🌷چند روزی بود که وضع مالیمون بد شده بود😔 بدهکاری هام به مردم آزارم میداد خجالت میکشیدم و لنگ ۷۰ هزار تومن پول بودم😞 یک روز داشتم کارهای خونه رو انجام میدادم که ناگهان یکی در خونه رو زد آقای عابدینی بود🙂 احوال پرسی کرد و بسته ای✉️ رو داد و رفت توی بسته دقیق۷۰ هزار تومن پول بود این درحالی بود که من به هیچکس نگفته بودم😕 شنیدم دوروز بعد رفت سوریه و دیگه برنگشت💔💔
#جاویدالاثر
#مدافعحرم
#شهیدعلیعابدینی🌹
@dosteshahideman
⚘﷽⚘
✍ #سیره_شهید📩
جاذبه مرتضی خیلی زیاد بود. از پیرمردهشتاد ساله تا بچه کوچک، همه را #جذب خودش می کرد. با همه #رفیق بود. 👌
بعد از شهادتش کسانی آمدند به خانه ما و از کارهای مرتضی گفتند که باورش برایمان #سخت است. نمیشناختمشان.
می گفتند که شما نمی دانید مرتضی برای ما چه کار کرده😭 مرتضی بچه ما را از #انحراف نجات داد. میگفتند مرتضی فقط مال شما نبوده، مرتضی برای همه ما بوده.»
#جاویدالاثر💔
#شهید_مرتضی_کریمی🌹
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
از زمانی که به دنیا آمد همه او را با نام «علیآقا» صدا میزدند. علیآقا شب و روز در راه دین کار میکرد هرگز خسته نمیشد☺️، علی آقا بهمعنای واقعی کلمه مجاهد فی سبیلالله، خستگیناپذیر و مسئولیتپذیر بود. او دغدغه دین داشت، امر به معروف را در تمام برنامههایش مد نظر داشت☝️ و از هر نظر ممتاز و بهمعنای واقعی کلمه مرد اقدام و عمل بود. حتی در وصیتنامهاش هم اشاره کرده که در این راه چه دغدغههایی داشت و چه خون دلهایی خورده😞، علیآقا اگر کاری را شروع میکرد برای اتمام آن شبانهروز پای کار میایستاد. علیآقا مظلومترین و مخلصترین بسیجی بود که هیچکس او را نشناخت. علیآقا عاشق زیارت عاشورا و مناجات حضرت علی(ع) بود✨، بر سر مزار شهدای گمنام مینشست و مناجات حضرت علی(ع) را میخواند🌸. علیآقا بهدنبال شهرت و پست نبود و بیریایی از ویژگیهای بارز علی بود. علیآقا تمام کارهایش در گمنامی بود او در بسیج سازندگی فعال بود و به مناطق محروم در سیستان بلوچستان برای کمک میرفت و در آن مناطق همه علیآقا را میشناختند.😊🌹
راوی:مادرشهیدمدافعحرم
#علی_جمشیدی
#جاویدالاثر💔
🌷| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
خاطرات شهید محسن حججی ❤️
قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم #گلزار_شهدا.
تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.
بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم."
میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭
به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای #جاویدالاثر.
گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."
دنبالش میرفتم و برای خودم #گریه میکردم و زار میزدم. برگشت.
بازویم را گرفت و گفت: "زهرا توروخدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭
گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با #عشقت چیکار کنم؟"
رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام #تنها باشم."
فهمیدم میخواهد #وصیت_نامه اش را بنویسد. مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به #چشمانش. سرخ بود و پف کرده بود.
معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
روز اعزام بود. موقع خداحافظی. به پدر و مادرش گفت: "نذر کرده بودم اگر دوباره قسمتم شد و رفتم سوریه پاتون رو ببوسم."
افتاد و پای #پدر و #مادر ش را بوسید. بعد هم خواهرهاش رو توی بغل گرفت و ازشان خداحافظی کرد. همه #گریه میکردند.😭
همه #بیقرار بودند. رو کرد بهشان و گفت: "یاد بی بی حضرت زینب علیها السلام کنید. یاد اسیریش. یاد غم ها و مصیبت هاش.😭اینجور آروم میشید. خداحافظ."
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
رفتیم #ترمینال برای بدرقه اش. پدر و مادرم بودند و مامان خودش و آبجی هاش. علی کوچولو هم که بغل من بود.
تک تک مان را بوسید و ازمان خداحافظی کرد.
پایش را که توی اتوبوس گذاشت، یک لحظه برگشت.
نگاهمان کرد و گفت: "جوانان #بنی_هاشم، #علی_اکبرتون داره می ره! "
همه زدیم زیر گریه. 😭😭😭
🍃💕💕💕💕💕💕💕🍃
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند. به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"😉
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📣 #رزمندگان گردان تخریب لشکر 10 سیدالشهدا در چند #مأموریت برای شکافتن دژهای دشمن در جزیره شرکت کردند و با #شکافتن دژ شرقی جزیره مجنون جنوبی و رها کردن آب در منطقه مانور تانکهای دشمن، از مانور ادوات نظامی دشمن #کاستند.
📣به گزارش سرویس «فرهنگحماسه» ایسنا، تیپ 10 #سیدالشهدا به فرماندهی شهید «حاج کاظم نجفی رستگار»، #علیرغم انجام عملیاتهای «والفجر2» در منطقه #پیرانشهر و ادامه پدافندی عملیات والفجر4» در منطقه #مریوان در تابستان و پائیز سال 1362، در یک نقل و #انتقال بزرگ،
👌کلیه نیروها و عقبه خود را از پادگان #ابوذر در غرب کشور در مدتی کمتر از 10 روز به جنوب و پادگان دوکوهه انتقال داد تا روز #سوماسفند ماه سال 1362 با #رمز 👈«یا رسول الله(ص)» در جزایر مجنون آماده انجام مأموریت بشود.
👌 از همین رو همزمان با شروع عملیات، این یگان با انتقال نیروها از دزفول به منطقه جفیر آماده اجرای ماموریت شد.
در این بین شهید «فرداد علیپور» هنوز سند غربت #تخریبچیها در جزیره مجنون است.
💣 او از #اعضای گردان تخریی این لشکر بود که برای همراهی با عناصر اطلاعات و عملیات در #شناسایی مواضع و موانع دشمن در #جزیرهمجنون جنوبی مأمور شد.
💦🕊 تا اینکه #روز18اسفند ماه برخاک افتاد و «شُرّه» #خونش خاک مجنون را در #طلائیهسرخ کرد.
#جاویدالاثر شهید فرداد علیپور...
پیکرش هنوز برنگشته....
💦🕊در لشگر ده سیدالشهدا در گردان تخریب به شهادت رسید
.
🤲•روحمون با یادشون شاد•🤲
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺دم غروب ماه رمضان
بریم #حرماباعبدالله(ع)🌺
به نیابت از #جاویدالاثر
🌱حاج احمدمتوسلیان🌱
🗒روزایی کهروزهدارم😍...🌷
🗒حتیزیرآفتابمیادحضرتربابم...😭🌷
🎤 #کربلاییوحیدشکری 🌱
#رزق_هرروزمون😍
@dosteshahideman