eitaa logo
🌺دروس حوزوی؛ حامد اصغری🌺
409 دنبال‌کننده
657 عکس
118 ویدیو
144 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 حدیث اخلاقی جلسه ۲: «بشتاب به‌سوی چهار چیز» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه‌الله) 🌕 و من وصيّة له (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) لعليّ (علیه‌السّلام): «يَا عَلِيُّ! بَادِرْ بِأَرْبَعٍ قَبْلَ أَرْبَعٍ: شَبَابِكَ قَبْلَ هَرَمِكَ، وَ صِحَّتِكَ قَبْلَ سُقْمِكَ، وَ غِنَاكَ قَبْلَ فَقْرِكَ، وَ حَيَاتِكَ قَبْلَ مَوْتِكَ» 🖊 شرح حدیث: 🍃 مبادرت کن، بشتاب به‌سوی چهار چیز قبل از این‌که چهار چیز آن‌ها را زائل کند. 🌱 این از آن نصیحت‌هایی است که ما از دوره‌ی جوانی این نصیحت را می‌شنیدیم، و هیچ وقت هم معنای این نصیحت را نفهمیدیم! تا وقتی که مبتلای به همان چیزی شدیم که در این روایت ذکر شده. 1⃣ اوّلش این است: شَبابَک قبلَ هرَمِک. در بعضی از روایات دارد إغتَنِم. 🌱 بادِر یعنی بشتاب بسوی جوانی خود، از آن بهره ببر قبل از این‌که پیر شوی! در جوانی که اغلب شماها جوان هستید، انسان درست نمی‌فهمد معنای این حرف را، وقتی که از دوره‌ی جوانیِ انسان گذشت، وارد پیری شد، آن وقت می‌بیند چه امکانات بزرگی از دستش رفته! 🌱 بنده گاهی یک کتابی را برمی‌دارم، مطالعه می‌کنم، خیلی لذّت می‌برم. مطالب جدید، مطالب تازه در آن کتاب به ذهنم می‌رسد که خیلی خوشم می‌آید، و شاید گاهی هم فکر می‌کنم که چطور این کتاب را من زودتر پیدا نکردم! بعد یک دفعه وسط کتاب می‌رسم به یک جایی می‌بینم من حاشیه زدم به این کتاب. معلوم می‌شود مثلاً سه سال پیش، چهار سال پیش، پنج سال پیش، بنده این کتاب را خواندم! حال که نگاه می‌کنم، مثل یک کتاب جدید است. انسان این‌طورى می‌شود! 🌱 اصول کافی پدر ما در دوره جوانی داشت، من مخفیانه از ایشان کتاب را بر می‌داشتم و در یک دفتری احادیثی را یادداشت می‌کردم، آن احادیث هنوز یادم هست! یعنی یک مطلبی را انسان از پنجاه سال پیش در یادش نگه می‌دارد، امّا از پنج سال پیش یادش نمی‌ماند، پیری این است. ✅ هر چه می‌توانید بخوانید، هر چه می‌توانید یاد بگیرید! بنده غالباً به جوان‌ها می‌گویم: بزرگترین آفتِ پیری، بی‌حوصلگی است! پیرها تجربه دارند، فکر دارند، آزموده‌های فراوانی دارند، معلومات زیادی دارند، قدرت تحقیق هم دارند، لکن آن‌چیزی که موجب می‌شود همه‌ی این نیروها را به کار بگیرد، آن را ندارند! و آن، حوصله است. می‌خواهند تحقیق کند، تأمّل کند، حوصله ندارد! انسان می‌خواهد نیروی جسمانی را بکار بیندازد ورزش کند، حوصله ندارد! ✅ جوان حوصله دارد، استعداد دارد، ذهنِ کاوشگر دارد، وقت دارد و از این قبیل مزيت‌ها. 