⚘﷽⚘
🔅 #هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 455
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
⭕️ #حدیث_روز
🔸امام جواد (ع):
🔹اينگونه مباش كه در ظاهر با خدا دوستى كنى و در پنـهانى دشـمنى! (بحار الانوار: ج۷۸ ، ص ۳۶۵)
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
ازعرشِخدانوابلنداست
بینامِ"علی"اذان؛اذاننیست💛(:
-نماهنگفوقالعادھ !🌱
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
💠همراهان گرامی کانال
🌷ختم دسته جمعی زیارت امام هادی علیه السلام و صلوات خاصه امام هادی علیه السلام ،به مناسبت میلاد امام هادی علیه السلام
در کانال برگزار میشود
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️ به نیابت از امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف هدیه به پدربزرگ ایشان ، امام هادی علیه السلام
و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده
❇️فرصت خواندن و اعلام : از زمان اعلام در کانال( اکنون )تا پنج شنبه شب ۱۶ / ۵ / ۱۳۹۹
📣لطفا تعداد زیارت امام هادی علیه السلام و صلوات خاصه امام هادی (ع) را که می خوانید هر کدام را جدا ،به آیدی زیر بفرمایید تا جمع آمار در حرم مطهر امام رضا ( ع ) مطهر ثبت شود
تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹
⬅️آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد زیارت و صلوات خاصه امام هادی علیه السلام در ختم دسته جمعی 👇👇
🆔 @ZZ3362
🔶 متن زیارت امام هادی علیه السلام ⬇️⬇️
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ
عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الزَّكِيَّ الرَّاشِدَ النُّورَ الثَّاقِبَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سِرَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبْلَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا آلَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفْوَةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَقَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ الْأَنْوَارِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا زَيْنَ الْأَبْرَارِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَلِيلَ الْأَخْيَارِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عُنْصُرَ الْأَطْهَارِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ الرَّحْمَنِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رُكْنَ الْإِيمَانِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ الصَّالِحِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَلَمَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَلِيفَ التُّقَى السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَمُودَ الدِّينِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ
يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْأَمِينُ الْوَفِيُّ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الرَّضِيُّ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الزَّاهِدُ التَّقِيُّ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا التَّالِي لِلْقُرْآنِ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُبَيِّنُ لِلْحَلالِ مِنَ الْحَرَامِ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطَّرِيقُ الْوَاضِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّجْمُ اللائِحُ
أَشْهَدُ يَا مَوْلايَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بَرِيَّتِهِ وَ أَمِينُهُ فِي بِلادِهِ وَ شَاهِدُهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ
كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ بَابُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُيُوبِ وَ الْمُخْتَصُّ بِكَرَامَةِ اللَّهِ وَ الْمَحْبُوُّ بِحُجَّةِ اللَّهِ وَ الْمَوْهُوبُ لَهُ كَلِمَةُ اللَّهِ وَ الرُّكْنُ الَّذِي يَلْجَأُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ وَ تُحْيَا بِهِ الْبِلادُ
وَ أَشْهَدُ يَا مَوْلايَ أَنِّي بِكَ وَ بِآبَائِكَ وَ أَبْنَائِكَ مُوقِنٌ مُقِرٌّ وَ لَكُمْ تَابِعٌ فِي ذَاتِ نَفْسِي وَ شَرَائِعِ دِينِي وَ خَاتِمَةِ عَمَلِي وَ مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ وَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ عَلانِيَتِكُمْ وَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي [وَ السَّلامُ عَلَيْكَ ] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
🔶 متن صلوات خاصه بر امام هادی
عليه السّلام⬇️⬇️
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُورا يَسْتَضِيءُ بِهِ الْمُؤْمِ
نُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِكَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِكَ وَ أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ.
