☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘
🌷 #امروز_با_شهدا_
#راز_معبر_هشتم....!
🌷ما در اروندکنار، در مدرسه ای مستقر بودیم. این مدرسه دو کلاس داشت. در یک کلاس گروه ما بود و در کلاس دیگر گروه غواصی دیگری. همه داشتیم برای عملیات آماده می شدیم. من فرمانده ی یکی از این گروه های غواصی بودم.
🌷بعد از این که توجیه عملیاتی شدیم، رفتیم پیش بچه ها تا توجیه شان کنیم. چون مأموریت ما عبور از معبر هشتم بود، نیت کردم این معبر به نام معبر امام رضا (ع) نام گذاری شود. در شب های عملیات هم بچه ها امام رضا (ع) را صدا می زدند.
🌷همان روز که قرار بود عملیات شروع شود، ساعت یك، دو بعد از ظهر هوا شروع به باریدن کرد و بچه ها نماز شکر خواندند. بارش باران باعث می شد، منطقه گل آلود شود و دقت عراقی ها کمتر. ساعت سه، چهار بعد از ظهر شام آوردند. بعد از شام رفتیم خودمان را برای عملیات آماده کنیم.
🌷لباس به اندازه ی کافی نداشتیم. آخرین لحظه ها برایمان لباس آوردند. لباس ها را تقسیم کردیم. فقط یک فین برای یک نفر کم آمد. شب عملیات بچه ها از هم خداحافظی می کردند. شب وداع یاران بود. آن شب ممکن بود چند نفری به شهادت برسند. حال و هوایی داشت. آن شب فراموش شدنی نیست.
🌷بعد از خداحافظی رفتیم پای معبرمان. معبر هشتم، همان جایی که باید مستقر می شدیم. نماز مغرب و عشاء را خواندیم و بعد از نماز به سوی اروند حرکت کردیم. هر چه جلوتر می رفتیم آب بالاتر می آمد. آب تا سینه و گردنمان بالا آمده بود. آنقدر سرد بود که صدای به هم خوردن دندان ها را می شد از دور شنید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💐 @dosteshahideman
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