#خـــاطرات_شهدا
می گفت ، می دونی از چی ناراحتم ؟!
گفتم ، نه ! ، از چی ؟!
گفت بالاخره این جنگ روزی تمام می شود ، یکسری شهید و یکسری مجروح می شوند ، یکسری هم اسیر .
آنانکه شهید می شوند جایگاهشان مشخص است و بعضی ها هم بعدأ شهید می شوند .
من مطمئنم شهید می شوم ولی ،
من نگران آن عده ای هستم که آمدند جنگیدند و حالا رفتند در شهر ، نه پستی ، نه مقامی دارند و خیلی هاشون هم شیمیایی شدند ،
حالا یکسری در اثر انزوا و گوشه نشینی ، بیماری روحی و روانی می گیرند و از بین می روند ،
بعضی ها دق می کنند و بعضی ها هم بی تفاوت می شوند و هرچه ببینند چیزی نمی گویند....
#شهیدنصرالله_جورکش
📕 پلاک 10
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
@dost_an
#خاطرات_شهدا
ســال دوم دانشگاه یک اسـتاد داشتیم
گیر داده بود همه باید کراوات بزنند !!
سر امتحان ، چـمران کراوات نزد !
استاد دو نـمره ازش کم کرد !!
شد هجده بالاتـرین نمـره...!!!!!!
#شهیدمصطفی_چمران
📕 یادگاران
@dost_an
#خاطرات_شهدا
در دو ماه نامزدی بیشتر وقت ها وقتی به خانه مان می آمد ، یک شاخه گل برایم می آورد و مرا خوشحال می کرد .
بعد از خواندن صیغه موقت ، با یک دسته گل به اتاق آمد ، بعد از اندکی از لای کت اش یک شاخه گل بیرون آورد و مرا غافلگیر کرد و گفت ،
این رو قایم کرده بودم که یه دفعه بهت بدم....
مدافع حرم
#شهیدعباس_دانشگر
📕لبخندی به رنگ شهادت
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
@dost_an
#خاطرات_شهدا
۱۷ سال جانباز قطع نخاع بود .
این اواخر همیشه میگفت ،
جایم رو توی بهشت می بینم .
وقتی خواهرم میرفت عتبات عالیات ، حاجی گفت ، برام سر قبر مسلم دعا کن !! ، تا حاجتم برآورده بشه .
همه تعجب کردیم ، وقتی شهید شد روز شهادت مسلم (ع) بود.....
جانباز قطع نخاع
#شهیدحاج_حسین_دخانچی
📕 خط عاشقی ، ج1
#اربعین
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
@dost_an
#خاطرات_شهدا
۱۵ سالش بود که برادرم از آلمان یک دست لباس مارک دار آدیداس برایش فرستاد ولی علی اکبر لباس را یک بار هم نپوشید!
گفتم ، چرا؟!
بیدرنگ جواب داد ،
من تابلوی استعمار نمیشوم…
#شهیدعلیاکبر_رکابساز
📕 پلاک ۱۰
#برای_ایران
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
#خاطرات_شهدا
با ناراحتی بهش گفتم ، چرا هر دفعه می خواهی بری دستشویی ، لباست را در می آری و با زیر پیراهن میری دستشویی!؟
روح الله خندید و سرش را پایین انداخت و به آرم سپاه روی لباس اشاره کرد و گفت ، آیه قرآن روش نوشته ( واعدوالهم مااستطعتم من قوة )
گفتم ، من پرسیدم گفتند اشکال نداره!!
گفت ، میدونم اما من نمی توانم باهاش برم دستشویی ، خجالت می کشم ، اینو گفت و رفت.....
مدافع حرم
#شهید_روح_الله_قربانی
📕 دلتنگ نباش
#برای_ایران
#زندگی_به_سبک_شهدا
#خاطرات_شهدا
از ۴ دانشگاه فرانسه برای زین الدین دعوتنامه اومده بود.
یه شب رفت تهران تا با دوستش که از پاریس اومده بود ، مشورت کنه ببینه چه چیزایی برا تحصیل نیازه تا با خودش ببره.
دوستش گفت ، من ٣ ساله که توی پاریس درس میخونم. یه روز رفتم خدمت امام خمینی(ره) ایشون فرمودند ،
برگردید ایران ، اونجا بیشتر به وجودتون نیازه !!
آقا مهدی تا این رو شنید از رفتن به پاریس منصرف شد.
ماند ایران و با شرکت در تظاهرات ، برای پیروزی انقلاب تلاش کرد....
سردار
#شهیدمهدی_زین_الدین
📕 با راویان نور ، ص١٣٧
#لبیک_یا_خامنه_ای
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
💠@Dost_an
#خـــاطرات_شهدا
حمیدرضا از طرف بنیاد جانبازان برای درمان ۳ بار به انگلیس و یک بار به آلمان اعزام شد آن هم برای دورههای ۶ ماهه ، ۲ ماهه و ۱ ماهه.
همیشه تنها میرفت ، اجازه نمیدادند کسی با او برود ، حتی دفعه آخر که تنها رفتن برایش مشکل بود ، باز هم به همراه ویزا ندادند.
البته تسلطش به زبانهای خارجی بالا بود ، به مترجم نیازی نداشت.
در سفر آخر ، بدنش نیاز به خون پیدا کرد. پزشک معالجش هرچه خون به او تزریق میکرد وارد رگ نمیشد! ، کادر پزشکی انگلیسی متعجب مانده بودند.