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
کانـــال#دوست شــ❤ـــهید من
معرفی#شهید_عباس_صابری
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
⚘﷽⚘
شعر شهید
امشب از دل من شکایت می کنم
عشق را با غم روایت می کنم
ساقیا ! ای من فدای دست تو
ده شرابی تا شوم سرمست تو
ساقیا! خواهم شراب ناب ناب
تا کند هر ذره ام را آفتاب
سالها می را نمودم جستجو
تا شدم یک لحظه [با] او روبرو
اندر آن ظلمت سرای پر پلید
ناگهان جام می ساقی رسید
شور عشقش در دلم شد منجلی
باده را دیدم بگفتم یا علی(ع)
سرکشیدم باده را من بر ملا
تا شوم عازم به دشت کربلا
خون زدست و پیکرم فواره کرد
عشق «هو» آخر مرا صد پاره کرد
«شاهدی» و آن «غلامی»(۱)ناز من
شد انیسم با «حسن»(۲) همراز من
«صابرم» غرق احسان توأم
ریزه خوار سفره نام توأم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ شعر شهید امشب از دل من شکایت می کنم عشق را با غم روایت می کنم ساقیا ! ای من فدای دست تو ده شرابی
⚘﷽⚘
شهید تفحص «عباس صابری» هشتم مهر 1351 در تهران به دنیا آمد؛ او از سال 1364 در حالی که 13 سال بیشتر نداشت، به جبهه رفت و در عملیاتهای والفجر هشت، کربلای 5، بیتالمقدس 2، بیتالمقدس 4، بیتالمقدس 7، تک عراق در سال 1367 و عملیاتهای بحران در خلیج فارس مأمور در گردان مقداد در سال 1369 و برون مرزی با لشکر بدر(انتفاضه) در سال 1370 شرکت کرد.
عباس که از جستجوگران نور بود و مسئولیت تخریب کمیته جستجوی مفقودین را بر عهده داشت، پنجم خرداد 1375 مصادف با 7 محرم 1417 طی انفجار مین در فکه، به شهادت رسید و پیکر مطهرش در قطعه 40 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) آرام گرفت.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
در هشتمین روز از فصل پاییز غنچه بهاری دیگری در خانواده «صابری » به نام «عباس» شکفته شد هنوز چند ماهی از تولدش نگذشته بود که در فصل بهار، خزان بیماری او را روانه بیمارستان کرد ولی با کرامت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) شفا یافت. او از همان دوران کودکی و در سن ۴ سالگی نفرتی عمیق نسبت به خاندان پهلوی داشت تا حدی که بر روی عکس پسر شاه پا می کوبید و می گفت: این شاه نمی شود! او مبارزی کوچک بود که در سنگر انقلاب رشد کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد مدرسه شد و همیشه با صوت داوودی اش بر سر صف هنگام صبح قرآن می خواند.
عباس از سال ۱۳۶۳ در بسیج مسجد نارمک شروع به فعالیت کرد و در سن ۱۳ سالگی قامت به لباس زیبای بسیج آراست و با تغییر سال تولدش در شناسنامه و ارایه رضایت نامه ای به امضای برادرش«حسن» عازم جبهه شد و در عملیات آبی – خاکی در منطقه فاو عراق شرکت نمود. وی به مسائل اسلامی و انجام فرامین دینی اهمیت زیادی می داد و با روحیه و ایمانی عالی همه کارها را فقط برای رضای خدا انجام می داد و دوست نداشت کسی از کارهای او باخبر شود حتی زمانی که بر اثر بمباران شیمیایی دشمن در شهر فاو مجروح شد به کسی اطلاع نداد.
او با توجه به حضور در میدانهای نبرد توانست دیپلم ریاضی را با موفقیت دریافت کند . وی در طول مدت جنگ در عملیاتهای مختلف با عنوان بسیجی با سمت تخریبچی و بی سیم چی شرکت داشت و بعد از جنگ نیز با حضور در عملیاتهای برون مرزی ، بحران خلیج فارس و عضویت در کمیته جستجوی مفقودین همیشه در جستجوی شهداء چون عاشقی دلسوخته در تمنای شهادت بارها روانه بیابانهای قلاویزان، فکه، طلائیه و شملچه شد تا محبت الهی را در دل خود به جایی برساند که به وصال حضرت دوست دست یابد، او پیوسته دعا می کرد تا به برادر شهیدش«حسن» بپیوندد.
