دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۸۴ شهادت رفیقام خیلی عذابم میداد😔 اون لحظه ایی که عبدالصا
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عسق_پاک_من
#قسمت۸۵
#نویسنده مریم.ر
وقت رفتن رسید ؛ هم خیلی خوشحال بودم چون دلم برای مریم و نازنین زهرا تنگ شده بود هم ناراحت بودم چون حتما تا حالا خبرشهادت عبدالصالح به گوش خانوادش رسیده😞 ای وای حالا اگه دوباره مریم بفهمه تیرخوردم دوباره حالش بد میشه ؛ حالا چیکار کنم تا نفهمه به خونه رسیدم از بیرون خونه رو تماشا کردم آخ مریم چقدر دلم برات تنگ شده ؛ الان حتما مریم و نازنین زهرا خوابن ؛ زنگ پایینو میزنم
_کیه؟
صدای مادرم بود ؛ دلم برای صداش تنگ شده
_قربون صدات برم مادر منم محمد
_محمد تویی مادر؟؟؟الهی دورت بگردم
_بله حالا درو باز میکنید☺️
در باز شد رفتم داخل ؛ چهره مادرم رو دیدم چشماش پر از اشگ شد ؛ ساکمو انداختم و بغلش کردم
_مادر گریه نکن جون من
_این اشک شوقه مادر؛ الهی قربون قدوبالات برم پسرم
_خدانکنه
یدفه دیدم از بالا صدای مریم اومد
_محمد تویی؟؟؟مادر این صدای محمد
_بله خانوم قشنگم صدای محمد☺️ عه مریم پله ها را مواظب باش😳 نیا پایین من میام بالا یکم صبرکن
پله ها رو سریع و تند رفتم بالا دیگه طاقت نداشتم ؛ یکم پام درد گرفت اما با دیدن مریم دردم فراموشم شد
_محمدَم😍
_جون دل محمد؟عه مریم گریه نداریما ؛ گریه نکن فدای چشمات بشم
_میکشمت محمد😢
_جانم؟😕اونموقع برای چی؟
_برای اینکه خیلی عاشقتم
_تو منو زودتر کشتی عزیزم ؛ عشق تو منو کشته😄
_کاش میدونستی وقتی نیستی چه زجری میکشم😔
_شرمنده مریم جان بخاطر همه زجرهایی که کشیدی بخاطر من
_دشمنت شرمنده . خوبی؟
_خوبم عشقم . یعنی زیاد خوب نیستم . دوتا از دوستامو از دست دادم
_ای وای روحشون شاد😔 کدومشون؟
_رضا که نمیشناسیش و عبدالصالح
_همون که تازه نامزد کرده بود؟😱
_آره ؛ قرار بود وقتی برگشت حرفای نهایی را باهم بزنن و قرار عقد و عروسی بزارن
_خیلی ناراحت شدم بیچاره خانوادش و اون دختر که چشم به راه نامزدشه😔
_فردا مراسمشه باید برم
_منم میام
_نه عزیزم تو با این وضعیتت نمیتونی
_نه محمد جان لطفا بزار منم بیام
_عزیزم نمیشه جمعیت زیاده
_خب فقط برای مراسم میام اون عقب یجا میشینم
_مریم جان اذییت میشی
_اگه اذییت شدم میرم تو ماشین میشینم ؛ محمد جان لطفا ؛ دلم نمیاد نیام
_خب باشه ولی اول قول بده اگه اذییت شدی بهم زنگ بزنی تا بریم . باشه؟
_باشه
_قول؟
_ قول😊
_نازنین زهرا خوابیده؟
_آره ؛ نمیدونی چقدر بهانتو میگرفت
_برم نگاش کنم
دخترم معصومانه خوابیده بود ؛ دلم میخواست ببوسمش اما نمیخواستم بیداربشه
❤️❤️
اے براےِ #تُ بمیرم
کھ #تُ ٺبڪردھے عشقۍ
اے بلاےِ #تُ بجانم
ڪھ #تُ جانۍ و جهانۍ
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman