eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
سومین رویداد ملی «مادران قاسم‌پرور» در شانزدهم دی‌ماه ۱۴۰۱ در استان‌های مختلف ایران برگزار خواهد شد. 👌 به مادرانی که از روز شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی (۱۳۹۸/۱۰/۱۳) تا سومین سالگرد شهادت این سردار بزرگ نام فرزندشان را «قاسم» گذاشته‌اند و تاکنون به آن‌ها تندیس تقدیم نشده، نشان ملی «مادران قاسم‌پرور» اهداء خواهد شد. 🕘 مهلت ثبت نام: چهارم دی ماه لغایت دوازدهم دی ماه ۱۴۰١ ثبت‌نام از طریق آدرس👇 🌐 https://b2n.ir/rooydad_meli و یا آیدی👇 🆔 https://eitaa.com/rooydad_meli @madaranghasemparvar کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۱۲ من در سال ۸۴ با همسرم به طور کاملا سنتی عقد کردم و دوران سخت و طاقت فرسای ١/۵ ساله را شاید به تلخی، به امید زندگی زیر یک سقف مشترک سپری کردیم. عقد بسیار ساده و مقارن با نیمه شعبان بود، گرچه با تاخیر یک‌ماهه میتونستیم عید فطر پیش رهبری عقد بشیم، ولی از ترس از دست دادن همدیگه طی این مدت، ترجیح دادیم زودتر عقد بشیم. مادرم از اول مخالف ازدواج ما بود و تمام این تلخی های عقد هم مربوط به رفتار نسنجیده ایشون بود، که خاطرات تلخش را تا ابد برای ما باقی گذاشت. ولی در این دوران واقعا همدل بودیم و سعی کردیم تا از این فرصت برای رفع نواقصمون کمک بگیریم و رشد کنیم تا بعد راحت تر کنار هم باشیم، با گفتگو و نوشتن، نامه نگاری هایی که گاه حامل آنها خودمون بودیم و هرجا سختمون بود، صحبت کنیم، می نوشتیم. بالاخره فروردین ۸۶ با سفر به مشهد و بعد هم یک ولیمه مختصر مستقل شدیم در شهری دور از خانواده ها... ۲ سال در غربت زندگی کردیم که سرشار از خوشی بود و تنها لحظات تلخ آن را مادرم رقم می‌زد. مادر من معلم بودن و بصورت کاملا افراطی درگیر کارشون بودن و به همین جهت من از کار بیرون منزل متنفر شده بودم، علیرغم درس خوبم که در مدارس تیزهوشان بودم. یک تجربه ی تلخ، سقط در یک سال و نیم بعد از ازدواجم در غربت داشتم که خیلی از نظر روحی برای من سخت بود و زمینه ای شد تا به فکر انتقال به شهر خود شویم و در کمال ناباوری این اتفاق افتاد و در سال ۸۸ بازگشتیم. در سال ۸۹ خدا پسرم را به ما عطا کرد، من با فکر فرزندان زیاد و یک خانم خانه دار به تمام معنا به جنگ با عرف خانواده و بویژه مادرم رفته بودم. ۲ سال و ۳ ماه بعد دختر اولم را باردار شدم، کاملا به اختیار، تا سه ماه مادرم را مطلع نکردم تا آرامش بیشتری داشته باشم و این اتفاق در بارداری های بعدی هم افتاد. بارداری فوق العاده سختی داشتم و در ماه آخر استراحت مطلق کامل، به اجبار ماه آخر را به مادرم که به اصرار من بازنشسته شده بود، زحمت دادم. که قدر دان زحمات شون هستم. دختر اولم بعد از فراز و نشیب سخت بارداری خیلی راحت در فروردین ۹۲ به دنیا آمد و یک موجود بی دردسر و کاملا مستقل، طوری که این بار با فاصله ی کمتر، تصمیم به بارداری مجدد گرفتم. قصه ی زایمان زودرس و استراحت مطلقی که به دلیل نداشتن کمک، رعایت نکردم. دو روز قبل از مراسم ازدواج تنها برادرم با ۴۲ روز تفاوت پزشکی دختر دومم را به دنیا آوردم، خدارا شکر سالم و به شکل طبیعی... دو و نیم سال از تولد فرزند سوم گذشته بود که تصمیم به داشتن فرزند بعدی گرفتیم و در این زمان مقام معظم رهبری هم تاکید به فرزند آوری بیشتر داشتن و ما مصمم‌تر ازقبل و حق به جانب تر، برای مواجهه با افرادی که دائم ما را سرزنش می‌کردند به راهمون ادامه دادیم. و