشکر کرد و من در دلم می خندیدم که چقدر ساده است . حالا فکر می کند که من دل کندم ایشان شهید می شود. من تصورم این جور بود وای خدا باورش شده که من دل کندم شهید میشود.
بین دل کندن من و شهادت آقای نبی لو چهار روز طول کشید.💔
🕊#شهید مدافع حرم🌹مصطفی نبی لو🌹
امروز هم با معرفی یک کتاب خیلی خوب در خدمت شما عزیزان هستیم😇
🌈☀️🕊🌷📚
⚒ قصه یک جوان مشهدی بنّا
📚 #معرفی_کتاب|👀 نگاهی به کتاب «خاکهای نرم کوشک" زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی✨، به قلم «سعید عاکف»
خیلیها عکسش 👤را به دیوار اتاقشان زدهاند یا کنار تقویم روی میزشان گذاشتهاند.
خیلیها مشهد که میروند، نیت سر زدن به مزار او را هم در دل دارند. 🥀
خیلیها زیروبم زندگیاش را حفظشدهاند، بس که زندگینامهاش را خواندهاند؛
📖
یعنی همین کتاب «خاکهای نرم کوشک» که قصه یک جوان مشهدی بنّاست که تبدیل میشود به یکی از بزرگترین فرماندهان دوران دفاع مقدس.
🤗 «حاج عبدالحسین برونسی»✨ اولش یکی بود مثل من و شما.
کتاب این را میگوید؛ خاطرههای پدر و مادر و دوستان و نزدیکانش. آنها میگویند عبدالحسین یک پسر ساده خاکی اهل تربتحیدریه بود، با چهرهای روستایی که صمیمیت از آن میبارید. همین پسر ساده صمیمی، اتفاق بزرگی را در تاریخ هشتساله دفاع مقدس رقم زد.💫👌
🤔 این اتفاق از کجا شروع شد؟ شاید از همان کلاس چهارم دبستان، زمانی که به خاطر فساد و بیایمانی معلم مدرسه طاغوتیاش مجبور شد مدرسه را ترک کند. شاید از وقتیکه سبزیفروشی را رها کرد و بیکار شد؛ چون فهمیده بود سبزیفروش محله روی سبزیها آب میریزد تا سنگینتر شوند. شاید از وقتیکه هرچه بقیه به گوشش خواندند، زیر بار انقلاب سفید شاه و تقسیم اراضی نرفت و دلش راضی نشد زمین غصبی را صاحب شود. شاید...نمیشود که همهاش را من بگویم! خودتان باید «خاکهای نرم کوشک» را بخوانید و این تکههای مهم زندگی عبدالحسین را کنار هم بگذارید تا پازل فرمانده بزرگ ایران کامل شود...
😎 خاکهای نرم کوشک، پرتیراژترین کتاب 📕دفاع مقدس است و تابهحال بیش از ۲۰۰ بار تجدید چاپ شده.
📌 این شمارگان بالا را هم مدیون چند چیز است:
1️⃣ اول: سوژه اصلی کتاب 📖که زندگی و منشش به خودی خود جذاب و خواندنی است.
2️⃣ دوم: قلم خوب✍ نویسندهاش، «سعید عاکف» که بیتکلف و روان، این سوژه اصلی را به تصویر کشیده و بعد، بیانات حضرت آقا✨درباره عبدالحسین برونسی✨ و خاکهای نرم کوشک که باعث توجه ویژه خوانندگان به این کتاب شد.
3️⃣ حضرت آقا✨ در بخشی از بیاناتشان درباره این کتاب فرموده بودند: «من میترسم این کتاب📙 اصلاً دست شماها نرسد. اسم این کتاب، «خاکهای نرم کوشک» است؛ قشنگ هم نوشته شده»...