🍂 بعضی خیال می‌کنند استفاده‌ی از شباب، یعنی از لذّات جوانی و شهوات جوانی! این نیست، چون بعدها که انسان یادش بیاید، مایه‌ی حسرتش می‌شود. لذّت چیزِ زودگذری است. یعنی از این نیرو استفاده کن برای آن‌چه برای خودت بماند. مثل کسی که رفته معدنی را استخراج کند و از آن طلا بیرون بیاورد، نیرو هم دارد. می‌گوید آقا! استفاده کن هر چقدر ظرفیت داری، گنجایش داری، جیب‌هایت را پر کن، کیفت را پر کن، دستت را پر کن، دربیاور، چون برای شما می‌ماند؛ نه این‌که رفتی آن‌جا، در هوای آزاد بنشینی و یک استکان چای بخوری و لذّت ببری! این‌که از بین می‌رود، این فایده‌ای ندارد. لذّات و شهوات مثلِ چای‌خوردن در کنار معدن طلاست. چیزی برای انسان باقی نمی‌ماند. ✅ استفاده‌ی از جوانی یعنی چیزهایی را که شما بعد از جوانی دیگر قادر نیستی آن‌ها را جمع کنی، نه قادری درس بخوانی، مطالعه کنی، درست فکر کنی، نه چیزهایی را تجربه کنی! امّا جوان تجربه می‌کند، و آزمون و خطا انجام می‌دهد تا می‌رسد به یک نقطه‌ی اساسی. لذا اغلب بزرگان در زمینه‌های مادّی و معنوی هر چه بدست آوردند، در جوانی بدست آوردند. 2⃣ و صِحّتَک قَبلَ سُقمِک، که این هم یکی از همین مقوله‌هاست. 3⃣ و غِناکَ قبل فقرِک، وقتی توانایی داری، از این غنی استفاده کن، صدقه بده، محبّت افراد را جلب کن، گره‌ها را بازکن، مشکلات را برطرف کن. 4⃣ و حیاتَک قبلَ موتِک. که این از همه مهم‌تر است. وقتی انسان وارد آن نشأه شد، درِ همه‌ی کارها روی انسان بسته می‌شود. جای کارکردن و کسب‌کردن و تحصیل‌کردن، اینجاست، در نشأه حیاتِ مادّی است. این‌که گذشت، دیگر هیچ چیزی نمی‌توانی بدست بیاوری، مگر همان که این‌جا برای خودت حاصل کرده باشی، اضافه نخواهد شد. اگر کم بود، "و اما من خفّت موازینُه"، وقتی از این‌جا می‌رود، آن وقت دیگر: "فاُمُّه هاویه"! 📚 النوادر؛ راوندی، صفحۀ ۳۲۲. 📚 ۱۳ آذر ۱۳۸۴ (جلسه ۶۶ مکاسب محرّمه)
جلسه ۲. اصول۶، الفائق؛ ص ۱۳۷. قاعدة لو کان لبان. ۷ بهمن ۱۴۰۳ .mp3
11.15M
🎙جلسه ۲. اصول۶، الفائق في الأصول ص ۱۳۷؛ الباب الثالث: قاعدة «لو کان لبان» 📆 یکشنبه‌‌‌‌‌‌‌‌؛ ۷ بهمن ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۲: «حسن ظنّ به خدا» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي [عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ] قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاَلله (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) يَقُولُ: «حُسْنُ اَلظَّنِّ بِالله أَنْ لاَتَرْجُوَ إِلّا اَللهَ، وَ لاَتَخَافَ إِلّا ذَنْبَكَ.» 🖊 شرح حدیث: 🍃 حسن ظّن و سوء ظّن بالله يكى از آن مطالبى است كه هم در روايات وارد شده است، هم در قرآن كريم. 