eitaa logo
🇮🇷کانال دوست🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
32.7هزار عکس
28.1هزار ویدیو
86 فایل
🇮🇷از هر چه می رود سخن دوست خوشتر است🇮🇷 موضوعات جالب رو براتون به اشتراک میذاریم... کپی مطالب با رضایت کامل میباشد😊 http://eitaa.com/joinchat/2150105099C9478d3116b گروه دورهمی دوست👆 @dost_an 📮ارتباط با ادمین : @Mim_Sad139
مشاهده در ایتا
دانلود
می گفت ، می دونی از چی ناراحتم ؟! گفتم ، نه ! ، از چی ؟! گفت بالاخره این جنگ روزی تمام می شود ، یکسری شهید و یکسری مجروح می شوند ، یکسری هم اسیر . آنانکه شهید می شوند جایگاهشان مشخص است و بعضی ها هم بعدأ شهید می شوند . من مطمئنم شهید می شوم ولی ، من نگران آن عده ای هستم که آمدند جنگیدند و حالا رفتند در شهر ، نه پستی ، نه مقامی دارند و خیلی هاشون هم شیمیایی شدند ، حالا یکسری در اثر انزوا و گوشه نشینی ، بیماری روحی و روانی می گیرند و از بین می روند ، بعضی ها دق می کنند و بعضی ها هم بی تفاوت می شوند و هرچه ببینند چیزی نمی گویند.... 📕 پلاک 10 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @dost_an
ســال دوم دانشگاه یک اسـتاد داشتیم گیر داده بود همه باید کراوات بزنند !! سر امتحان ، چـمران کراوات نزد ! استاد دو نـمره ازش کم کرد !! شد هجده بالا‌تـرین نمـره...!!!!!! 📕 یادگاران @dost_an
در دو ماه نامزدی بیشتر وقت ها وقتی به خانه مان می آمد ، یک شاخه گل برایم می آورد و مرا خوشحال می کرد . بعد از خواندن صیغه موقت ، با یک دسته گل به اتاق آمد ، بعد از اندکی از لای کت اش یک شاخه گل بیرون آورد و مرا غافلگیر کرد و گفت ، این رو قایم کرده بودم که یه دفعه بهت بدم.... مدافع حرم 📕لبخندی به رنگ شهادت « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @dost_an
۱۷ سال جانباز قطع نخاع بود . این اواخر همیشه میگفت ، جایم رو توی بهشت می بینم . وقتی خواهرم میرفت عتبات عالیات ، حاجی گفت ، برام سر قبر مسلم دعا کن !! ، تا حاجتم برآورده بشه . همه تعجب کردیم ، وقتی شهید شد روز شهادت مسلم (ع) بود..... جانباز قطع نخاع 📕 خط عاشقی ، ج1 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @dost_an
۱۵ سالش بود که برادرم از آلمان یک دست لباس مارک دار آدیداس برایش فرستاد ولی علی اکبر لباس را یک بار هم نپوشید! گفتم ، چرا؟! بی‌درنگ جواب داد ، من تابلوی استعمار نمی‌شوم… 📕 پلاک ۱۰ « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
با ناراحتی بهش گفتم ، چرا هر دفعه می خواهی بری دستشویی ، لباست را در می آری و با زیر پیراهن میری دستشویی!؟ روح الله خندید و سرش را پایین انداخت و به آرم سپاه روی لباس اشاره کرد و گفت ، آیه قرآن روش نوشته ( واعدوالهم مااستطعتم من قوة ) گفتم ، من پرسیدم گفتند اشکال نداره!! گفت ، میدونم اما من نمی توانم باهاش برم دستشویی ، خجالت می کشم ، اینو گفت و رفت..... مدافع حرم 📕 دلتنگ نباش
از ۴ دانشگاه فرانسه برای زین الدین دعوتنامه اومده بود. یه شب رفت تهران تا با دوستش که از پاریس اومده بود ، مشورت کنه ببینه چه چیزایی برا تحصیل نیازه تا با خودش ببره. دوستش گفت ، من ٣ ساله که توی پاریس درس می‌خونم. یه روز رفتم خدمت امام خمینی(ره) ایشون فرمودند ، برگردید ایران ، اونجا بیشتر به وجودتون نیازه !! آقا مهدی تا این رو شنید از رفتن به پاریس منصرف شد. ماند ایران و با شرکت در تظاهرات ، برای پیروزی انقلاب تلاش کرد.... سردار 📕 با راویان نور ، ص١٣٧ « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 💠@Dost_an
