فقیری پسری کم سن و سال داشت روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند..
سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده. فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت:🍂
پدر جان، یکی ما را می بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را میبیند کیست؟!
فرزند در جواب گفت:☝️
هُوَ اللهُ الّذی یری کلّ اَحد و یَعلمُ کلّ شئٍ: او خداوند است که همه کس را میبیند و همه چیز را میداند، پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی نکرد..!
| #داستان_کوتاه🍃|
|📚|معارفاسلامی،شماره۷۷
#یا_مهدی_ادرکنی
#دهه_کرامت
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
╔═.🍃🕊.══♥️══╗ @dostdaraneemameasr
╚═♥️═══.🍃🕊.═╝