🍃 در آيه شريفه دارد: «وَ يُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَ الْمُنَافِقَاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيرًا» (فتح - ۶) كه در همين سوره شريفه مصداق سوء ظّن به خدا را معيّن مى‏كند، بعد از چند آيه می‌فرماید: «بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلَىٰ أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَ زُيِّنَ ذَٰلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنتُمْ قَوْمًا بُوراً» (فتح - ۱۲) كه قضيه حديبيّه است، وقتى پيغمبر اكرم (صلّی ‌الله‌ علیه‌ و آله) بدون سلاح به سمت حديبيه حركت كردند، منافقينی كه در مدينه بودند گفتند رفت، تمام شد، اسلام تمام شد، پيغمبر رفت كه برنگردد، در مكّه همه را قتل عام مى‏كنند،‌ به خداى متعال سوء ظّن نشان دادند. 🌱 سوء ظّن به خدا، يعنى اين‌كه خداى متعال مؤمنين را حمايت و كمک نمى‌كند. اين يک مصداق سوء ظّن بالله است. 🌱 مصداق ديگرش اين است كه انسان بگويد، خداى متعال روزى ما را نمى‌رساند،‌ با اين‌كه خدا وعده كرده روزى را برساند. ❇️ نقطه مقابل، حسن ظّن است، حسن ظّن يعنى وقتی خداى متعال مى‏فرمايد: «إنّ الله يدافع عن الذين امنوا» حسن ظّن به وعده‌هاى خدا داشته باشد «قل صدق الله»، هو اصدق القائلين، اين‌ها درس‌های عملى ماست، فقه حقيقی و فقه اكبر این‌هاست، كه انسان بداند چه طور بايد زندگى كند، با خدا چه طور بايد معامله كند. 🍃 در اين روايت مي‌فرمايد: «حسن ظّن بالله» اين است كه: «أن لاترجو إلّا الله»، غير از خدا اميد به كسى نداشته باشی، دل به كسى نبندی. ❌ البته معنايش اين نيست كه وسائط طبيعى و مادى و عادى را نديده بگيری، اين حسن ظّن نيست، وسائل طبيعى و عادى هم از خداست،‌ از غير خدا نيست، آن‌ها را هم خدا به ما داده، بايد از آن‌ها استفاده كرد. 🍃 «و لاتخاف إلّا ذنبك» از غير از گناه خودت از كسى نترسی، از قدرت‌ها نهراسی. 🌱 «ما أصابك من سيّئةٍ فمن نفسك» هر بدى كه به ما می‌رسد ناشى از گناه ماست، پس از گناه خود بترسيم. ✅ ترس از گناه هم معنايش اين است كه انسان سعى كند انجام ندهد، يا اين‌كه اگر خداى نكرده انجام داد توبه كند. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ جلد ۱، صفحه ۵۰۱؛ فیض کاشانی 📆 ۱۴ آبان ۱۳۸۶ (جلسه ۱۸۷ مکاسب محرّمه).
جلسه ۲. اصول۴، کفایة؛ ج۱، ص ۳۳۷. المقصد الخامس، في المطلق و المقید، فصلٌ ألفاظ المطلق. ۷ بهمن ۱۴۰۳.mp3
10.25M
🎙جلسه ۲. اصول۴،کفایةالأصول؛ المقصدالخامس: في المطلق و المقیّد ج۱، ص ۳۳۷؛ فصلٌ: ألفاظ المطلق 📆 یکشنبه؛ ۷ بهمن ۱۴۰۳
🌺 حدیث اخلاقی جلسه ۲: «بلای دورویی» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه‌الله) 🌕 في الکافي [عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي شَيْبَةَ عَنِ اَلزُّهْرِيِّ] عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ: «بِئْسَ اَلْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذَا وَجْهَيْنِ وَ ذَا لِسَانَيْنِ، يُطْرِي أَخَاهُ شَاهِداً، وَ يَأْكُلُهُ غَائِباً؛ إِنْ أُعْطِيَ حَسَدَهُ، وَ إِنِ اُبْتُلِيَ خَذَلَهُ». 