#تجربه_من
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#قسمت_اول
من متولد سال ۶۹ و همسرم متولد سال ۶۸ هستند، سال ۹۱ عقد کردیم. ۶ماه عقد بودیم، سال ۹۲ هم ازدواج کردیم.
خواستگاری سنتی انجام شد😊 البته من خواستگارایی داشتم که خود خانواده جواب یا رد می کردن 😅
من دختر آخر خانواده بودم، قبل اینکه همسرم به خواستگاری من بیان یه دوره مشهد داشتم، شب قبل مسافرتم یه خواستگار داشتم وقتی که رفتم مشهد همون جا خانوادم تماس گرفتن که یه خواستگار داری اولین چیزی که برام مهم بود دیانت شخص بود که خواهرم بامن تماس گرفت و گفت پسر اهل نمازوروزه است، خیلی ذوق کردم😅 از خدا خواسته بودم که همسری رو نصیب من کنه که اون منو نماز صبح بیدار کنه نه من اون رو 😁
همون جا سپردم دست آقا امام رضا علیه السلام گفتم دست خودت در حقم بزرگتری کن. همینکه برگشتم یادمه😂 تازه رسیده بودم گیج ومنگ بودم و خسته و تشنه خواب، خلاصه خانوادشون اومدن و منو پسندیدن، دو شب بعدش اومدن خواستگاری و خیلی زود عقد کردیم😃
بعدا هم ایشون گفتن من اربعین کربلا بود و از امام حسین علیه السلام خواستم یه دختر خوب نصیبم کنه.
اینم بگم که همسرم یه خونه نیمه ساخت هم داشت. خلاصه بعد ۶ ما کم کم خونه نیمه کاره رو تمام شد 😂 من حتی دوقاب کاشی حیاطمون رو با همسرم و پدرشون انجام دادم، عروس پرکاری بودم😁
بعد از اتمام خونه مون ازدواج کردیم، یه مراسم خیلی خیلی ساده گرفتیم تعداد مهمونا به ۳۰ نفرم نمی رسید، خیلی ساده برگزار کردیم. بعد از ازدواج، منم که عاشق بچه بودم سریع باردار شدم😅
خیلی خوشحال بودم، خدا ریحانه خانم رو سال ۹۳ به ما داد، پا قدمش خیر بود برامون، انقدر دختر شیرینی بود زرنگ، ۱ ساله هم راه می رفت و حرف می زد از پوشک هم تونستم بگیرمش.
بعد تولد ۱ سالگیش 😂 سریع به همسرم گفتم دخترم داداش می خواد، شکر خدا دخترم ۱سال و ۱۰ماهش بود که سال ۹۴ گل پسرم آقا رضا بدنیا امد😁
دوتا وروجک شیطون داشتم البته اطرافیان خیلی😕 تو ذوق ما می زدن که چه خبره پشت سرهم...
یه خانمی بود دوست خواهرم، وقتی منو توی روضه دید، گفت چه خبرته درسته رهبر گفته بچه بیارید ولی نگفته همه رو تو بیاری! خیلی ناراحت شدم از حرفش، کم کم مراسمات مذهبی رو کم می رفتم بخاطر نیش کنایه دیگران. من فقط ۲تا بچه داشتم! بیخیال حرف همه.
توکل
برخدا کردم برای بچه سوم بعد از ۳سال فاصله، رمیصا خانم رو باردار شدم😍 سال ۹۷شکر خدا با مقابله با نیش و کنایه دیگران دختر گلم بدنیا آمد شکر خدا رزق وروزیشو با خودش آورد تونستیم یه واحد خونه بالاترمون رو بخریم. ماشین رو که بخاطر یه سری بدهی فروخته بودیم شکر خدا تو دوران بارداریم خریدیم.
من با وجود بچه هام ۷ساله یه کیک پز حرفه ای هستم😅 از این بابت الحمدالله خداروشکر حالا هم گوش شیطون کر در حال اقدام به چهارمی هستم😁 ان شاءالله مادر خوبی بوده باشم و یاران خوبی برای امام عصرمون امام زمان عج تربیت کنم.
من برای بارداری اولم، چون هنوز تازه عروس بودم، از طرف خانواده خودم و شوهرم، خیلی بهم رسیدگی می کردن ولی من چون همیشه دوست داشتم خودم رو پای خودم باشم وکارهامو خودم انجام بدم روزهای که گاهی وقتی به سختی غذا رو آماده می کردم، اصلا زنگ نمی زدم به کسی که برام کاری رو انجام بده، به ندرت شاید ۱ یا ۲ بار گفته باشم.
