eitaa logo
دوتا کافی نیست
50.9هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
32 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۶۰۸ من متولد ۷۵ هستم. الان ۳ فرزند دارم و بین اینها، یه بارداری ناموفق هم داشتم و خدا نخواست که بمونه. زندگی مون رو با شرایط سخت مالی شروع کردیم. اوایل همسر رضایت قلبی برای داشتن بچه های پشت سر هم نداشت اما وقتی با اصرار من با فاصله ی کم دوتا بچه آوردیم، انگار خیلی راضی بود و همه رو تشویق می‌کرد پشت سر هم بیارن😀. سال ۹۱ در سن ۱۶ سالگی عقد کردم👰🤵 و یک سال بعد رفتم خونه خودم. از همون اوایل ازدواج با وجود نداشتن بچه شروع کردم به خوندن کتاب های تربیت فرزند چون میدونستم باید تربیت رو بلد باشم تا بتونم بچه بیارم✅. خلاصه در سن ۱۹ سالگی دخترم و ۲۰ سالگی با اختیار خودم، پسرم رو به دنیا آوردم👨‍👩‍👧‍👦. و به همه میگفتم خودمون میخواستیم. کاری ندارم که کلی حرف شنیدیم 😄. پسرم سه سالش ک هشد تصمیم گرفتم بعدی رو بیارم😎. خدا نخواست که بمونه. با شرایط سخت تو خونه، سقط شد🙂. و قسمت جالب اینجاست به جای اینکه بقیه بهم دلداری بدن انقدر انرژی داشتم و شاکر خدا بودم که من حال بقیه رو خوب میکردم، از عجایب خلقته ها😄😄. از اول کرونا که سه سال می‌گذره من چهارتا خونه عوض کردم و از شهر قم به یزد کوچ کردیم😊. الحمدلله مجدد باردار شدم و خدا یه دختر ناز دیگه بهمون هدیه داد🤱. جالب اینه که سونوگرافی سه بار گفته بود پسره و موقع زایمان روز وفات حضرت زینب زایمان کردم و دختر شد😳. اسمشم با خودش آورد 😍 زینب خانم❤️ الحمدلله با وجود سه تا بچه هم میتونم به کارهای خونه برسم و دست تنها مهمونی بدم، هم مهمونی میرم، کلاس های مختلف میرم ولی بعضا مادرایی که یه بچه دارن میگن ما وقت نمیکنیم به کارامون برسیم تو چطور میتونی انقد فعال باشی🤔. بعد ها متوجه شدم که مادر یه بچه بودن یعنی هم خواهر، هم برادر، هم دوست، همبازی و هم مادر. پس اجرا کردن چند نقش انصافا برای یک مادر زمان گیر و سخته. اما بچه های من انگار خودشون هم دوستن، هم خواهر برادر. بچه های بسیار مستقل و کار درستی هستن، نه از باب اینکه ما اینطوری تربیت کردیم، نه. از باب اینکه برای اثبات خودشون حس رقابتِ کی بهتر عمل میکنه، باعث وجود این استقلال شد🙃. دخترم ۷سالشه و در پختن غذا خیلی کمک میکنه. سر شستن سرویس ها، جارو کردن حیاط و گردگیری همیشه دعواس😂. نه اینکه بگن ما نمیشوریم بلکه دعوا میکنن که من، من، هر کی میخواد خودش کار رو انجام بده. خونه ی اقوامم که میریم خود کار پا میشن کمک میکنن. مسئولیت پذیرایی از مهمون ها هم با بچه هاست😉. راحتی تربیت بچه های زیاد و پشت سرهم اینه که یکی رو تربیت میکنی بعد اون یکی بقیه رو تربیت میکنه😁. زحمتت کم میشه. ضمنا بچه های پشت سر هم (اگر پدر و مادر در نحوه برخورد آگاهی داشته باشن) به هیچ وجه لجباز و خودخواه نمیشن. از نظر علمی هم ثابت شده که بچه ها یکی درمیون برون گرا و درون گرا هستن باید در روز ۱۰ بار چه بسا بیشتر در حد مرگ کتک کاری کنن و خودشون آشتی کنن. دخالت تو دعواشون، اعتماد به نفس بچه ها رو میاره پایین که الحمدلله ما تا الان موفق بودیم درست مدیریت کنیم. از روزی که بچه هام به دنیا اومدن، رزق و روزیمون زیاد شده و خرج کردن راحت تر. این لباسش کوچیک میشه، تن اون میکنی واسه اون یکی میخری☺️. سر سفره به جای التماس که تو رو خدا غذاتو بخور باید دعوا کنی مادر کمتر بخورید😁😁. و یرزقه من حیث لا یحتسب. 