🖊 شرح حدیث: 🍃 این، بلای سختی که امروز بشریت در بسیاری از جاهای دنیا مبتلای به آن است، به تعبیر متعارف و معروف: ده رو و ده رنگ بودن، 🍃 وقتی با برادرش روبروست، اطراء می‌کند، یعنی او را تمجید و مدح می‌کند! 🍂 وقتی که او غائب است، غیبت او را می‌کند. 🌱 تعبیر «یأکله» یعنی: پدرش را درمی‌آورد پشت سر در بدگویی. 🍂 این برادرِ مؤمن، اگر یک دستاوردی داشته باشد، حسادت به او می‌ورزد، دستاورد مالی باشد، جاهی باشد، دنیوی باشد و دیگر امور. 🍂 اگر برادرِ او ابتلائی پیدا کند، گرفتاری‌ای پیدا کند، او را وامی‌گذارد، کمکش نمی‌کند. ◀️ روبرو آن‌طور، پشت سر این‌طور بی‌وفا و بدون تعهّد در مقابل برادر. 🍃 فرمود: بد بنده‌ای است. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ صفحه ۷۰۹؛ فیض کاشانی 📆 یکشنبه، ۱۸ دی ۱۳۹۰ (جلسه ۴۵۶ مکاسب محرّمه)
جلسه ۳. فقه۴، مکاسب؛ ج۳، ص ۸. کتاب البیع... و أمّا الحقوق. ۸ بهمن ۱۴۰۳ .mp3
10.06M
جلسه ۳. فقه۴، کتاب البیع المکاسب، ج۳، ص ۸؛ و أمّا الحقوق 📆 دوشنبه؛ ۸ بهمن ۱۴۰۳
🌺 حدیث اخلاقی جلسه ۳: «حقائق ایمان» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه‌الله) 🌕 و من وصيّة له (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) لعليّ (علیه‌السّلام): «يَا عَلِيُّ! ثَلاَثٌ مِنْ (عن) حَقَائِقِ اَلْإِيمَانِ: اَلْإِنْفَاقُ مَعَ اَلْإِعْسَارِ (الإنفاق من الاقتار)، وَ إِنْصَافُكَ اَلنَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ، وَ بَذْلُ اَلْعِلْمِ لِلْمُتَعَلِّمِ» 🖊 شرح حدیث: 🍃 سه چیز از پایه‌ها و ثوابت ایمان است، و در واقع از نشانه‌های ایمان ثابت است: 1⃣ انفاق، در حالی که مقتر است، و سختی و ضیق معیشت دارد، که نوعی ایثار است. 2⃣ انصاف، آن‌جایی که بین خودت و دیگری امر متنازع فیه وجود دارد، اگر حق با اوست، حق را به او بدهی. 3⃣ بذل علم، کتمان نکردن دانش، که نشان‌دهنده‌ی اهمیّت مرتبه‌ی دانش آموزی است، و مخصوص علم دین هم نیست. 🍃 اسلام، گسترش همه‌ی علوم را در جامعه‌ی بشری توصیه می‌کند. در آن دورانی که علم در اختیار مسلمان‌ها بود، هر کس هر چه می‌خواست از دانش، در اختیار او گذاشتند، امّا دیگران گزینشی و تبعیضی عمل کردند! الآن هم در دنیا بخش‌های مهم علم را حاضر نیستند به برخی ملت‌ها بدهند. 📚 مكارم الأخلاق؛ صفحه ۳۲۵؛ حسن بن فضل طبرسی 📆 ۱۴ آذر ۱۳۸۴ (جلسه ۶۷ مکاسب محرّمه)