📚 #معرفی_کتاب
#خاکهای_نرم_کوشک
#شهیدبرونسی
هدایت شده از تنهامسیریهای استان یزد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 چی شده، چرا گریه می کنی؟
دلم برای امام رضا تنگ شده... 😭
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عليِ بنِ موسیَ الرِّضا "علیه آلاف التهیة و الثناء"🌷
🌺 http://eitaa.com/joinchat/2980184096C6517d9ce91
خاطره ای از حاج احمد متوسلیان
«پاوه که بودیم، حاج احمد صبحها بعد از نماز ما را به ارتفاعات شهر میبرد و توی آن برف و یخبندان باید از کوه بالا میرفتیم.
بالا رفتن از کوه خیلی سخت بود، آن هم صبح زود. اما پایین آمدن راحت بود؛ روی برفها سُر میخوردیم و ده دقیقهای برمیگشتیم.
حاج احمد همیشه روی پلی که کنار کوه بود با یک جعبه خرما میایستاد و به بچهها خسته نباشید میگفت و از آنها پذیرایی میکرد.
یکبار که در حال برداشتن خرما بودم، گفتم «مرسی برادر» گفت: «چی گفتی؟»، فهمیدم چه اشتباهی کردم، گفتم: «هیچی گفتم دست شما درد نکنه.» گفت: «گفتم چی گفتی؟» گفتم: «برادر گفتم خیلی ممنون» دوباره گفت: «نه اون اول چی گفتی؟» من که دیگر راه برگشتی نمیدیدم، گفتم: «خرما را که تعارف کردین گفتم مرسی» گفت:«بخیز».
سینه خیز رفتن در آن شرایط با آن سرما و گل و برف ساعت ۸ صبح، واقعاً کار دشواری بود.
اما چارهای نبود باید اطاعت امر میکردم. بیست متری که رفتم، دیگر نتوانستم ادامه بدهم. انرژیام تحلیل رفته بود. روی زمین ولو شدم و گفتم: «دیگه نمیتونم»؛ حاج احمد گفت: «باید بری»، گفتم: «نمیتونم»، والله نمیتونم»، بعد با ضربهای به پشتم زد که نفهمیدم از کجا خوردم!
ظهر که همدیگر را دوباره دیدیم، گفتم: «حاج احمد اون چه کاری بود که شما با من کردی؟ مگه من چی گفتم؟ به خاطر یک کلمه برای چی منو زدین؟»،
گفت: «ما یک رژیم طاغوتی را با فرهنگش بیرون کردیم. ما خودمون فرهنگ داریم. زبان داریم. شما نباید نشخوار کننده کلمات فرانسوی و اجانب باشید. به جای این حرفها بگو
"خدا پدرت رو بیامرزه"
#شهید_زنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین سخنرانی #حاج_احمد_متوسلیان
ما ثابت مىکنیم که خون ما باعث خواهد شد که سرزمینهاى مقدس اسلامى از دست امپریالیزم آمریکا و این رژیم غاصب و فاسد صهیونیستى آزاد بشود.☝️
♦️امروز سی و هشتمین سالروز ربوده شدن ۴ دیپلمات کشورمان بدست مزدوران رژیم صهیونیستی در شمال لبنان در سال 1361 است.
گاهی از وقت ها استفاده از رنگ هایی که با هم تضاد هستند یعنی یکی از آنها رنگی ملایم و دیگری تند باشد ، بسیار در شیک پوشی ما اثر دارد😍
#ست_لباس
#دخترونه
@dokhtaraye_khoshgel_moshkel
خیلی وقتا بچه ها در مورد #ارتباط با جنس مخالف از من میپرسند باید بگم کسی که ارتباطش با خدا قوی نباشه به سمت ارتباط های نادرست کشیده میشه که آخر و عاقبت خوبی هم نخواهند داشت.
اگر #دختر عزیز ما خودش رو بشناسه و بدونه که خیلی ارزشمنده دیگه به این ارتباطها تن نمیده چه در فضای مجازی و چه در فضای حقیقی وقتی دختری با من از این نوع ارتباط ها صحبت میکنه من به دنبال مشکل میگردم مشکل اصلی او نشناختن خود با ارزش و روح پاک والهی هست که خدای مهربان در وجود تمام انسان ها به ودیعه نهاده و سرانجام او بهشت ونعمت های اون هست.🌹