🌷🕊🌷
#خـاطرات_شهدا 🌷
🌷 #سیدمحمد عاشق دوچرخه🚲 بود. قرار بود برای تولدش که 31 فروردینه براش دوچرخه بخریم.
🌷10 فروردین بود؛ سید محمد یک دفعه گریه اومد و میگفت: حتما باید همین #امروز برام دوچرخه بگیرین.
دیدیم ساکت نمیشه، رفتیم براش دوچرخه گرفتیم، آبی، همون رنگی که دوست داشت.
🌷دوچرخه همش تو خونه بود و سید محمد #نمی_تونست، رو فرش دوچرخه رو برونه.
🌷تا اینکه 14 فروردین #آقارضا اعزام شد به #سوریه.هر روز که زنگ میزد و صحبت میکردیم، هم از من و هم از سید محمد از دوچرخه بازیش میپرسید.
🌷تا روز آخر، #چهارشنبه، 15 اردیبهشت، وقتی تماس گرفت، بازم از سید محمدو دوچرخه اش پرسید.
گفتم: سید محمد خوب می تونه دوچرخه رو برونه، برای چی همیشه این سوال رو میپرسی؟؟
🌷آقا رضا گفت: می خوام# مطمئن بشم.فرداش #شهید🕊 شد و هیچ وقت دوچرخه بازی سید محمد رو ندید.
🌷حالا سید محمد موندو یه دوچرخه آبی و آرزوی اینکه ای کاش #باباجونش بود تا بهش نشون بده که چقدر خوب👌 می تونه دوچرخه رو برونه.
نقل از #همسرشهید
#سید_رضا_طاهر
🌷| @dosteshahideman
🌷🕊
🌷🕊🌷
🌷🕊🌷🕊
🌷🕊🌷🕊🌷