eitaa logo
دوتا کافی نیست
51هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
32 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
نامه جمعی از زنان پزشک، دندانپزشک و داروساز به دختران نوجوان ایرانی به نام حق رها، بهار، فاطمه، ریحانه، ستایش… نامت را نمی‌دانیم اما حتماً مثل یکی از همین نام‌ها، زیبا و دوست‌داشتنی است. ما تو را دیده‌ایم… در راه مدرسه وقتی با دوستانت با هیجان راه می‌روی و داستانِ سریالی را که دیشب دیده‌ای برایشان تعریف می‌کنی. وسط مهمانی خانوادگی وقتی مدام شالت را مرتب می‌کنی و دنبال آینه قدی می‌گردی که خیالت از تناسب لباس‌هایت راحت شود. در سرویس مدرسه، وقتی که سر و صدای تو و دوستانت، رنگ ترافیک پشت چراغ را عوض می‌کند، و سرزندگی را روی سر و صورت ماشین‌های خسته و راننده‌های کلافه‌اش می‌پاشد. در جمع هم‌کلاسی‌هایت، وقتی که از کلاس زبان برمی‌گردی و بین جمع پر سر و صدای آنها ساکتی، چون حس می‌کنی گاهی پوششت، رفتارت و نگاهت با آنها فرق دارد، اما دلت می‌خواهد با هم بمانید. تو هم احتمالاً ما را دیده‌ای… در ساختمان پزشکان سر خیابان؛ در بیمارستان، وقتی برای عیادت مادربزرگ رفته بودی؛ در برنامه‌ی تلویزیونی که مادرت پیگیرش است و هر روز یکی از همکاران ما سوالات پزشکی را جواب می‌دهد. ما، هم سن و سال تو بودیم که رؤیای پوشیدن این روپوش سفید به سرمان زد. روزها و شب‌ها را برای ساختن این رؤیا به هم دوختیم و بالاخره یک روز اسمِمان را بین قبولی‌های دانشگاه پیدا کردیم. چقدر پدر و مادرهایمان و حتی پدربزرگ و مادربزرگ‌هایمان خوشحال بودند. در خاطره‌ی جوانی و کودکی‌شان خانم دکترهای زیادی پیدا نمی‌شدند. مادربزرگ‌هایمان خیلی از دردهایشان را یا به خاطر مسافت طولانی تا نزدیکترین پزشک تحمل کرده بودند یا از خجالت مطرح کردنش با آقای دکترِ هندی، دم از دردشان برنیاورده بودند. اما حالا نوه‌هایشان را می‌دیدند که تا چند سال دیگر، یک خانم دکتر واقعی می‌شدند. در دانشگاه، ما هیچ کم از پسرها نداشتیم، نه تعدادمان کمتر بود، نه توانایی‌مان. حتی استادهای خانم هم چندان کمتر از آقایان نبودند. خانم‌هایی اغلب جوان، که تخصص و فوق تخصصشان را در سال‌های پس از انقلاب گرفته بودند. بین هم کلاسی‌هایمان، از هر شهر و شهرستانی پیدا می‌شد. پدر و مادرها با خیال آسوده دخترانشان را روانه‌ی دانشگاه کرده بودند تا نسل بعدی خانم دکترها پر تعدادتر باشند. حتی کم نبودند دانشجوهای دخترِ خارجی که سطح علمی دانشگاه و امنیت ایران آنها را به کشور ما کشانده بود. ما در دانشگاه‌های همین کشور درس خواندیم، پزشک شدیم، جراح، چشم‌پزشک، متخصص قلب و زنان، دندانپزشک و داروساز شدیم. کشیک‌های طولانی را از سر گذراندیم، دور از خانه و خانواده‌هایمان دردهای مردان و زنان و کودکان فارس و گیلک و کرد و لر و ترک و بلوچ و عرب را درمان کردیم. روزهای پر اضطراب کرونا را کنار مردممان ماندیم. دارو و واکسن ساختیم، استاد دانشگاه شدیم، مقاله نوشتیم، در کنفرانس‌های بین المللی شرکت کردیم و البته هیچ کجا را برای بودن و بالیدن، امن‌تر و آزادتر از سایه‌ی پرچم میهنمان نیافتیم. عزیز دلم، این سال‌ها ساده نگذشت. آنها که عمری از ضعف ما سود برده بودند تمام تلاششان را کردند. برای چه؟ … تا باور کنیم «نمی‌شود!», «نمی‌توانیم!». قوی‌تر شدن ما آنها را عذاب می‌داد. ما ظریف‌ترین جراحی‌ها را انجام می‌دادیم، آنها می‌گفتند دختر ایرانی ناتوان مانده است. ما در دانشگاه درس می‌دادیم، آنها می‌گفتند دختر ایرانی محدود شده است. ما مقاله‌هایمان را در کنفرانس‌های جهانی ارائه می‌دادیم، آنها می‌گفتند زن ایرانی حق پیشرفت ندارد. ما در کنار همه‌ی این‌ها مادر بودن را انتخاب می‌کردیم آن‌ها می‌گفتند مادری را به زن ایرانی تحمیل می‌کنند. می‌خواهند نگذارند که تو، ما و هزاران زن قوی و بالنده‌ی دیگر را ببینی. می‌دانی، آنها هر روز از توان خودشان ناامیدتر می‌شوند. اما روی اراده‌ی تو حساب باز کرده‌اند. می‌دانند که اراده‌ی شگفت‌انگیز دختر ایرانی، ریشه در شجاعت و ظلم‌ستیزی و آزادی‌خواهی اش دارد. فقط یک راه برایشان مانده: اینکه تحریف کنند. چه را؟ معنای آزادی و ظلم‌ستیزی را؛ آنقدر که نیروی اراده‌ی تو، چرخ اهداف پلید آنها را بچرخاند. یقین دارم که تسلیمشان نمی‌شوی. تو گوهرشادی، بااراده؛ مرضیه دباغی، شجاع؛ عصمت احمدیانی، آزاده؛ تو دکتر محبوبه افرازی، دکتر عزت الملوک کاووسی، دکتر طلایه بیگ‌زاده، دکتر زهرا خدابندهلو و دکتر شیرین روحانی‌راد... یقین دارم تو مثل هزاران هزار دخترِ دیگرِ ایران، قوی و آزاداندیش می‌مانی. تو غوغا می‌کنی و ایران را همچنان قوی، مستقل، امن و آزاد نگه می‌داری. دوست‌دار تو 💥جمعی از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز ایران اسلامی 👈 اسامی نویسندگان در لینک موجود می‌باشد. https://www.mehrnews.com/news/5609627/ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
انسان قرآنی 🔻 هر كسى وظيفه‌اش اين است كه بايد انسان قرآنى بشود. انسان قرآنى كسى است كه: «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه، ۷۹) حرف مى‌زند پاك، غذا مى‌خورد پاك، مى‌بيند پاك، خيالش طاهر، ذكرش، عقلش، قلمش، امضايش، شهادتش، كسب‌و‌كارش، همه قرآنى است. چون انسان آنچه را مى‌شنود، آنچه را مى‌بيند، همه را مس مى‌كند و انسان قرآنى كسى است كه «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ». 📚 «گفت‌و‌گو با علامه حسن‌زاده آملی» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
سعی می کنم کمک حال مادرم باشم... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۵۲۹ من تا ۲۳ سالگی که به خونه ی بخت رفتم، دست به سیاه و سفید نزده بودم، یعنی مادرم اینجوری تربیتم کرد، البته که درست هم نبود و باعث سختی های زیادی برام شد. ته تغاری یه خانواده پرجمعیت بودم و بعد از فارغ التحصیلی از یه دانشگاه دولتی رفتم یه شهر غریب واسه زندگی ازدواجمون هر چند فامیلی اما کاملا عاشقانه و دلی بود، البته که کاملا با هم تناسب فکری و خانوادگی داشتیم، ازدواجمون دانشجویی بود و همسرم که هنوز درسشم تموم نشده بود یه درآمد خیلی کم داشت. بعد از رفتن از پیش خانواده‌م، یهویی افتادم تو خلا تنهایی، روزها خودم بودم و خودم..‌بی هیچ صدایی...