❇️ حقّ، حکم و ملک ✳️ فرق بين حقّ و حكم 1⃣ حقّ در جایی است که یک «من له الحقّ» و «من علیه الحقّ» باشد، ولی حکم چنین ویژگی را ندارد. 2⃣ حقّ قابلیت اسقاط را دارد، برخلاف حکم که چنین قابلیتی ندارد. مثلا در معامله‌ای که خیار قرار داده‌اند، ذوالخیار می‌تواند رجوع کند و معامله را فسخ کند، فقها این خیار را حقّ می‌گویند، اما در عقد هبه که واهب می‌تواند رجوع کند و هبه به غیر ذی رحم را با وجود شرائطش باطل کند، فقها این جواز رجوع را حکم می‌دانند. چه فرقی بین این دو وجود دارد یکی را حق می دانند و دیگری را حکم؟ فرق در این است که در خیار قابلیت اسقاط است، یعنی ذوالخیار می‌تواند حق خودش را در متن عقد یا بعد العقد اسقاط کند؛ اما در جواز رجوعِ هبه چنین قابلیتی نیست، از این‌رو جواز رجوع یک حکم شرعی است که شارع بواسطه سلب قابلیت اسقاط آن، هبه را از عقود جائزه قرار داده است. 3⃣ در حقّ الزام وجود ندارد، یعنی وقتی برای شخصی حقّی ثابت باشد، اختیار دارد آن را اعمال کند یا نکند، اما در حکم معمولاً الزام وجود دارد. ✳️ فرق بين حقّ و ملک ✅ بین حقّ و ملک در اصل سلطنت اشتراک وجود دارد، به این معنا که هرجا ملکیت است سلطنت هم ثابت است، و هرجا حقّ است سلطنت هم هست، وقتی مالک خانه هستید بر ملک خودتان سلطنت دارید، وقتی در معامله‌ای حق خیار دارید بر به هم زدن معامله سلطنت دارید. 🛑 اما حقّ یک سلطنت ضعیفه است، برخلاف ملک که سلطنتی اقوی از حقّ است؛ بنابراین بین حقّ و ملک هیچ فرقی وجود ندارد، مگر در شدّت و ضعف سلطنت.
♻️ اقسام حقوق 🍃 در حقوق سه جهت مطرح است: 1⃣ من حیث الاسقاط از حیث این‌که این حقّ قابلیت اسقاط دارد یا نه؟ 2⃣ من حیث النقل این حقّ قابلیت نقل دارد یا نه؟ مراد از نقل این است که به یکی از اسباب شرعیه صاحب حقّ، حق را به دیگری نقل دهد، مثلاّ بر اثر عقد بیع یا صلح، حقّی که داشته است را به دیگری نقل دهد. 🍃 این قسم به دو قسم تقسیم می‌شود: بعضی از حقوق قابلیت نقل بلاعوضٍ را دارند، و بعضی قابلیت نقل مع العوض را دارند. 3⃣ من حیث الانتقال انتقال یعنی نقل قهری، مثلاً بعد از وفات ذوالحقّ، آیا حقّ به ورثه او منتقل می‌شود یا نه؟ 🔆 حقوق شش‌گانه 🍃 اما آن شش قسم، به حسب آن‌چه که در حاشیه مرحوم سید یزدی آمده عبارت است از: 1⃣ حقوقی که نه قابل اسقاط است، و نه قابل نقل و نه قابل انتقال، مثل حقّ ابوّت، حقّی که پدر بر ولد دارد. پدر نمی‌تواند بگوید من از حقّ خودم گذشتم و اسقاط کردم، هم‌چنین نمی‌تواند آن را به بچه‌اش یا دیگری نقل دهد، قابل انتقال هم نیست، یعنی این‌چنین نیست که وقتی از دنیا رفت حقّ ابوّتش منتقل به دیگری شود. ⁉️ شبهه در فرق بین حقّ و حکم بیان شد که حقّ قابل اسقاط است؛ اما حکم نیست، در حالی‌که در مورد برخی حقوق فقهاء تصریح کرده‌اند که حقّ، قابلیت اسقاط ندارند! ✅ در جمع بین کلمات فقهاء این‌گونه نتیجه می‌گیریم که اسقاط در حکم محال است، وجوب صلاة و وجوب روزه که از احکام شرعیه هستند اسقاط‌شان محال است، برخلاف حقّ که زمینه اسقاط در آن وجود دارد. 2⃣ حقوقی که اسقاط در آن راه دارد، اما نقل و انتقال درآن نیست، مثل حقّ غیبت که قابل نقل و انتقال نیست، ولی اگر کسی غیبت دیگری را کند، غیبت‌شونده