حمید آقا حسابی خندید و به آنها گفته بود ،
شفیعی یا علی ! ، محال است خون غیرمسلمان به بدنم وارد شود !! ، هر کاری میخواهید انجام دهید ، این اتفاق محقق نمیشود !!
یک مسلمان سیاهپوست را آوردند و خونش را به حمیدرضا تزریق کردند. خون به سرعت و به راحتی وارد بدنش شد.
پزشک معالجش ، (دکتر گیلیکز) بلافاصله شهادتین را گفت و مسلمان شد....
#شهیدحمیدرضا_مدنی_قمصری
📕 نوید شاهد
#طوفان_الاقصی
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
💠@Dost_an
#خـــاطرات_شهدا
یکی از بستگان صیاد شیرازی از خدمت سربازی فرار کرده بود و پرونده اش رو فرستاده بودند دادگاه نظامی و دادگاه هم به زندان محکومش کرده بود.
مادر صیاد زنگ زد دفتر و گفت: به علی بگو یه کاری براش کنه این پسر جوونه ، گناه داره.
بهشون گفتم: حاج خانوم! خودتون به پسر تون بگین بهتر نیست؟
گفت: قبول نمیکنه!
پرسیدم: چطور؟
مادر صیاد گفت: علی خودش زنگ زد و گفت:
عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه! ، آبروی من رو نبره...
سردار
#شهیدعلی_صیادشیرازی
📕 یادگاران١١ - ص۵٧
#حجاب
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
💠@Dost_an
﷽
💫خودسازی به سبک یک شهید...
📌خودسازی را قبل از انقلاب و با برنامه ی خودسازی امام خمینی (ره) شروع کرد. سکوت جزو برنامه اش بود و برای ترک گناه می بایست حرف زدنش را به حداقل می رساند.
🔸ذاتا هم آدم کم حرفی بود ؛ اگر هم حرفی می زد ، بوی دروغ یا غیبت نداشت. حرفش حرف خود سازی بود.
🔹عاشق کتاب های شهید دستغیب بود و از همه بیشتر کتاب عُجب و ریای شهید ؛ شاید بیشتر از ده بار این کتاب را خوانده بود.
▪️توی هـوای گـرم و شـرجی آبادان و درفصل خـرماپـزان، روزه اش ترک نمی شد.
▫️افطـار و سحـرش یک تکـه نان بود و خـرما. چشمان گودرفته ورنگ پریده اش نشان بیداری های شبـانه و روزه داری روزش بود.
□بحالش غبطه میخوردم؛ میگفتم: «این قدر نگران نباش؛ برادر شهیدت ازت شفاعت میکنه.»
🔻می گفت: «نه، می خوام تـوی اون دنیـا چـراغ دست خـودم باشه؛ به امیـد کسی نمیشه نشست.»
🔅شهیده مریـم فرهانیـان
📜دختری کنارشـط / نشر فاتحان
"صلـواتی هدیـه کنیـم به ارواح مطهـر شهـدا"
#شهیده_مریم_فرهانیان
#خاطرات_شهدا
💠@Dost_an
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌دیدار تجربهگر نزدیک به مرگ با روح شهید همت لحظاتی بعد از شهادت او
#شهید_ابراهیم_همت
#خاطرات_شهدا
💠@Dost_an
📌لحظهء سخت خداحافظی آرمان با امام رضا(سلاماللهعلیه)
🔸آخرین سفری که خانوادگی به مشهد مقدس داشتیم، تقریباًدو ماه قبل شهادتش بود که تا روز تاسوعا مشهد بودیم و قرار بود روز عاشورا برگردیم
🔹شب آخر که برای خداحافظی رفته بودیم، جای همیشگی آرمان "صحن گوهرشاد" را انتخاب کردیم و تا اذان صبح همانجا نشستیم.
◾️ آن شب آرمان با پدر و محمد امین و داییاش در مراسم عزاداری و دستههای سینهزنی و مداحی حاضر بودند.
▫️وقتی زیارت همه تمام شد، در مسیر برگشت مدام آرمان را میدیدم که هر چند قدمی که بر میدارد به رسم ادب مدام برمیگردد و رو به گنبد با امام رضا(سلاماللهعلیه) نجوا و دعا میکند و اشک میریزد...
□ این کار را تا هنگامی که دیگر از حرم دور شده بودیم و گنبد معلوم نبود، ادامه داد؛ باز اشک میریخت و دعا میکرد...
🔸️ من هم که همچنان چشمم به آرمان بود که چرا اینطور بیتابی میکند، رو کرد به من و گفت: مامان! میدونی سختی زیارت امام رضا (سلاماللهعلیه)چیه؟ گفتم: چی؟
○گفت: اینکه هرچه که ذوق زیارت داری و خوشحالی که به حرم مشرف شدی، موقع برگشت و خداحافظی از این اماکن متبرک، همونقدر سخت و دلتنگ میشی...
🔻من هیچوقت آن صحنهی زیارت و خداحافظی و اشک او را که مدام جلوی چشمانم هست را از خاطر نمیبرم و نمیدانم آرمان در آن زیارت از امام رضا(سلاماللهعلیه )چه خواست و چه راز و نیازی در آن شب داشت که دو ماه بعد شهادت روزیش شد...
راوی: مادر شهید
#شهید_آرمان_علیوردی
#خاطرات_شهدا
#امام_رضا
#شهدا
#امام_رضا
#ولادت_امام_رضا
#شهید
#خلیج_فارس
💠@Dost_an