بی هیچ حرفی که حتی صدای خودم رو بشنوم، از طرفی مادر و پدرم تا مدت ها با هر تماس تلفنی گریه می‌کردن و اظهار دلتنگی، مخصوصا پدرم... پامو تو یه کفش کردم که زود بچه بیاریم، همسرم هم زیاد مخالفت نکرد و من درست وقتی که همسرم چند ماه بود که بیکار شده بود فهمیدم باردارم. اما به طور عجیبی اصلا برامون مهم نبود که درآمدی نداریم و داریم از جیب میخوریم و همسرم همیشه بهم یادآوری می‌کرد که هیچکس بهتر از خدا نیست که بشه بهش اعتماد کرد، به وعده ی خدا اعتماد کن. دخترم که به دنیا اومد بهار ۹۵ بود و مصادف شد با شاغل شدن همسرم تو یه شرکت به عنوان یه کارگر ساده، کار سخت و درآمد حداقلی اون روزهای سخت و شیرین و دلچسب محاله یادم بره، در حالیکه پاهای خسته از کار همسرم رو ماساژ می‌دادم به دخترمون نگاه می‌کردیم و رویاهامونو به هم می‌گفتیم. بعد از یک سالگی فهمیدیم دخترمون خیلی گوشه گیر و آرومه و با بچه ها بازی و شیطنت نمیکنه، تصمیم گرفتیم دوباره بچه دار بشیم سال ۹۷، وقتی دخترم ۲سال و نیمه ش بود دومین دخترمون به دنیا اومد. با به دنیا اومدنش همسرم که تو یه شرکت خیلی بهتر به عنوان مهندس مشغول بود، تونست یه شغل آزاد هم راه بندازه و اوضاع مالیمون واقعا خوب شد. اما چیزی که نبود، خودِ همسرم بود حالا دیگه خیلی زیاد کار می‌کرد و نمی‌تونست وقت زیادی برامون بذاره و من با دوتا کوچولوی پشت هم، تنهایی و دوری و کمک نداشتن و افتادن تو تجربه ی دو فرزندی روزهای خیلی سختی رو گذروندم اما به هر حال گذشت و ما شاهد بازی کردن و بزرگ شدن دو تا دخترامون بودیم اما دیدن این لذت که موجوداتی از عشق تو و همسرت شکل بگیرن و به لطف خدا سلامت باشن و بهترین دوستای هم باشن اینقدر عمیق و واقعی بود که تصمیم گرفتیم بچه های بیشتری داشته باشیم. سال ۱۴۰۰که دختر سوممون دنیا اومد، برکاتی که با خودش آورد قابل وصف نیست، حالا همسرم رئیس یه شرکته، خونه و ماشین و همه چیز هم داریم و سعی می‌کنیم بیشتر واسه در کنار هم بودن وقت بذاریم، غیر از اینا، به درک واقعی از زندگی و چرایی وجودیمون رسیدیم، راه هایی برامون باز شد که من و همسرم همزمان به این نتیجه رسیدیم این خدا اینقدر خوبه که همه چیز رو در بالاترین سطح باید ازش خواست و خیلی حیفه که ازش خودش رو نخوایم. با اومدن سومین بچه، اون سختی چند فرزندی دیگه در زندگی من نبود، انگار به یه سراشیبی و ساحل آرامش رسیدیم، حالا دیگه بچه ها عادت به داشتن یکی دیگه در کنارشون و تقسیم کردن مادر پدرشون دارن و حسادتی در کار نیست، همچنین اینقدر در کنار هم درک و عقلشون رشد کرده که خودشون برام یه وزنه ی کمکی هستن و به هیچ وجه دیگه تو این خونه من حس غربت و تنهایی ندارم. ان شاالله جهاد فرزندآوری ما به لطف خدا ادامه خواهد داشت، بله...چرا که نه! خدا خیلی قشنگ به وعده هاش عمل میکنه چرا ما ازش کم بخوایم؟ ما بچه ی زیاد می‌خوایم ، ایمان زیاد می‌خوایم، پول زیاد می‌خوایم، عشق به حسین رو زیاد می‌خوایم، ما از هر چیزی زیادش رو می‌خوایم، چون بهش اعتماد داریم بی شک و بی اما و شاید... 👈 شما هنوز عضو کانال "دوتا کافی نیست" نشده اید. جهت عضویت بر روی لینک زیر👇 یا گزینه ی پیوستن در پایین صفحه بزنید. http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