برای زایمانم هم تا هفت روز، مادرم یا مادرشوهرم می موندن، خیلی زحمت می کشیدن. برای بارداری دومم یه سری مشکلات برامون پیش آمد که شوهرم باید کارش رو در منطقه دیگه از شهر از صفر شروع می کرد، حتی توان کرایه کردن مغازه رو نداشت من کمی از طلاهام رو فروختم که بتونه مغازه اجاره کنه، تو همین بارداری دومم، چون علاقه زیادی به کیک پزی داشتم و اینکه دوست داشتم منم درآمدی برای خودم داشته باشم، کم کم کیک درست می کردم، اطرافیانم تشویقم می کردن برا اینکه این کار رو به عنوان درآمد انجام بدم تا کمی کمک همسرم باشم.
خدا رو شکر با وجود دختر کوچولوم، بارداری نسبتا خوبی داشتم. سر پسرم دندان درد شدیدی گرفتم😤😥 که شب تا صبح از در نمی تونستم بخوابم، ۳ماه بعد از زایمانم، تونستم دندونم که دندون عقل بود رو 😥 رو کامل خارج کنم.
اینم بگم چون فاصله بچه ها کم بود😅مشکلاتشون خیلی شیرین بود، دخترم هر وقت می دید دارم داداشش رو پوشک می کنم، اونم سریع می رفت عروسکشو میاورد که پوشکش کنم😂 گاهی وقتا پوشک کم میاوردم از عروسکای دخترم برمیداشتم.
👈ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#قسمت_دوم
دخترم اولم رو تونستم ١/۵ سالگی از شیر بگیرم خیلی برام سخت بود، باوجود ویاری که داشتم خداروشکر تونستم. ولی پسرم بخاطر رفلاکس معده تا ۳ماه تونستم شیر بدم، چقدر از این بابت ناراحت بودم و کلی گریه کردم.
خداروشکر گذشت، شوهرم از این بابت خیلی دلداریم می داد که اشکال نداره با وجود شرایط مالی سخت اون زمان مون، تا ۱ سال شیرخشک دادم بهش، بعد ها تا ۴ماه شیر پاستوریزه به پسرم دادم، کم کم دیگه به غذا خوردن افتاد، گاهی فقط شب ها بهش شیشه میدادم. الحمدالله گذشت و با وجود کوچولوهام تونستم تولد ۲سالگی دخترم، اولین کیک تولد رسمی رو درست کنم😅
کم کم کارم رونق گرفت، هر وقت سفارش مشتری داشتم، بیشتر وقتها شب ها کار می کردم، بعد از خوابوندن بچه ها من کارای کیکم مثل پختن و تزییناتش رو انجام می دادم کم کم که عادی شد برای بچه ها، روزها کارامو انجام میدادم 😅 طفلکیا تا میگفتم کیک برا مشتریه هیچ نمی گفتن، ولی اگه برا خودمون بود دیگه از اول پخت کیک تا وقتی کامل بشه، دستبرد می زنند😂 و تا باباشون از سرکار بیاد، نصف کیک خورده شده. بماند که وقتی جلو همسرم کیک می ذاشتم، بازم می خوردن، من از دیدن این لحظه ها عشق می کردم. چون خیلی برام مهمه غذای که درست می کنم همه از خوردنش لذت ببرن. برای همین همیشه هفته ایی ۱بارکیک خونگی درست می کنم.
به لطف خدا بع از ۳سال از بارداری دومم به لطف خدا باردار شدم، ویار خیلی بدی داشتم. ماه رمضان بود و همسرم روزه بودن. بدون کمک از خانوادهامون که بگم نمی تونم، غذا درست کنم. من تا یه مدت غذامون رو از رستوران سفارش میدادم که با هماهنگی همسرم، بعد از کارشون می رفتن غذا رو می گرفتن. بیشتر از ۲پرس سفارش نمی دادم، چون ویار بدی داشتم نمی تونستم غذا خوردم، گاهی هم از پرس غذای ما اضافم میومد😁 وقتی خانواده من متوجه این موضوع شدن، هر روز خونه یکی دعوت بودیم😅 برای بارداری سومم ۳ماهه که بودم رفتم سونو اول، گفتن پسره، اولش ناراحت شدم طفلی دخترم ریحانه تک دختره تا اینکه یه مشکلی پیش اومد، که اورژانسی سونو دادم بعد دکتر گفت که شکم بچه خیلی بزرگه سرش کوچیکه دیگه هیچی نگفت.😥 منم هنگ کرده بودم که خدایا چی شده وقتی به همسرم گفتم. سریع به یه متخصص خارج از شهر خودمون رفتیم وقتی سونو گرفت گفتم دکتر بچه مشکل داره، گفتن نه چه مشکلی، دخمله تپلی داری.