💪 خود خدا گفته میده، من چه کارم که بشینم دو دوتا چهار تا کنم؟ مشکل اینجاس که آدما میخوان با حساب کتاب و منطق بچه بیارن بعد به ذهن مبارک نمیرسه که از پسش بر بیان جا میزنن. خب برادر من خواهر من، تو یا مسلمون هستی یا نیستی، یا خدا داری یا نداری. حالا اگه نداری که هیچی. اگه داری تو رو خدا یه نگاه عمیق به آیه های قرآن بنداز ببین چقد قشنگ دلتو آروم می‌کنه، میگه بنده ی من غصه نخور، رزقتو میدم😍 از پارک و بازی و حس خوب خانواده که نگم براتون😍. بچه ی بیشتر = شادی و جوانی و عشق بیشتر من یه مادر ۲۶ ساله با ۳ فرزند هستم، دعا میکنم محبت خدا باز هم شامل حال ما بشه و دوباره و چند باره بتونم مادر بشم👶. لطفی که خدا به ما کرده، آرزوی خیلی هاست. (ان شاء الله همه‌ی کسانی که آرزوی فرزند دارند، دامن شون سبز بشه.) یادمون باشه همیشه شکر گزار باشیم🤲 چون ممکنه هر نعمتی در زندگی ما، آرزوی آدم های زیادی باشه. من و همسرم بی حد و اندازه کنار بچه ها شادیم و حالمون خوبه😍😍. هرکس به بهونه های الکی، بگه نمیتونم و بچه نیاره، هرگز زمان برنخواهد گشت و اون میمونه و دلی پر از حسرت🥺. ان شاءالله دعای امام زمان بدرقه راه زندگیمون باشه😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
راه تقوا.... خانم‌ها به شوهرشان بگویند، نانی که سر سفره می آوری، اگر کم باشد و حلال، بهتر است که حرام باشد و زیاد. رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به پل میشود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین میتواند به سرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به دره سقوط میکند. ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسه ات کنند که «چرا در این جاده ی سنگلاخ و تنگ آمده ای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جاده اش صاف بود و نرم ». راه تقوی راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد اما جاده ی دنیا اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست می‌رسند و به دره پرت میشوند. گاهی یک عابر، لنگ لنگان میگذرد، نه تنها ماشین ندارد و پیاده است، که لنگ هم میزند، اما او در راه نجات است، با نظر حقارت در او منگر. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌والدین عمدتا به دو دلیل از فرزندشان عصبانی می شوند: 🔹فرزندشان به آنها بی احترامی کرده 🔹فرزندشان انتظارات آنها را برآورده نکرده اگر والدین به این نتیجه برسند که رفتار فرزندشان در حقیقت بی احترامی به آنها نیست، بلکه حاصل رشد مغز، مشکلات و محدودیتهای محیطی یا فیزیکی مانند گرسنگی و خستگی، ناتوانی کودک در مدیریت احساس و اشتباهات تربیتی است، عصبانی نخواهند شد. همچنان اگر والدین انتظارات خود را در حد توانایی فرزندشان پایین بیاورند، دلیل کمتری برای عصبانیت خواهند داشت. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