خداوند لطفش را شامل حالمون کرد و در سال ۹۷ دختر سومم را به ما عطا کرد. در ضمن ما با اقتصاد مقاومتی و با یک حقوق زندگی را به خوبی مدیریت می‌کردیم و خیلی از موارد مصرفی اعم از خوراکی و پوشاکی را در خانه تولید می‌کردیم. می‌تونم به جرات بگم لباس کل اعضای خانواده دوخت خودم بود، بخاطر علاقه ی زیادم به خیاطی، همسرم هم خیلی همراهی می‌کردن در خرید پارچه های متنوع و با وجود تعداد زیاد مون، همیشه در فامیل هم خوش پوش بودیم و هم نوپوش با هزینه ای گاها یک چهارم بقیه.... با تولد هر فرزند رزق مادی و معنویمون بیشتر شد، باتولد پسرم ماشین نو خریدیم، با تولد دختر اول یک زمین با فروش طلاهای پس اندازم و با مساعدت خانواده ام و لطف خدا سال ۹۴ خونه ای بزرگ ولی قدیمی و تقریبا دور از مرکز شهر خریدیم. با تولد دختر سوم گرچه تصادف سختی کردیم و ماشین مون تقریلا کامل از بین رفت ولی جز شکستگی پای پسرم و شانه ی دختر اول و مقداری جراحات دیگر خدا را صد هزار مرتبه شکر همه زنده ماندیم و بعد از مدت کوتاهی هم در سلامت کامل بودیم و هم یک ماشین بهتر و بزرگتر از قبل خریدیم. بعد از گذشت دو سال و نیم از تولد فرزند چهارم تصمیم به بارداری مجدد گرفتیم که بخاطر فوت غافلگیرانه ی مادر شوهرم و شرایط روحی همسرم و بعد هم خواست خدا، یکسال و نیم این تصمیم به تعویق افتاد، تا اینکه به لطف خدا دوماه هست که باردار و طبق معمول مادرم بی اطلاع! من نوه ی اول خانواده مادریم هستم، لذا در این سبک زندگی و فرزندآوری پیشگام بودم و تقریبا رسم غلط و منحوس دوتا بچه کافیه را که به شکل جدی در نسل مادران ما رسوخ کرده و ادامه داشت را برچیدم و این نهضت با تلاش بقیه نیز ادامه پیدا کرده الحمدلله. از خدا میخواهم که به همه ی زنان سرزمینم که آرزوی مادر شدن دارند، توفیق مادری با فرزندانی صالح و سالم عطا کند، و مرا هم در این راه کمک نماید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌بندگی دنیا، اسارت و خسران محض... بر فرض كه ما به ثروت ها و لذت ‏ها برسيم و در هر دقيقه چند ميليون تومان به چنگ بياوريم. اين همه ثروت و لذت در ما چه استعدادى را زياد مى‏كند؟ اين ما هستيم كه ثروت ‏ها را زياد كرده‏ ايم اما ثروت ‏ها، چه؟ فقط نيروى ما را مصرف‏ كرده ‏اند و روى هم جمع شده‏ اند. بر فرض اين ثروت ها به ما رفاه و آسايشى بدهند اما بيشتر از اين‏ها از ما گرفته ‏اند. ما براى رفاه، به اين همه استعداد نياز نداشتيم. ما براى رفاه به انسان بودن نياز نداشتيم. يك زنبور عسل به رفاه در سطح عالى ‏ترى رسيده بدون اين كه اين همه استعداد داشته باشد. بدون اين كه از فكر، عقل، اختيار، وجدان و فرقان برخوردار باشد. [حیوانات] لباسشان همراهشان است و خوراكشان دم دستشان و هيچ گاه خودكشى هم نكرده ‏اند، زيرا خودآگاهى نداشته ‏اند. عبوديت در راه نفس و خلق و دنيا و شيطان، چيزى جز از دست رفتن و چيزى جز خسارت نيست. بندگىِ اين‏ها اسارت است و بندگىِ حق، آزادى است. 📚 مسئولیت سازندگی، ص ۷۷ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