می‌‌تواند حقّ خودش را اسقاط کند. 3⃣ حقوقی که قابلیت انتقال و اسقاط را دارند؛ اما قابلیت نقل را ندارند، مثل حقّ شفعه 4⃣ حقوقی که هم قابلیت اسقاط دارند، هم نقل و هم انتقال، مثل حقّ خیار و قصاص. 5⃣ حقوقی که قابلیت اسقاط و قابلیت نقل مجّانی را فقط دارند، یعنی نقل بلاعوض، مثل حقّ قَسْم. در حقّ قسْم قابلیت اسقاط هست، قابلیت نقل را دارد، ضَرّة –هوو– می‌تواند حقّ قَسم خودش را به ضرّة دیگر نقل دهد، اما حقّ ندارد در مقابل آن چیزی دریافت کند. 6⃣ حقوقی که قابلیت‌شان برای اسقاط و نقل و انتقال مشکوک است، مثل حقّ الرجوع در طلاق رجعی، زوج می‌تواند در زمان عدّه رجوع کند، ولی آیا این حقّ الرجوع قابلیت اسقاط دارد یا نه، قابلیت نقل دارد یا نه، قابلیت انتقال دارد یا نه، محلّ نزاع و خلاف است. از این قسم ششم به حقوق مشکوکه تعبیر می شود.
جلسه ۳. اصول۶، الفائق؛ ص ۱۳۸. قاعدة لو کان لبان... الأمر الثاني. ۸ بهمن ۱۴۰۳ .mp3
69.44M
🎙جلسه۳.اصول۶،الفائق‌في‌الأصول الباب الثالث: قاعدة «لو کان لبان» ص ۱۳۸؛ الأمر الثاني 📆 دوشنبه‌‌‌‌‌‌‌‌؛ ۸ بهمن ۱۴۰۳
🌺 حدیث جلسه ۳: «نجات از ايمان عاریتی، من مقصّرم» 📜 روایت ابتدای درس خارج مقام معظّم رهبری (حفظه الله) 🌕 في الكافي [ابُو عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيُّ عَنْ عِيسَى بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ يُونُسَ] عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ قَالَ: «أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ: "اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِي مِنَ اَلْمُعَارِينَ وَ لاَ تُخْرِجْنِي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ"» قَالَ: قُلْتُ: «أَمَّا اَلْمُعَارُونَ فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ اَلرَّجُلَ يُعَارُ اَلدِّينَ، ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْهُ»؛ فَمَا مَعْنَى لاَ تُخْرِجْنِي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ؟ فَقَالَ: «كُلُّ عَمَلٍ تُرِيدُ بِهِ اَللهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَكُنْ فِيهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِكَ؛ فَإِنَّ اَلنَّاسَ كُلَّهُمْ فِي أَعْمَالِهِم فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اَللهِ مُقَصِّرُونَ إِلّا مَنْ عَصَمَهُ اَللهُ عَزَّ وَ جَلَّ.» 🖊 شرح حدیث: 🍃 فرمودند: اين دعا و درخواست را از خداى متعال زياد بكن! 1⃣ اولاً: بگو! «اللهم لا تجعلني من المعارين!» پروردگارا مرا از كسانی كه ايمان آن‌ها عاريتی است قرار مده! 2⃣ «و لا تُخرِجني من التقصير»، من را از حدّ تقصير خارج نكن. 🌱 «قيل: امّا المعارون فقدعرفت»، شخصى به حضرت عرض كرد: اين‌كه فرموديد: «لاتجعلني من المعارين»، معناى معارون را فهميديم. 