صدراعظم آلمان: با مهاجرت قوی می‌توانیم جمعیت آلمان را به ۹۰ میلیون نفر برسانیم! اولاف شولتز: «ما میتوانیم جمعیت خود را در سال های آینده به شدت افزایش دهیم زیرا دولت به دنبال تقویت مهاجرت برای کمک به جلوگیری از کمبود نیروی کار و بحران در سیستم بازنشستگی است. دولت در حال کار بر روی جذب کارگران خارجی است تا با وجود پیری جمعیت، جوانی را در کشور حفظ کنند؛ تخمین زده می‌شود که افزایش ۷ درصدی جمعیت تا سال ۲۰۷۰ جمعیت آلمان را به ۹۰ میلیون نفر برساند.» دولت آلمان اخیرا با برنامه هایی برای اصلاح قانون مهاجرت موافقت کرد، زیرا برلین به دنبال باز کردن بازار کار به روی کارگران مورد نیاز از خارج از اتحادیه اروپا است. 💥 مقام معظم رهبری: "بایستی بِجِدْ مسئله‌ی فرزندآوری را مهم دانست و از پیری جمعیّت ترسید. حالا خارجی‌ها را کار نداریم؛ دشمن، دشمن است؛ امّا بعضی کج‌سلیقگی‌ها را متأسّفانه آدم در داخل مشاهده میکند - یک جایی خواندم- که میگویند «آقا! پیری جمعیّت اشکالی ندارد»! چطور اشکالی ندارد؟ یکی از پُرفایده‌ترین ثروتهای یک کشور، جمعیّت جوان در یک کشور است که ما بحمدالله از اوایل انقلاب تا امروز برخوردار بوده‌ایم و اگر بنا باشد بعداً برخوردار نباشیم، یقیناً عقب خواهیم ماند." 👈 آیا ایران نیز به سرنوشت آلمان، ایتالیا، ژاپن و سایر کشورهای سالخورده اروپایی دچار خواهد شد؟ یا با فرزندآوری بیشتر ایرانیان، از این اتفاق هولناک، نجات پیدا خواهد کرد؟! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
با پیشنهاد دکتر بانکی‌پور و موافقت نمایندگان مجلس، پرداخت تسهیلات فرزندآوری و ازدواج با ارائه تنها یک سفته قانونی شد. 📌علی رغم اینکه بخش اندکی از معوقات بانک‌ها برای تسهیلات خرد بانکی است اما بانک‌ها با سنگ اندازی های متعدد و برخوردهای سلیقه‌ای، برای اعطای ۲۰ میلیون تومان تسهیلات قرض الحسنه ضمانت‌های متعددی دریافت می‌کنند، که سبب نارضایتی و گلایه مردم شده است. 👌 دریافت تنها یک سفته می‌تواند ضمن تسهیل روند اعطای تسهیلات بانکی، به سبب سازوکار الکترونیکی سفته، باعث کاهش مراجعه مردم به بانک‌ها و عدم حضور ضامن شود و همین امر سبب کوتاه شدن زمان و فرایند تشکیل پرونده تسهیلات شود. 👈 با موافقت نمایندگان و درصورت تصویب در شورای نگهبان از این به بعد بانک‌ها تنها ملزم به دریافت یک سفته برای پرداخت این تسهیلات خواهند شد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نصب بنری جالب در یک مدرسه... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۰۹ مادرم تازه دوقلو زایمان کرده بود که من و همسرم باهم عقد کردیم. ما درگذشته با هم همسایه بودیم و شناخت خانوادگی خوبی از هم داشتیم. هرچند به بسیاری از تفاوت های فرهنگی و اخلاقی مان بعد از ازدواج پی بردیم و البته ایشون چندسالی بود که خاطر خواه من شده بود و از طریق خواهرشون که دوست صمیمی من بودن به من ابراز علاقه کردن ولی چون اصلا شرایط ازدواج رو نداشتیم من جواب منفی داده بودم... تا اینکه سال ۸۲ خدا خواست و رسما با هم عقد کردیم. برخلاف خیلی‌ها به ما در دوران نامزدی چندان خوش نگذشت، چون همسرم دستش خالی بود، دانشجوی دانشگاه آزاد بود و خانواده اش چند دانشجو همزمان داشتند و از لحاظ مالی (برای کسی که در دوران عقد به سر میبَرَد) خوب حمایتش نمی‌کردند و علیرغم این بی پولی، محل زندگی خانواده های ما باهم دهها کیلومتر فاصله داشت😓. و خودمون هم دانشجوی دو استان مختلف بودیم، یعنی در ۴ شهر مختلف از جای جای جای ایران درین بین ما خیلی کم و هم خیلی کوتاه همدیگر را می‌دیدیم و اینجا بود که اختلافات فرهنگی خانواده های ما خودش رو نشون داد که الحمدلله با صبر و منطق تونستیم خوب باهاشون کنار بیایم. به محض اینکه همسرم شغل ثابت پیدا کرد باهم عروسی کردیم. ولی بدون هیچ پس انداز