روایتهای درس آموز از مادران ایران زمین 👌 بیش از ۶۰۰ تجربه جذاب، کاربردی و مفید در موضوعات مختلف😍 🤱مادری 🌏 سبک زندگی 🎁 فرزندآوری 🎎 ازدواج 🙇‍♂تربیت فرزند 👨‍👩‍👧‍👦 خانواده 💑 همسرداری 🎓 تحصیل 🏨 ناباروری 👩‍⚕ معرفی پزشک 🤰 غربالگری 💔 سقط جنین 💰مدیریت اقتصادی 📚 معرفی کتاب ✅ جواب خیلی از سوالات و دغدغه هات رو می تونی اینجا پیدا کنی. ☺️👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075 👈 کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت 💯
۵۳۰ من مادر سه فرزند هستم. دو فرزندم اول و دومم تفاوت سنی شون دو سال و سه ماه بود، چهار سال بعد فرزند سومم به دنیا آمد زمانی که سومین فرزندم به دنیا آمد یک سال ونیمش بود که چهارمی را باردار بودم و خبر نداشتم، وسیله سنگین بلند کردم واز پله ها بردم بالا و بچه سقط شد ولی خبر نداشتم تا اینکه پیش یک دکتر با تجربه رفتم و در همان نگاه اول بدون معاینه گفت باردار بوده ام و برام آزمایش نوشت و بعد پیش متخصص زنان رفتم و متوجه شدم که بچه سقط شده، من و شوهرم ناراحت شدیم. از اون روز به بعد وقتی شک به بارداری می‌کردم همون لحظه قرص اورژانسی می‌خوردم تا خیالم راحت شود. ۹ سال بعد از تولد بچه سومم، دوباره باردار شدم، در حالیکه چهل ساله بودم و این‌بار ویار شدید داشتم و حالم خوب نبود و کسی هم کمکم نبود، فرزند اولم مدام منو را سرزنش می‌کرد و اطرافیان هم با حرفهایشان اذیت می‌کردن، تا اینکه با قرص بچه را سقط کردم. ولی از اون روز دیگه روز خوش ندیدم، از اون‌روز تا حالا برکت از زندگیم رفت که می‌دونم به خاطر اون عمل گناه هست. بعد از سقط، دخترم که مقصر بود و او من را وادار به سقط کرد، بعد از دو ماه که کلاس دهم بود، قبل از رفتن به مدرسه، مختصری دل درد داشت و در مدرسه زنگ ورزش معلم مجبورش می‌کنه که ورزش بکنه و باعث میشه آپاندیس مشکل دار بشه... وقتی به دکتر مراجعه کردیم گفتن باید عمل بشه و آپاندیس خارج شه، خلاصه بعد از ظهر عمل کردن و دیر هم بهوش اومد، بیست روز بعد از عمل دچار سرگیجه میشد و حتی نمیتونست رو پا بند شه به دکتر مراجعه کردیم و آزمایش گرفتن و گفتن عفونت در خون بالاست و بستری شدن مجدد... چند روز بستری شدن و مرخص شدن ولی هنوز حالش خوب نبود به دکترای زیادی مراجعه کردیم بسیار نذر و نیاز کردیم و شب میلاد امام جواد به مشهد رفتیم با این تلاش‌ها خوب شد. سال بعد در سن ۱۶ سالگی، دخترم را به یکی از اقوام شوهر دادیم و پسره از هیچ لحاظ نرمال نبود، مشکلات جسمی، روحی، اخلاقی داشت، سه سال طول کشید که طلاق گرفتیم و حساب کنید از عقد تا طلاق چه هزینه های سرسام آوری متحمل شدیم، چه فشاری بر خودم و بقیه اعضا وارد شد حتی پدر ومادرم هم داغون شدند... بارها توبه کرده ام و از خدا طلب بخشش کرده ام تا از گناهم در گذرد، این را نوشتم تا شاید مانع این عمل توسط بقیه شوم و بار گناهم کمتر شود. الان که سنم بالا رفته افسوس می‌خورم که چرا فرزندان بیشتری نیاوردم، چرا دو تا از بین رفتند و... در دوران بچه داری لیسانس گرفتم دوره های زیادی شرکت کردم و مدرک گرفتم ولی الان که سنم بالا رفته، می‌گویم ای کاش اون زمان‌ها فقط فرزند به دنیا می‌آوردم و درس را بعدا می‌خوندم، چون وقت برا درس و کار هست، ولی برای فرزند آوری نه.... الان بقیه را می‌بینم حتی در خانواده خودم که بچه های زیادی بدنیا آوردن و اون زمان برای من جبهه گیری می‌کردن... دوستان به حرف کسی گوش ندهید و برا خدا جهاد کنید این فرزند پروری جهاده، سختی داره ولی شیرینی‌های خودش را داره تصمیم دارم بچه هام را تشویق به آوردن بچه های زیاد کنم و خودم هم کمک کنم در این راه به آنها... شما دعا کنید تا گناهم بخشیده شود و عاقبت بخیر شویم کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