عباس که همیشه آرزو داشت در محرم شهید شود، سرانجام در روز هفتم محرم مصادف با ۵/۳/۱۳۷۵ برای پیدا کردن شهدا در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد و پس از لحظاتی، کربلا لبریز عطر یاس شد، نوبت جانبازی عباس بود و او همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فکه) به وصال حق رسیده و از چشمه شهادت جرعه ای نوشید. او در جستجوی پیکر شهدا بود که در جوار آن ارواح طیبه مأوا گرفت.
شفای عباس به دست حضرت عباس (ع)
اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۲ عباس هنوز نوزادی چند ماهه بود که به بیماری سختی مبتلا شد. پس از مراجعه به چند دکتر او را در بیمارستان بستری کردیم. حالش طوری بود که اصلاً به هوش نبود ، تنها یک لحظه هنگامی که پدرش بالای سرش بود چشمانش را باز کرده و دوباره از هوش رفت که بسیار ناراحت شده، سروصدا کردم! آخر او با بچه های دیگرم فرق داشت .
قبل از اینکه او را باردار شوم در عالم خواب دیده بودم که آقایی گفت: این فرزند شما پسر است و نامش عباس است، یاد آوری این خاطرات، در آن لحظه مرا بی تاب می کرد ، همه دکترها مرا دلداری می دادند و می گفتند: این بچه خوب می شود و بزرگتر که شد دکتر می شود. اما طولی نکشید که عباس دچار خونریزی پوستی شد ، دلم شکست و بدون هیچ اعتمادی به دکترها به امامزاده سید نصرالدین بازار که علمای بزرگی نیز در آنجا آرامیده اند رفتم، به حضرت ابوالفضل(ع) متوسل شدم وقتی به منزل بازگشتم از بیمارستان تماس گرفتند تا پدرش برای عباس دارو ببرد. من هم هر لحظه منتظر خبر بودم وقتی آقا نصیر(پدر عباس) به خانه آمد با رویی گشاده گفت: عباس خوب شده ، می گویند دیشب شفا پیدا کرده است.
دکتری هم از آمریکا آمده بود و پس از معاینه اذعان داشت که او هیچ دردی ندارد و وضعیتش فرق کرده است. پنج ماه مراقب او بودم ولی دراین چند ماه حتی تب هم نکرد با اینکه دکتر خواسته بود تا ۱۶ سالگی تحت نظر باشد و کوچکترین خراشی هم به بدنش وارد نشود ولی در ۱۳ سالگی روانه جبهه شد او به کرامت آقا ابوالفضل العباس (ع) بهبودی کامل یافته بود.
راوی : مادر شهید
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
دو خطر
کار تفحص را از محور «قلاویزان» ، «فکه»، «شلمچه» و «طلائیه» شروع کرده ، ادامه دادم در این مدت ۲ خطر جدی مرا تهدید کرد: یک بار به همراه سرهنگ غلامی و برادران تفحص لشگر مستقر در فکه ، صبح قرار گذاشتیم تا برای ظهر عاشورا که می خواستیم در مقتل شهداء مراسمی برگزار کنیم (منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی) بعد از زیارت عاشورا آنجا را کنترل کرده و سرکشی کنیم. ساعت از ۶ گذشت حرکت کردیم.