و سرمایه ی ظاهری و مادی. ولی در اصل با بزرگترین سرمایه که توکل به خدا و محبت اهل‌بیت بود، در عید غدیر زندگی مشترکمان رو شروع کردیم. تمام هزینه عروسی و پول رهن خانه را هم با پس اندازه‌های ماه‌های بعد به پدرشوهرم پس دادیم چون می‌خواستیم کاملا روی پای خودمان بایستیم. البته من راضی به جشن عروسی نبودم و آرزو داشتم با زیارت خانه خدا بریم زیر یک سقف ولی اینم با مخالفت جدی پدرشوهرم روبرو شد و... با جشن کوچکی راهی خانه مستاجری بسیار کوچیکی شدیم که اون موقع اگر ۵نفر مهمان داشتیم باید برای پهن کردن سفره، چیدمان خانه را تغییر می‌دادیم😁 ولی دوستش داشتیم و قانع بودیم. ما در روزهای زندگی مان بالا و پایین زیاد داشتیم، بی پولی و نداری هم داشتیم. ولی خیلی توکل می‌کردیم و اصلا از نداری نمی ترسیدیم و درعین حال اهل قناعت بودیم. با تمام این احوال، مهمان زیاد داشتیم و مطمئن بودیم که با مهمانها درهای روزی به رویمان باز می‌شود. چند ماه بعد از ازدواج، تصمیم گرفتم برای ارشد بخوانم و با همسرم تصمیم گرفتیم بچه دارشدن رو بگذاریم برای حداقل یکسال بعد... دکتر هم رفتیم و فهمیدیم برای بچه دارشدن مشکلی نداریم و خیالمان راحت شد که می‌شود😌 دقیقا همان زمان من متوجه تغییراتی در خودم شدم و فهمیدم باردار هستم😁 اولش شوکه شدم که من الان بچه نمی‌خواهم و پس درس و ارشد و...چه می‌شود؟؟😕 ولی زود به خودم آمدم. از همان چند ساعت ناراحتی خودم هم پشیمان شدم و تصمیم گرفتم هم مادری کنم و هم درسم را بخوانم و الحمدلله موفق شدم. یکسال و نیم بعد از عروسی مان دخترم متولد شد. این زایمان را ناخواسته سزارین شدم. دردهای بعد از عملم خیلی شدید بود و از سزارین واقعا بدم آمد. که به سرم آمد. بگذریم. از خوش قدمی دخترم بگم که من ارشد و همسرم دکتری تخصصی قبول شد. ریحانه دوماهه بود که دانشجو شدم و دوسال و نیمگی او درسم تمام شد. بعد از ارشدم با اینکه می‌توانستم دکتری بخوانم و همسرم بسیار تشویقم می‌کرد ولی بخاطر فرزندم ادامه ندادم و دخترم ۳ساله بود که استخدام آموزش و پرورش شدم و به کسوت معلمی درآمدم. از ۴ سالگیِ دخترم با نصحیت های خواهرانه ی همکارم، بفکر فرزند بعدی افتادم ولی دچار بیماری مرموزی شدم که تا دوسال باردار نشدم. بعد از آن ۴ سال درمان‌ کردم و جواب درستی نگرفتم. دخترم کلاس اول بود که در نامه اش به امام رضا علیه السلام از ایشان خواهر و برادر خواسته بود. دلم خیلی شکست. فهمیدم خیلی دیر شده و وقتی مطمئن شدم بیماری من به فرزندم آسیب نمی‌زند، درمان را رها کردم و از خدا فرزند دیگری خواستیم. پسرم در ۳۳ سالگی من متولد شد. از روزی و قدمِ خیر این فرزندمان ما دوسالی ميهمان شهر کریمه اهلبیت عليهم السلام بودیم و زایمان فرزندم به صورت طبیعی(وی بک) توسط خانم دکتر رحمتی در بیمارستان ایزدی قم انجام شد و بسیااااار تجربه شیرینی بود.ایشون پزشک فوق‌العاده مسؤلیت پذیر و خوبی بودند که تا قبل از زایمانم فقط یکبار همدیگر را دیده بودیم و هیچ هزینه ای هم از من نگرفتند. من بخاطر فرزند آوریِ بیشتر، زایمان طبیعی را انتخاب کردم. و واقعا برایم خاطره شیرینی بود. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۰۹ الحمدالله بعد از سالها مستاجری و اثاث کشی ازین شهر به آن شهر و ازین خانه به آن خانه، بلاخره خانه خودمون رو ساختیم و صاحبخانه شدیم. پسرم ۴ ساله بود که ما تصمیم گرفتیم فرزند ديگری داشته باشیم. که کرونا شد و همسرم بخاطر بیماری آسم من، مخالف بود ولی وقتی امر رهبری را مدنظر قرار دادیم، مصمم شدیم. همان اوایل کرونا بود که دخترمان درگیر بیماری شد. خیلی پیگیری کردیم تا اینکه قرار بر جراحی شد، برای خارج کردن توده ی عفونی. در حالی که فقط قرار بود آن روز بستری بشود و فردا برود برای جراحی همان روز دخترم را به اتاق عمل بردند. بدون اینکه جواب آزمایش را بگیرند. دم در اتاق وقتی فهمیدند ناشتا نیست او را با غرولند برگرداندند😏. بعد که جواب آزمایش آمد، فهمیدیم پلاکت خونش بسیار پایین است و یک کیسه و نیم خون تزریق کردند و اگر در آن وضعیت جراحی میشد، معلوم نبود چه بلایی به سرمان‌ می آمد. فردایش جراحی انجام شد ولی موفق نبود. عفونت چنان در بدنش پخش شده بود که در بيمارستان هم مرتب تب می‌کرد ...تا ۴۲درجه😓 شب و روزهای بسیار سختی بر ما گذشت، دخترم را جواب کردند ولی ما قطع امید نکردیم و تلاش می‌کردیم و شاکر بودیم. ۴ دوره بستری در بخشها و بیمارستان های مختلف، جراحی و نمونه برداری از مغز استخوان و پوست و....که همه شان در ماه‌های اولِ شروع کرونا و اوضاع سخت قرنطینه😷 و محدودیت عبور و مرور گذشت. تا اینکه خداوند مهربان، پزشک بسیار متعهد و خوش اخلاقی در سر راهمان قرار داد. بنام خانم دکتر لیلا شهباز نژاد فوق تخصص روماتولوژی اطفال. ایشون به یاری خدا بیماری رو تشخیص و درمان کردند و ما بعد از هفته ها به خانه برگشتیم. این بار بیشتر قدرِ باهم بودن را می‌دانستیم و در طول روز بارها از این که دور هم، کنارِ یک سفره می‌نشینیم از خدا شاکر می‌شدم و می‌گفتم همین یعنی عین خوشبختی💚 خداوند خیلی زود، تلخی آن روزها را با هدیه فرزند دیگر، برایمان شیرین کرد. از بارداری ام در سن ۳۸ سالگی بسیار خوشحال بودم و حس غریبی داشتم. دکتر بخاطر بتای بالا و سونویی که در مطبش انجام داد، حدس زد، دوقلو باشند. من بخاطر اینکه در خانواده دوقلو داریم فکر می‌کردم، توانش را ندارم و دوست نداشتم، ولی تسلیم خواست خدا بودم و راضی به رضای او. من در دو بارداری قبلم، با حس ششم قوی و مطمئن می‌دانستم که جنسیت فرزندی که در راه دارم‌ چیست. ولی این یکی اصلا برایم قابل حدس نبود. با پیشرفت بارداری فهمیدیم که یک قل سالم در رحم دارم و آن یکی فیبروم نسبتا بزرگیست که دارد در رقابت با جنین هر روز بزرگتر می‌شود. دکتر گفت تا ۶ ماهگی این فیبروم بزرگ‌ می‌شود و اگر تا آن موقع خطری نداشت، میتوانم بگویم فرزندت بر آن چیره شده و و بعدش هم خطر ساز نیست. که الحمدلله همین هم شد و فرزندم که بالاخره فهمیدیم دختر است قهرمانانه فیبروم را شکست داد. دخترم فوق العاده خوش روزی بود. رزق معنوی عجیبی با خود داشت که من واقعا هیچ وقت در عمرم آنقدر خودم را در زمینه معنوی باحال و مصمم ندیدم. کمتر غذایی را بی وضو خوردم و سعی می‌کردم تمام لحظات را مراقب احوالات باشم. روزها سخت ولی شیرین می‌گذشت. کلاسهای مدرسه هم مجازی بود و زحمت رفت و آمد نداشتم. بارداری را با روزهای سخت و شیرین و حتی ابتلا به کرونای خفيف سپری کردم تا به روزهای آخر رسیدم. همه خیلی خوشحال بودیم. من ازینکه خودم خواهر دار نشدم ولی دخترم خواهر دارد، خیلی ذوق داشتم. تا اینکه در اواخر هفته ۳۸ یک روز به شکمم ضربه ای وارد شد و چند ساعت بعد دچار علائمی شدم که با همسرم رفتیم بیمارستان. 👈 ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075