🌱 «انَّ الرجل يعار الدين ثمّ يخرج منه». معناى معارين اين است كه دين او عاريتی است، اصيل و ريشه دار نيست، عميق نيست، مثل سَرِبار ماشين بارى كه بار را از همه طرف ريسمان كشی می‌كنند، گاهى چمدانی را بالاى بار می‌گذارند، اين را مى‏گويند سَرِبار، در اولين دست انداز كه ماشين تكان خورد آن چمدان پايين مى‌افتد،‌ دين عاريتی این‌طوری است، وقتی مشكلى پيش بيايد، به گردنه‌ها، به دست اندازها كه انسان می‌رسد، دين او سرازير می‌شود، اين دين عاريتی است. 🌱 سپس می‌پرسد: «فما معنا لا تخرجني من التقصير؟» 🌱 حضرت می‌فرماید: «كلُّ عملٍ تريد به الله تعالی فكن فيه مقصّراً عند نفسك»، هر كارى كه براى خدا انجام می‌دهید، خود را در قبال پروردگار مقصر بدانيد، اعتقاد پيدا نكنيد كه حقّ عبادت را، حقّ اطاعات را به‌جا آورديد. 🌱 «فانّ الناس كلّهم في اعمالهم فيما بينهم و بين الله مقصّرون إلّا من عصمه الله (تعالى)». جز اهل عصمت، همه مردم در قبال پروردگار مقصّرند، قادر به شكر نعمت‌های الهى نيستند. 🍃 «فان تعدّوا نعمة الله لا تحصوها». كثرت نعم الهى به قدرى است كه از ميزان درک و ظرفيت فهم ما بيرون است، اگر انسان بخواهد شكر اين نعمت‌ها را بكند، همه عمر را هم كه مشغول باشد باز كم می‌آورد. 🍃 حضرت سيد الشهداء (سلام الله عليه) در دعای عرفه می‌فرماید: "اگر من يک نعمت از نعم تو را هم بخواهم شكر كنم تا آخر عمر نمی‌توانم"، يک نعمت را در نظر بگيريد، فقط سلامتى امروزتان را، نه فردا، و نه ديروز، همين را بخواهيد شكر كنيد نمى‌توانيد؛ چون اين شكری كه می‌كنيد خودش يک نعمت و توفيق الهى است، همه كس موفّق به شكر، ذكر و توجّه به خدا، نمی‌شوند، موفق شديد، اين شد نعمت خدا، حالا اين نعمت را شكر كنيد. اگر آن‌را شكر كرديد باز يک نعمت ديگر است، همين‌طور هلّم جرّاً تا آخر عمر، چه برسد به همه نعمت‌های الهی. 🛑 پس شكر نعم الهى ممكن نيست، اين، اقلّ تقصيری است كه انسان ممكن است كرده باشد. ❌ حالا تقصير در رفتار، توجّه به غير خدا، طلب مطامع و حطام دنيا، تخلّف ها، زورگوئی ها، بد اخلاقى‌ها، كه ما خودمان توجّهى به آن‌ها نمی‌کنيم، چه بسا از ما سر زده است، پس ما هميشه مقصّريم، اين را فراموش نكنيم. تا اگر نمازی خوانديد، شبى را به احياء گذرانديد، توسّل و گريه خوبى داشتيد، فوراً خوشحال شويد، به اين عبادات مغرور نشويد، كه اغترار بِالله از مهالک عظیمى است. 📚 الشّافی (تلخیص کتب اربعه)؛ جلد ۱، صفحه ۵۰۱؛ فیض کاشانی 📆 ۲۷ آبان ۱۳۸۶ (جلسه ۱۸۸ مکاسب محرّمه).
جلسه ۳. اصول۴، کفایة؛ ج۱، ص ۳۳۸. في المطلق و المقید... مع بداه‍ة عدم صدق المفهوم. ۸ بهمن ۱۴۰۳ .mp3
11.22M
🎙جلسه ۳. اصول۴،کفایةالأصول؛ المقصدالخامس: في المطلق و المقیّد ج۱، ص ۳۳۸؛ فصلٌ: ألفاظ المطلق... مع بداه‍ة عدم صدق المفهوم 📆 دوشنبه؛ ۸ بهمن ۱۴۰۳