به مقتل شهید آوینی که رسیدیم معبر حالتی پیچ مانند داشت و من خواستم از راه دیگری رفته زودتر برسم . به قول معروف پیچ پیچید، من نپیچیدم در ۸ متری ما راننده دستگاه بیل مکانیکی که از بچه های ۷۷ خراسان بود در جایش روی زمین نشست و تکان هم نمی خورد پرسیدم: قضیه چیست؟! گفت: آرام پایت را از روی زمین بردار و اصلاً آن را نچرخان. وقتی پایم را برداشتم یک مین والمری که کلاهک آن تکان نخورده و فقط شاخکهایش شکسته بود را دیدم ولی گویا لیاقت نداشتم و یکبار هم هنگامی که در منطقه شلمچه برای بچه های تفحص لشکر ، محور و معبر باز می کردیم در پاسگاه مرزی شلمچه نزدیک کانالی که هر ۶ متر به ۶ متر یک مین T.X.50 قرار داشت مأمور پاکسازی شدیم من به منطقه آشنایی کافی داشتم یک روز قرار شد نحوه پاکسازی و وضعیت محل بررسی شود زمانی که بیست متر از نقطه شروع معبر دور شدم احساس کردم دومتر به هوا پرت شده به زمین افتادم.
وقتی بلند شدم دیدم یکی از همان مینها که به خاطر وزن تقریباً سه کیلویی اش بچه هابه آن مین بطری می گفتند آن طرف تر از من افتاده و بچه ها هم مرا نگاه می کنند گویا پایم به آن خورده و چاشنی اشتعالی آن عمل کرده، ولی چاشنی انفجاری عمل نکرده بود. این دومین خطری بود که به خیر گذشت . سومی چه زمانی خواهد بود[خدا می داند].
راوی : خود شهید
همه چیز دست اوست
حضور عباس در جنگ دلم را بی تاب می کرد. یکبار که منزل آمد، خون بالا می آورد، با اصرار او را به بیمارستان امام حسین(ع) بردم. دکتر بعد از معاینه و شستشو گفت: او شیمیایی شده است، خانه شما در منطقه جنگی قرار داشته؟ ازآنجایی که عباس نمی خواست کسی متوجه شود او در جبهه خدمت می کند به همین خاطر آهسته به دکتر گفتم: که ایشان جبهه بوده است . دکتر کنار عباس آمد و گفت: شما جهت معالجه به بیمارستان سپاه برو بعد دوباره می توانی به جبهه بروی اما او قبول نکرد، و گفت: من بیمارستان برو ، نیستم اگر دارو و درمانی دارید، بدهید وگرنه … چند روز بعد خوب شد و دوباره راهی جبهه گشت .
اما هر لحظه منتظر خبری تأسف بار بودم، ناراحتی در چهره ام غوغا می کرد ولی عباس با آرامشی دست نیافتنی میخندید . یکبار که لباسهایش را از جبهه آورد وقتی آن ها را می شستم ، دیدم پیراهنش سوراخ سوراخ و پایین شلوارش هم پاره شده ، در فکر و خیال این بودم که خودش آسیبی ندیده باشد که عباس آمد و گفت: مامان ببین! با اینکه پیراهن و شلوارم اینطور شده ولی [من سالمم] اگر خدا بخواهد چیزی نمی شود و همه چیز دست اوست.
راوی:مادر شهید
برات شهادت
در عالم خواب دیدم که یک عده از بسیجی های آشنا پشت در ورودی مسجد جامع نارمک تهران جمع شده التماس می کنند که داخل مسجد شوند. ولی اجازه نمی دادند، من و چند نفر از بچه های تفحص وارد مسجد شده، پشت سر امام جماعت نماز خواندیم، سپس پشت سرم را نگاه کرده ، دیدم بقیه نیروهای تفحص هم هستند، پرسیدم: شما هم آمدید؟ گفتند: بله، بالاخره اجازه ورود دادند. آنجا برگه هایی را امضاء می کردند [وشاید] برای شهادت تأییدشان می کردند. یکبار هم خواب دیدم: سید سجاد به من گفت: عباس تو در فکه شهید می شوی . وقتی وارد محور فکه شدم، کتاب حماسه قلاویزان را دیدم با ناراحتی و برای متوجه شدن تعبیر خوابم به آن کتاب تفعلی زدم واین شعر آمد:
شهادت تو را خلعتی تازه داد
تو از سمت خورشید می آمدی
راوی :خود شهید
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•