گفتم دکتر به من گفتن چنین مشکلی داره، گفت نه خانم، احتمال زیاد شما دیابت دارید. بعد آزمایشات بله متوجه شدم که دیابت دارم. حدود ۳ روزی بستری شدم تو شهر خودمون، با مشکلات دوری از بچه ها، خداروشکر کنترل کردم.
الحمدالله زایمان راحتی داشتم تونستم طبیعی زایمان کنم. شکر خدا ۳تا زایمانام طبیعی بودن به امید چهارمی😁 ان شاالله
یه چیز دوست دارم بگم، که خدا لطف بزرگی در حقم کرده بابت وجود همسرم واقعا همیشه ی همیشه پشتم بوده و همیشه حمایتم کرده....
با ارزشترین کار همسرم اینه که وقتی خواستیم بریم پیاده روی اربعین با وجود ۳تا بچه، مخالفت نکرد و برای راحتی بچه ها، خودش یه گاری آهنی تاشو جوش کاری کرد که خیلی راحت تا می شد برای حمل آسون بود و اینکه بچه ها رو می ذاشتن رو گاری و تو مسیر حرکت می دادند با تمام سختیاش، واقعا عاقبت بخیر باشه ان شاءالله، بتونم همسری خوبی براشون باشم.😍
۱۵ تیرماه، دهمین سالگرد ازدواجمونه، مثل برق و باد گذشت این چند سال کنارهم.
زندگی پر از فراز و نشیب هست خواسته و ناخواسته. در غم و شادی باید زندگی کرد و از داشته هامون لذت ببریم. امام جواد علیه السلام می فرماید ؛گران دیگران را ارزان بخرید. (از تجربیات دیگران خوب استفاده کنیم.)
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ فرزندان و گاری تاشویی که همسرشون برای پیاده روی اربعین ساختن.
#سفر_اربعین_با_فرزندان
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍
#فرزندآوری
#برکت_خانه
#نسل_مهدوی
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🚨اسرائیل زاده ی آن فرهنگ و تمدن است...
ما با تمدنی طرفیم که ۹۰٪ بومیان آمریکا را قتل عام کرد، ۹۰٪ ساکنین اصلی استرالیا را قتل عام کرد، در هیروشیما و ناکازاکی نسلکشی کرد، در ویتنام همینطور، در آفریقا طی ۲۰۰سال استعمار یک چهارم جمعیت آن قاره را کشت!
ما با فرهنگی طرفیم که در دو جنگ اول و دوم جهانی ۱۰۰ملیون انسان را کشت!
بابت این توحش هیچ وقت ابراز شرمساری و خجالت زدگی نکرد!
اسرائیل زاده آن فرهنگ و تمدن است ...
نسلکشی هویت اسرائیل است.
📍Gheis Ghoreishi
#حقوق_بشر_آمریکایی
#فلسطین
#غزه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#امام_موسی_صدر
✅ راه حق...
"راه حق با ابریشم فرش نشده است. پر از خار است و در آن کشتار و شهادت و شکنجه و سختی و اسارت و گرسنگی و تشنگی و همه چیز است."
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#مقام_معظم_رهبری
🚨فراموش نمی کنیم...
دنیای اسلام این را فراموش نکند که در این قضیّهی مهم و تعیینکننده، آن کسی که در مقابل اسلام، در مقابل یک ملّت مسلمان، در مقابلِ فلسطینِ مظلوم ایستاد، آمریکا بود، فرانسه بود، انگلیس بود؛ این را دنیای اسلام فراموش نکند، این را بفهمند؛ در معاملاتشان، در معادلاتشان، در تحلیلهایشان فراموش نکنند این را که چه کسی ایستاده است و دارد روی این مردم مظلوم و ملّت مظلوم فشار میآورد؛ صِرف رژیم صهیونیستی نیست.
البتّه ما شک نداریم که «اِنَّ وَعدَ اللَهِ حَق»؛ وعدهی الهی حق است. «وَ لا یَستَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یوقِنون»؛ اینهایی که به وعدهی الهی یقین ندارند، با منفیبافیهای خودشان شما را باید متزلزل نکنند، سست نکنند. و انشاءالله پیروزی نهایی و نه چندان دیر، با مردم فلسطین و فلسطین خواهد بود (۱۴۰۲/۰۸/۱۰).
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#حقوق_بشر_آمریکایی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#امام_موسی_صدر
📌اگر بین اسرائیل و شیطان جنگی رخ دهد، ما کنار شیطان خواهیم ایستاد.