📌ریشه اختلافات... تمامی این اختلافاتی که هست: مادرشوهر از عروس، عروس از مادرشوهر، ... برای این است که ما خودمان را یک کسی می‌دانیم. مادر شوهر خودش را یک کسی می‌داند. توقع دارد که عروس او را سجده کند. وقتی هم که عروس سجده نمی‌کند، نقشه‌ها می‌کشد. ... یک مادر شوهر من می‌شناختم که همان روز اول به عروسش گفت: «بدون کفش در حیاط راه برو، آجرهای حیاط سابیده می‌شود!» عروس با پای برهنه توی حیاط راه می‌رفت. آخرش هم طلاق گرفت. اما حالا حکومت با عروس است. مطلبی بگویم که تفریح کنید: عروسی دست به سیاه و سفید نمی‌زد. نه حیاط جارو می‌کرد، نه لباس می‌شست، نه غذا می‌پخت، به شوهرش می‌گفت: «برو فلافل بخر! برو ساندویچ بخر!» مادر شوهر خیلی ناراحت شد، با پسرش قرار گذاشت که کارها را خودشان بکنند، شاید این عروس از رو برود. فردا جارو دست گرفتند که حیاط را جارو بزنند، مادر شوهر جارو را از دست پسر می‌گرفت، پسر از مادر می‌گرفت تا بلکه این عروس خجالت بکشد. عروس هم آن بالا ایستاده بود و تماشا می‌کرد، به مادر شوهر گفت: «دعوا نکنید! یک روز تو جارو کن، یک روز پسرت! چرا دعوا می‌کنید؟» 📚 بدیع الحکمة کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✨پيامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: "چه چيزی مؤمن را از ازدواج باز می دارد، به امید آنکه خداوند به او فرزندي عطا كند كه زمين را با گفتن ذكر لااله‌الا‌الله سنگين كند" 📚ابن ابي جمهور، ج ۳، ص۲۸۸  *************** ✨امام صادق علیه السلام : " هرگاه تصميم گرفتى كار خيرى انجام دهى شتاب كن، زيرا معلوم نيست در آينده چه پيش آيد. " 📚اصول كافى، ج ۲، ص ۱۴۲ ************** ✨امام علی علیه السلام: "درنگ در هر كارى پسنديده است، جز در استفاده از فرصت [بدون فوت وقت‏] براى كار خير."    📚 غررالحكم کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۵۳۱ من و همسرم سال ۸۲ باهم ازدواج کردیم، یک ازدواج ساده و آسان ، بدون ماشین عروس و لباس عروس، عکاس وفیلمبردار و... حتی خرید عروسی هم خیلی درحد کم و ضروری بود، باهم توافق کرده بودیم جهیزیه هم بسیار ساده باشه. یه جشن کوچولو تو خونه بدون گناه، مولودی داشتیم چون نیمه شعبان بود. هنوزم همه پشت سرم حرف میزنن ولی من زندگی شیرینی دارم چون اصلا این چیزها نمیتونه ملاک خوشبختی باشه، مهریه هم ۱۴ تا سکه بود. به فضل الهی سه ماه بعد ازدواجمون باردار شدم، من ۲۵ سالگی و همسرم ۲۸ سالگی، همدیگه رو پیدا نمی‌کردیم به خاطر این دیر شد😁 خدا یه دختر بهمون داد و من تو شیردهی دوباره حامله شدم و یک و نیم سالگی دختر بزرگم، دختر کوچکم به دنیا اومد😍 سخت بود ولی واقعا شیرینی زیادی داشت. تقریبا طی هفت سال بعد خداجون دوتا پسر پشت سرهم بهم داد. سر فرزند