💔💔💔
✅همــسرشہید:
روز اخــرے ڪہ میخواست بره#سوریہ
گفت:من اونجا پشت تلفن،پیش دوستام
#میتونم بگم:#دلم_برات_تنگ_شده💔💔
ولی #نمیتونم بگم:#دوستت_دارم،💖💖
حالا چیکار کنیم⁉
یکمی فکر کردم یادم افتاد به کتابی که مربوط به خاطرات عاشقانه شهدا بود،
یه همسر شهید گفته بود:
💍من وهمسرم چون با💌 نامه 💌
باهم در ارتباط بودیم،و احتمال میدادیم کسی نامه رو باز کنه و بخونه،برای
💚گفتن#دوستت_دارم💚
رمز گذاشته بودیم،
رمزمون هم این بود که تو نامه مینوشتیم:
💕#یادت_باشه....💕
منم به حمید گفتم:هروقت خواستی بگی
💚#دوستت_دارم💚
بگو:💕#یادت_باشه💕...
چشمی گفت و همینطور که از پله ها میرفت پایین،
بلند بلند میگفت:
#یادت_باشه...💕💕
#یادت_باشه...💕💕
منم بین گریه وخنده میگفتم:
#یادم_هست...💕💕
#یادم_هست....💕💕
😭😭💔
یاد شهید با صلوات❤️
💔| @dosteshahideman
💫🌟💫⭐️💫🌟💫⭐️💫🌟💫⭐️💫🌟
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🌺🌺🌺🍃
🍃🌺🌺🍃
🍃🌺🍃
🍃🍃
🍃
#عاشقانه😍
شب ڪہ پلڪ هام رفت روی هم ،
#حلقہ ام را در آورد .
براے #نماز ڪہ بیدار شدم ،
خندیـد و گفت : #خانوم اینجورے #وضو نگیریا ، #حلقت رو در بیار و دستت رو بشور ...
#دور_انگشتم ( زیر #حلقہ ) #نوشتہ_بود :
#دوستت_دارم .
گفتم : واے #سعید
من اینو چطورے #پاڪ_ڪنم ؟ 💓
#شهید_سعیــد_سامانلـو
#شهیــد_مدافـع_حـرم
🌺| @dosteshahideman
🍃
🍃🍃
🍃🌺🍃
🍃🌺🌺🍃
🍃🌺🌺🌺🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
⚘﷽⚘
❤️ | #خاطره_های_قشنگ |❤️
از اول نامزدیمون...💍
با خودم کنار اومده بودم که من،
اینو تا ابد ڪنارم نخواهم داشت...💔
یه روزے از دستش میدم...😞
اونم با #شهادت...
وقتی كه گفت میخواد بره...🚶
انگار ته دلم ،آخرین بند پاره شد...💔
انگار میدونستم ڪہ دیگه برنمیگرده...
اونقد ناراحت بودم...
نمیتونستم گریه کنم...
چون میترسیدم اگه گریه ڪنم،
بعداً پیش ائمه(ع) #شرمنده شمـ 😞
يه سمت #ايمانم بود و
يه سمت #احساسم...
احساسم ميگفت جلوش وایسا نذار بره...❌
ولی ایمانم اجازه نمیداد...
یعنی همش به این فکر میکردم
که #قیامت...
چطور میتونم تو چشماے #امیرالمؤمنین(ع)نگاه کنم و...
انتظار شفاعت داشته باشم...😕
در حالےکه هیچ کاری تو این دنیا نکردم...
اشکامو که دید...😢😭
دستامو گرفت و زد زیر گریه و گفت...😭
"دلمو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونیـــــا..."
راحت کلمه ی...
❤...دوستت دارم...❤
💕...عاشقتم...💕
رو بیان میڪرد...
روزی که میخواست بره گفت...
#عاشقت_هستم_شدیدا_دوستت_دارم_ولی…
#دلبری_ها_یت_بماند_بعد_فتح_سوریه…
"من جلو دوستام،پشت تلفن نمیتونم بگم...
❤...دوستت دارم...❤
میتونم بگم...
💔...دلم برات تنگ شده...💔
ولی نمیتونم بگم #دوستت_دارم...
چیکار کنم...؟!"
گفتم...
"تو بگو یادت باشه،
من یادم میفته...☺️
از پله ها که میرفت پایین...
بلند بلند داد میزد...
❣یادت باشـہ...
❣یادت باشـہ...
منم میخندیدم و میگفتم:
💕یادم هسسست...
💕یادم هسسست...😭
✍همسر شهید،حمید سیاهکالی مرادی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•