جنسیت فرزند ✨ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «کسى که فرزندى در راه دارد، اگر نیّت کند که نامش را محمد یا على بگذارد، خداوند متعال به او پسر خواهد داد».[۱] ✨ امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «هرکس که زنش باردار است و فرزندش چهار ماهه شد، رو به قبله بایستد و آیة الکرسى بخواند، و دست به پهلوى همسرش گذارد و بگوید: اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ سَمَّیْتُهُ مُحَمَّدا (خداوندا من این فرزند، را محمد نام گذاردم)، خداوند این جنین را پسر می‌کند، و اگر به عهد خود وفا کند و نام او را محمد نهد خداوند آن را وسیله برکت او قرار دهد و گرنه اختیار با خداست که او را نگهدارد یا ببرد».[۲] گفتنی است؛ دعا کننده باید مصلحت الهی در درخواست خود را در نظر داشته باشد؛ یعنی بداند که خداوند اگر مصلحت بداند دعایش را مستجاب می‌کند، و فرزندش، پسر متولد می‌شود. به دیگر سخن؛ تنها دعا برای پسر شدن فرزند علت تامه نیست، و نباید خیال کرد حالا که این دعا خوانده شد، حتماً باید پسر متولد شود. همچنین باید دانست که والدین از خداوند مهربان سلامت فرزند خود را بخواهند. ✨ همان‌طور که هر وقت به امام زین العابدین علیه السلام بشارت مى‏دادند که فرزندى برایتان به دنیا آمده، سؤال‏ نمى‏فرمود که آیا پسر است یا دختر، بلکه مى‏فرمود: آیا سالم‏ و بى‏عیب است؟ اگر مى‏گفتند آرى، مى‏فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ‏ یَخْلُقْ‏ مِنِّی‏ شَیْئاً مُشَوَّهاً»؛ سپاس خدایى را که از من فرزندى ناهنجار به دنیا نیاورد.[۳] 🔹منابع: ۱. ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، محقق و مصحح: موحدى قمى، احمد، ص ۸۸، دار الکتب الإسلامی، بی جا، چاپ اول ۲. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج ۶، ص ۱۱ ، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم ۳. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص ۸۸ ؛ الکافی، ج ۶، ص ۲۱. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۱۳ من در حال حاضر یک خانم ۴۵ ساله ام.😊 در سن ۳۵ سالگی ازدواج کردم🌺🌺. تحصیلات دانشگاهی دارم و همچنین حوزوی. از ۱۸ سالگی هم کار بیرون از منزل رو تجربه کردم. اینا رو میگم که بدونین از لحاظ اقتصادی و وجهه اجتماعی مشکلی نداشتم. خواستگار زیاد داشتم.🙇‍♀ عده زیادی که اصلا با معیارهام جور نبودن. بقیه هم وقتی می فهمیدن یک مشکل ظاهری دارم که تو زیبایی تاثیر داره. پا پس می‌کشیدن. البته با داشتن حجاب مشکل من معلوم نبود. اینم بگم من اونها رو زیر سوال نمی‌برم. من دیگه کلا بی خیال ازدواج شده بودم. هر کسیم می‌گفت. سریع رد می کردم. من با همسر فعلیم همکار بودیم. ضمنا من معتقد و مذهبی بودم. همسرم سال ۹۰ خواستگاری کردن از من به واسطه ی مدیریت محل کار مون. من فقط یک شوخی فرض کردم.چون ایشون چند سالی از من کوچیکتر بود. اما مذهبی و معتقد و کاری و کوشا بودن. یعنی با خصوصیات اخلاقی و ظاهری که داشتن، هر دختر عاقلی ایشون رو انتخاب می‌کرد. اما از لحاظ اقتصادی صفر بودن. چون مادیات براشون اهمیتی نداشت هر چی کار کرده بودن در اختیار خانواده گذاشته بودن. خلاصه ایشون بدجور پیگیر بودن. از من انکار و از ایشون اصرار😇. خلاصه با هم صحبت کردیم، وقتی باهاشون حرف زدم، دیدم خیلی به معیارام نزدیکن. اما چیزی نگفتم و بازم رد کردم. دوباره واسطه فرستادن و موضوع رو با خانوادشون مطرح کردن. خانواده عجیب باهاشون مخالفت کردن. اما ایشون چون محبوب خانواده بودن، توجه ها رو جلب کردن البته به سختیییی😢. مادرشون اومد. خواهرشون اومد. پدرشون اومد.....