چهارم، آزمایش های غربالگری مشکل دار نشون داد، گفتن بچه سندروم دان هست آمینیوسنتز فرستادن ولی شنیده بودم برای جنین خطر داره انجام ندادیم و به دکتر گفتیم ما فرزندمون رو همین طور که خدا داده میخوایم، گفتن باید سقط کنید ولی ما با رضایت خودمون نگه داشتیم و به خدا و ائمه توکل کردیم. بچه ام نیمه شعبان سالم و زیبا به دنیا اومد اسمشو گذاشتیم محمد مهدی... بعد از هفت هشت سال الان برای فرزند پنجمی باردار هستم در حالی که ۴۳ سالمه و هیچ بدی هم نداره همه چیز خوبه، خیلی هم خوشحالیم البته خونه مون خیلی کوچیکه، ماشین هم نداریم ولی خدا کریمه... روزی که فهمیدم پنجمی رو باردارم فقط یه نکته بود که منو اذیت می‌کرد واکنش اطرافیان😩 تا ماه ششم به کسی نگفتم، الان کم کم دارن می‌فهمن. بعضی ها تحسین می‌کنن، بعضی ها هم که دیگه نگو تعجب می‌کنن و میگن چه لزومی داشت بچه آوردی اونم تواین سن البته بگم این بچه رو خداجونم خودش بهم داده و من شکر می‌کنم.. همسر و پسرام از خوشحالی دارن پرواز می‌کنن ولی دخترا ناراحتن چون جو جامعه چندان همراه نیست، میگن پیش دوستامون چی بگیم. در مورد تربیت بچه هام بگم که در خانواده پرجمعیت، بچه ها روی همدیگه اثر میذارن و تربیتشون راحت تره چون کانون توجه پدرومادر نیستن و مستقل بار میان مخصوصا ما که دوتا دختر پشت سر هم و دوتا پسر پشت سرهم داشتیم خیلی خوب بود، کوچیک بودن همبازی هم بودن الان هم حامی همدیگه هستن از نظر اقتصادی هم شکر خدا همسرم کارمند هستن و خدا هم روزی بچه ها رو می‌رسونه و مدارس خوب فرستادیمشون از نظر تحصیلی موفق هستن... ریخت و پاش نداریم، بچه ها اتاق جدا ندارن چون اصلا لزومی نداره. یه خونه دو خوابه هفتاد متری داریم، یکی از اتاقها برای بچه هاست که وسیله هاشون گذاشتن، یکی هم برا من و همسرم... خداروهزار مرتبه شکر زندگی معمولی و آرامی داریم، فقط ماشین نداریم خیلی سخته تفریح و سرگرمی کمه تو زندگیمون ولی سعی می‌کنیم فضای خونه رو برای بچه ها آروم و بانشاط درست کنیم بگو و بخند و بازی پدر با بچه ها و.... دیگه باید یه جور ساخت با شرایط به حرفای مردم هم اهمیت نمیدم، دارم از بارداری پنجم که خیلی هم سخته، لذت می‌برم وخداروشکر می‌کنم که بازم یه موجود کوچولو بهمون هدیه داده، مردم یا پشت سرم حرف می‌زنن که خب گناهامو میشورن یا تو روی خودم میگن که جواب شون میدم. همه خانواده توی کارها به هم کمک می‌کنیم و من خودم هم فعّالیت اجتماعی دارم با برنامه ریزی همه چیز ردیف میشه... خیلی از نیازهایی که والدین میگن به خاطر اون بچه نمیارن، اصلا نیاز نیست متاسفانه زندگی غربی روی خانواده های ما اثر گذاشته مادر میره سرکار و مجبور نصف حقوقش بده بچه رو بذاره مهد یا این کلاس و اون کلاس... خب خیلی از خانم های شاغل واقعا ضرورت نداره برن سر کار و می تونن بمونن تو خونه به بچه هاشون برسن، تازه اون وقت مردا میتونن جای اونها برن سرکار و اینکه بیکار هم تو جامعه کمتر خواهد شد البته بگم بعضی از شغلها ضرورت داره خانم ها باشن، مثل پزشک زنان یا معلم های عزیزی که فداکاری می‌کنن از زندگیشون می‌زنن ولی واقعا بعضی شغلها برای خانم ها لازم نیست... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1