حمیدرضا از طرف بنیاد جانبازان برای درمان ۳ بار به انگلیس و یک ‌بار به آلمان اعزام شد آن‌ هم برای دوره‌های ۶ ماهه ، ۲ ماهه و ۱ ماهه. همیشه تنها می‌رفت ، اجازه نمی‌دادند کسی با او برود ، حتی دفعه آخر که تنها رفتن برایش مشکل بود ، باز هم به همراه ویزا ندادند. البته تسلطش به زبان‌های خارجی بالا بود ، به مترجم نیازی نداشت. در سفر آخر ، بدنش نیاز به خون پیدا کرد. پزشک معالجش هرچه خون به او تزریق می‌کرد وارد رگ نمی‌شد! ، کادر پزشکی انگلیسی متعجب مانده بودند. حمید آقا حسابی خندید و به آنها گفته بود ، شفیعی یا علی ! ، محال است خون غیرمسلمان به بدنم وارد شود !! ، هر کاری می‌خواهید انجام دهید ، این اتفاق محقق نمی‌شود !! یک مسلمان سیاه‌پوست را آوردند و خونش را به حمیدرضا تزریق کردند. خون به سرعت و به راحتی وارد بدنش شد. پزشک معالجش ، (دکتر گیلیکز) بلافاصله شهادتین را گفت و مسلمان شد‌‌‌‌.... 📕 نوید شاهد « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 💠@Dost_an
یکی از بستگان صیاد شیرازی از خدمت سربازی فرار کرده بود و پرونده‌ اش رو فرستاده بودند دادگاه نظامی و دادگاه هم به زندان محکومش کرده بود. مادر صیاد زنگ زد دفتر و گفت: به علی بگو یه کاری براش کنه این پسر جوونه ، گناه داره. بهشون گفتم: حاج خانوم! خودتون به پسر تون بگین بهتر نیست؟ گفت: قبول نمی‌کنه! پرسیدم: چطور؟ مادر صیاد گفت: علی خودش زنگ زد و گفت: عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه! ، آبروی من رو نبره... سردار 📕 یادگاران١١ - ص۵٧ « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 💠@Dost_an
﷽ 💫خودسازی به سبک یک شهید... 📌خودسازی را قبل از انقلاب و با برنامه ی خودسازی امام خمینی (ره) شروع کرد. سکوت جزو برنامه اش بود و برای ترک گناه می بایست حرف زدنش را به حداقل می رساند. 🔸ذاتا هم آدم کم حرفی بود ؛ اگر هم حرفی می زد ، بوی دروغ یا غیبت نداشت. حرفش حرف خود سازی بود. 🔹عاشق کتاب های شهید دستغیب بود و از همه بیشتر کتاب عُجب و ریای شهید ؛ شاید بیشتر از ده بار این کتاب را خوانده بود. ▪️توی هـوای گـرم و شـرجی آبادان و درفصل خـرماپـزان، روزه اش ترک نمی شد. ▫️افطـار و سحـرش یک تکـه نان بود و خـرما. چشمان گودرفته ورنگ پریده اش نشان بیداری های شبـانه و روزه داری روزش بود. □بحالش غبطه میخوردم؛ میگفتم: «این قدر نگران نباش؛ برادر شهیدت ازت شفاعت میکنه.» 🔻می گفت: «نه، می خوام تـوی اون دنیـا چـراغ دست خـودم باشه؛ به امیـد کسی نمیشه نشست.» 🔅شهیده مریـم فرهانیـان 📜دختری کنارشـط / نشر فاتحان "صلـواتی هدیـه کنیـم به ارواح مطهـر شهـدا" 💠@Dost_an
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌دیدار تجربه‌گر نزدیک به مرگ با روح شهید همت لحظاتی بعد از شهادت او 💠@Dost_an
📌لحظه‌ء سخت خداحافظی آرمان با امام رضا(سلام‌الله‌علیه) 🔸آخرین سفری که خانوادگی به مشهد مقدس داشتیم، تقریباًدو ماه قبل شهادتش بود که تا روز تاسوعا مشهد بودیم و قرار بود روز عاشورا برگردیم 🔹شب آخر که برای خداحافظی رفته بودیم، جای همیشگی آرمان "صحن گوهرشاد" را انتخاب کردیم و تا اذان صبح همان‌جا نشستیم. ◾️ آن شب آرمان با پدر و محمد امین و دایی‌اش در مراسم عزاداری و دسته‌های سینه‌زنی و مداحی حاضر بودند. ▫️وقتی زیارت همه تمام شد، در مسیر برگشت مدام آرمان را می‌دیدم که هر چند قدمی که بر می‌دارد به رسم ادب مدام برمی‌گردد و رو به گنبد با امام رضا(سلام‌الله‌علیه) نجوا و دعا می‌کند و اشک می‌ریزد... □ این کار را تا هنگامی که دیگر از حرم دور شده‌ بودیم و گنبد معلوم نبود، ادامه داد؛ باز اشک می‌ریخت و دعا می‌کرد... 🔸️ من هم که همچنان چشمم به آرمان بود که چرا اینطور بی‌تابی می‌کند، رو کرد به من و گفت: مامان! می‌دونی سختی زیارت امام رضا (سلام‌الله‌علیه)چیه؟ گفتم: چی؟ ○گفت: اینکه هرچه که ذوق زیارت داری و خوشحالی که به حرم مشرف شدی، موقع برگشت و خداحافظی از این اماکن متبرک، همونقدر سخت و دلتنگ میشی... 🔻من هیچ‌وقت آن صحنه‌ی زیارت و خداحافظی و اشک او را که مدام جلوی چشمانم هست را از خاطر نمی‌برم و نمی‌دانم آرمان در آن زیارت از امام رضا(سلام‌الله‌علیه )چه خواست و چه راز و نیازی در آن شب داشت که دو ماه بعد شهادت روزیش شد... راوی: مادر شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠@Dost_an