اما میگفتن که پسرمون اصرار داره اما ما مخالفیم. خلاصه اینکه ایشون چندین جلسه مشاوره مذهبی ازدواج رفتن. بعد هم با هم رفتیم. کم کم بهشون علاقه مند شدم. اما باید رضایت خانواده خصوصا مادر رو به دست میاوردن. این شرط من بود. منم مشغول رضایت گرفتن از خونوادم بودم. خلاصه حربه آخر من برای منصرف کردن ایشون مطرح کردن مشکلم بود و ایشون گفتن مشکلی ندارن و این قضیه فقط مربوط به خودمون دوتاس نه کس دیگری. ایشون اردیبهشت ۹۱ خواستگاری اومدن. تیر ۹۱ عقد کردیم. بهمن ۹۱ عروسی. مراسم ها به درخواست خودمون ساده برگزار شد. بعد از عروسی، همسرم اجازه ندادن برم سرکار. صرفا بخاطر اینکه دیگه برام کافیه و باید برای خودم وقت بذارم. دی ماه ۹۲ دخترم بدنیا اومد و دی ماه ۹۵ دختر دومم. بارداری هام خوب بود. هر دو دخترم توسط پزشک مذهبی و حافظ قرآن بدنیا اومدن با زایمان طبیعی. تمام مسایل بعد زایمان و بچه داری فقط خودم بودم و همسرم که البته صبح تا شب سرکار بودن. اما کمکم و یاورم بودن. خدایی رزق و روزی بچه هام خوب بود. سال ۹۷ یک سقط ۲/۵ماهه داشتم😞.خیلی برام سخت بود. بعد از سقط دچار کم خونی شدم. خیلی دلم میخواد سردار امام زمان عج از جنس پسر هم داشته باشم. دعا کنین.خداوند توفیقش رو بهمون بده. هنوز مستاجریم و از دار دنیا یک پراید داریم. اما زندگیمون مملو از عشق و آرامشه و همه اینها رو مدیون الطاف اهل بیت و هم عقیده بودنمون میدونم. تجربه به من ثابت کرد اگر همدل و هم عقیده باشی و البته عشق و دوستی بین زن و شوهر باشه، میشه بهترینها رو به دست بیاری و رو به کمال باشی. همکاری و همیاری حرف اول رو میزنه. از خداوند می‌خوام بهترین زندگی‌ها نصیب بهترین و برترین زوجهای جهان اسلام بشه و نسل شیعه جهان بشریت رو فرا بگیره🤲 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌وابستگی یا استقلال... بچه ها وقتی به دنیا می‌آیند، در اوج وابستگی هستند. حتی اگر مگسی روی صورت آنها بنشیند باید آن را بپرانیم یا وقتی شیر می‌خورند نمی‌توانند باد گلوی خود را خارج کنند و باید کمکشان کنیم. یعنی تا این حد وابسته هستند. مدل تربیت صحیح این است که هر چه سن بیشتر می‌شود، وابستگی کمتر شود. مثلاً بچّه در سن ۳-۴ سالگی خودش باید بتواند غذایش را بخورد، جوراب و لباسهای ساده و بدون دکمه‌اش را بپوشد. اگر مادری در سن سه سالگی بشقاب دست می‌گیرد و دنبال بچه راه می‌افتد که غذا بخورد، معلوم است که در وضعیت طبیعی نیست! باید از دو سالگی بشقاب را جلوی بچه گذاشت تا خودش غذایش را بخورد. اگر هم غذا را ریخت هم مهم نیست، این زمین خوردن‌ها مقدمه بلند شدن است. اما اگر مادری می‌خواهد بچه‌اش همیشه صاف و اتو کشیده باشد، نمی‌تواند بچه را به سمت استقلال رفتاری ببرد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۱۴ مادرم معلم بودند زنی مومنه پارسا و بسیار فهمیده و من در دامن چنین مادری پرورش یافتم من تک دختر هستم و دو برادر دارم و خواهر ندارم. اوایل فروردین ماه سال ۱۳۸۸ تازه تعطیلات نوروز به پایان رسیده بود که خانواده همسرم به خواستگاریم آمدند، من با توجه به تفاوت تحصیلاتی که بین ما وجود داشت راضی به این وصلت نمی‌شدم، چون تحصیلات من فوق لیسانس بود و ایشان دیپلم بود و طی صحبتهایی که در جلسات خواستگاری داشتیم ایشان صراحتا اعلام کردند که حاضر به ادامه تحصیل نیستند.