eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
944 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 ڪلام شهیدان......🕊 ❣ 🕊 یڪ طوری زندگی ڪن ڪه خداعاشقت بشه تاخوب بخرد تو رو. ❣ 🕊 یاامام رضا: تو ڪه آخر گره رو وامیڪنی پس چرا امروزو فردا میڪنی. ❣ 🕊 تا میتوانید برای ظهور دعا ڪنید ڪه بهترین دعا هاست. ❣ 🕊 شیعه به دنیا آمدیم ڪه مؤثر در تحقق ظهور باشیم. ❣ 🕊 در اون دنیا جلوی بی حجاب ها و آنهایی ڪه تبلیغ بی حجابی میڪنند را میگیرم. ❣ 🕊 آمدم به عراق برای جنگ تا انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم. ❣ 🕊 نمازهایتان را اول وقت بخوانید ڪه بهترین عمل است. ❣ 🕊 هر جوان پسر یا دختری ڪه نمازش را اول وقت بخواند شفاعتش میڪنم. ❣ 🕊 از راه و اهداف انقلاب و سخنان امام خامنه ای دور نشوید. 🌹 🌹| @dosteshahideman 🌹🕊 🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊 🌹🕊🌹🕊🌹
🍃🌸🍃 روایتی خواندنی ازهمسر صبور سوریه که بود، هرشب حتما با من تماس داشت. حتی سری اولی که مجروح شده بود و من از این موضوع کاملا بی خبر بودم، از بیمارستان تماس میگرفت و آنقــدر عادی برخــورد میکرد کــه من اصلا متوجه نشــدم مجروح شده؛ در واقع خــودش را مقیــد به تماس بــا خانواده میدانســت که در آن شــرایط هم حواســش به ایــن موضوع بود. وقتی هم که مــن از مجروحیتشــان خبــر دار شــدم، گفت: "هراتفاقی افتاده باشد مهم نیست! مهم این است که تو الان در حال صحبت با من هستی."😊 هر بار مجروح میشد با واسطه خبردار می شدم؛ از طریق دوستان و اطرافیانشان. و این باری که شهید شد بار چهارم رفتنش بود! واقعا هرباری که میرفت، دلتنگیها بیشتر میشد. خصوصا سری ســوم که این دلتنگی هم برای من، هم برای همسرم زیاد شــده بود؛ طوری که دائم پشــت تلفن به زبان میآورد. سری های قبل اصلا این موضوع را به رو نمی آورد و در جواب دلتنگیهــای مــن هــم میگفــت راه دور اســت و بایــد بــا این دلتنگیها کنار بیایی اما برایمان خســتگی نداشــت. واقعــا راه، راه شــهدا بــود. آقــا جــواد همیشه در صحبتهایش وقتی میخواست به من دلداری بدهــد، میگفــت: "الگــوی شــما بایــد حضــرت زینــب س باشد. سختیهای شــما کجا و ســختیهای خانم حضرت زینب س کجــا." واقعا راســت میگفت؛ خســتگی ما کجا و خستگی خانم کجا؟ اما فاطمه هم بچه بود و دلتنگیهای بچه گانه خودش را داشت. پدرش سوریه که بود همیشه ســراغش را میگرفت و منتظر آمدنش بود. حتی زمان مفقود بودن پیکر هم فکر میکرد پدرش سوریه است و باید منتظر برگشتنش باشد. خود پدرش قبل رفتن، اول قصه حضرت رقیه س را برایش گفت و بعد در مورد ســفرش برای فاطمه توضیــح داد. آنقدر فاطمه با این قصه حضرت رقیه س انس گرفته بود که برخی اوقــات در اوج بیتابی اش به من میگفــت: "مامان حضرت رقیه س هم مثل من اینقدر گریه میکرد؟" @dosteshahideman
🌸🍃 #سبڪ_زندگے_شھدا #مجاهدت_خستگےناپذیر آقاجواد یک مجاهد به تمام معنا بودند و در راه خدا خیلی بےخوابی مےکشیدند اکثر اوقات، در حال تلاش و تکاپو بودند و همیشه چشمانش از شدت بےخوابی، قرمز بود گاهی پیش مےآمد که از شدت بےخوابی همانطور نشسته ، خوابش مےبُرد.... روایتی از همسر معزز #شهیدجوادمحمدی #خاطره ❤️ @dosteshahideman