😳 مادرم بسیار مرا به ازدواج ترغیب می نمودند و می‌گفتند تحصیلات باعث غرور و خودبزرگ بینی تو شده، دست از غرور بیجا بردار این جوانی که به خواستگاری تو آمده کاری هست و نان حلال برایت در می آورد و این بهترین ویژگی اوست. خلاصه پس از طی شدن جلسات متعدد خواستگاری و صحبتهای فراوان راضی به ازدواج شدم. در خرداد ماه همان سال نامزد کردیم، در تیرماه مقارن با ماه رجب و میلاد امام علی علیه السلام عقد کردیم و در اسفند ماه همان سال مراسم عروسی مختصری برگزار کردیم و آپارتمان کوچکی را هم اجاره کردیم و رفتیم سر خانه و زندگیمان اما متاسفانه دو ماه بعد ار عروسیمان حادثه ناگواری رخ داد قبلش این را بگویم که من به واسطه اینکه تک دختر بودم در هنگام عروسیم هدایای بسیاری از نوع انواع زیورآلات طلا از اقوام و فامیل و دوستان و آشنایان دریافت کردم. القصه اینکه یک روز که به منزل پدری رفته بودم و شب همسرم به دنبالم آمد و به خانه برگشتیم متوجه شدیم که متاسفانه منزل ما مورد سرقت قرار گرفته و تمام طالاهای هدیه عروسیم سرقت شده اند، بسیار ناراحت شدیم 😔 چون این تنها سرمایه زندگی ما بود و برایش نقشه ها کشیده بودیم که بفروشیم و با پولش چه بکنیم و ... چندین مرتبه به کلانتری و پاسگاه و.. مراجعه کردیم اما خبری از سارق نشد که نشد. بعد از این اتفاق ما آن آپارتمان را ترک کردیم و به منزل پدرشوهرم نقل مکان کردیم و من در یک اتاق در منزل پدرشوهرم ساکن شدم، ناگفته نماند، خانه پدرشوهرم شلوغ بود و آن زمان سه برادرشوهر مجرد در منزل بودند. بلاخره موفق شدیم با وام و مقداری هم قرض و قوله قطعه زمینی کوچک را در یکی از شهرک های تازه تاسیس و بسیار دور از مرکز شهر، خریداری کنیم و بعد هم آرام آرام با چند تا وام دیگر مشغول ساخت خانه شدیم. از لحاظ اقتصادی بسیار در فشار قرار گرفتیم چون حتی طلایی هم نداشتم که بفروشیم و خرج کنیم. در همین اثنا من فرزند اولم را باردار شدم و بسیار تحت حمایتها و مراقبتهای مادرم قرار گرفتم، نزدیک زایمان که شد متوجه شدیم بچه همچنان در حالت بریچ قرار دارد و نچرخیده و من باید به روش سزارین فرزندم را به دنیا بیاورم چاره ای نبود و این اتفاق افتاد و بدین ترتیب دخترم در خرداد ماه سال ۱۳۹۱ متولد شد. چون هنوز منزل ما در حال ساخت و نیمه کاره بود بعد از زایمانم به منزل مادرم رفتم و ایشان همچنان مراقبتهای بی دریغ خود را از من و نوزاد تاره متولد شده ام ادامه دادند تا اینکه منزل ما تقریبا سرپا و قابل سکونت شد آن موقع دختر من سه ماهه بود که به منزل جدید منتقل شدیم. این را هم بگویم که فکر نکنید خانه ای با تمام امکانات ساختیم نه اصلا اینطور نبود تنها یک دوش در حمام داشتیم و من از حمام به جای آشپزخانه هم استفاده میکردم و با وجود فرزند کوچکی که داشتم بسیار مشکل بود اما مشکلات را تحمل کرده و کم کم خانه را تکمیل کردیم. شوهرم رانندگی بلد نبود، بسیار تشویقش کردم تا برود و آموزش ببیند و این اتفاق افتاد و بلاخره ایشان پس از بارها رد شدن، موفق شد گواهینامه رانندگی بگیرد، و چند ماهی پس از آن یک ماشین قسطی خریدیم. چون به مرکز شهر و محل کار شوهرم بسیار دور بودیم، خرید ماشین باعث راحتی رفت و آمد ما شد اما هنوز چیزی از خرید ماشین نگذشته بود که تصادف وحشتاکی کردیم پلیس ما را مقصر دانست و ما مجبور شدیم تاوان و خسارت پرداخت کنیم و ماشین خودمان هم خرج بسیار سنگینی روی دستمان گذاشت اما به قول معروف ضرر به مال جبران می‌شود، خدا را شکر که ضرر به جان هیچکس نرسید و خونی حتی از دماغ کسی جاری نشد. یکی دو ماه بعد از این حادثه بود که من فرزند دومم را باردار شدم همگی بسیار خوشحال شدیم هنگامی که برای سونوی چهارماهگی مراجعه کردم، جنسیت فرزندم را دختر تشخیص دادند و من وقتی قضیه را به مادرشوهرم گفتم، ایشان برخورد خوبی نداشتند و گفتند تو که یک دختر داشتی دیگر دختر بعدی را برای چه میخواستی؟! 👈 ادامه دارد... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075