📚گام به گام با امام موسی صدر،ج ١٢
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۹۷
#رویای_مادری
#فرزندآوری
#قسمت_اول
من متولد ۷۳ هستم و همسرم متولد ۷۰،
بهمن ماه سال ۹۶ ازدواج کردیم و یه شهر دیگه دور از خانواده ام زندگی میکنم ولی خداروشکر با خانواده همسرم توی یه شهر زندگی میکنیم.
ما از همون ابتدا بچه میخواستیم ولی هر ماه با آزمایش منفی رو به رو میشدم و منی که از خانوادم دور بودم به شدت افسرده بودم و ناراحت، هرروز و هر شب کار من گریه بود ولی چون روحیه شادی داشتم کسی متوجه افسردگی من نمیشد یعنی من دوس نداشتم انرژی منفی به کسی بدم.
خلاصه روزها و سالها گذشت و من همچنان در انتظار بچه بودم و نگران بودم که نکنه هیچوقت مادر نشم. نکنه تنها بمونم و از یه طرفی هم دلم برای همسرم میسوخت اما همیشه به من امیدواری میدادند و من تا عمر دارم مدیون همسرم هستم.
از یه جایی به بعد دیگه برام مهم نبود که منفی میشد و هر روزی که با خواهرم تلفنی صحبت میکردم میگفتم من دلم روشنه من حتما باردار میشم اونم میگفت دلت خوشه😅 (یه خواهر بزرگتر دارم ۱۷ ساله بچه ندارن) و امیدشون یه جورایی به من بود.
گذشت و سال ۱۴۰۰ ماه محرم بود تو مراسم مادر شوهرم اینا روز هفتم من سر دیگ هم زدن از حضرت ابوالفضل خواستم باردار بشم.
اربعین گذشت و من کمر درد خیلی شدیدی داشتم، فرداش بی بی چک زدم و دیدم خیلی زود پررنگ شد. دوبار سه بار چهار بار پنج بی بی چک زدم و من باردار بودم.😭 آزمایش دادم با بتای ۸۹۰ مثبت بود. رفتم نشون دکتر دادم گفت بارداری گفتم ولی خونریزی دارم گفت ازمایشتو تکرار کن. تکرار کردم شد ۶۰۰ دوباره گفت تکرار کن بتام رسید به ۲۰۰و خرده ای گفت یه بار دیگه تکرار کن و من برای بار چهارم ازمایشمو تکرار کردم بتا شد ۹۰...
دکتر گفت متاسفانه کاری ازم برنمیاد و داری سقط میکنی. من اون لحظه با چشمای پر از اشک میخندیدم نمیدونستم باید چیکار کنم. خوشحال باشم یا ناراحت ولی دکتر فکر میکرد چون سقط شده میخندم. گفت خوشحالی که سقط شده گفتم نه خوشحالم که منم میتونم باردار بشم.
خلاصه یک سال گذشت و من همچنان دست به دعا و درمان کردن بودم. به شوهرم گفتم ما که یزد رفتیم نتیجه نگرفتیم ولی حالا میخوام برم تهران برای مداوا ولی چون هزینه اش بالا بود
گفتن سه ماهی صبر کنم. منم گفتم خوب تو این سه ماه که من دارو مصرف نمیکنم حداقل زیر نظر یکی از این پزشکا باشم تا سه ماه که خواستم برم تهران تخمدانم تنبل تر از اینی که هست نشن و زودتر نتیجه بگیرم.
با جاریم مشورت کردم و منو معرفی کردن پیش یه دکتر، یادمه نزدیک ایام فاطمیه بود تقریبا یک ماه مونده بود به ایام فاطمیه و من برای نماز صبح بیدار شده بودم و یهویی همراه با نماز خوندن اشک میرختم برای حضرت زهرا دلم شکسته بود برای اولین بار از حضرت زهرا خواستم برام دعا کنن گفتم برام مادری کن دستتو بکش رو سرم نذار دیگه انتظار بکشم. نذار حسرت به دل بمونم و از ته دلم گریه میکردم یه جور عجیبی دلم برای حضرت زهرا شکسته بود. جالب اینجاست همیشه سر نماز از خدا میخواستم که دهه اول محرم من ۹ ماهم باشه، حالا هر وقتی بده
خونه برادر شوهرم مراسم داشتن برای حضرت زهرا، مادر شوهرم داشتن دارچین میریختن و اون لحظه چنان هوس کردم بخورم بهشون گفتن و مقداری برام ریختن یه قلوپ خوردم. گفتم فعلا منتظر عادت ماهیانه ام هستم مادر شوهرمم که بیشتر از من منتظر بارداریم بود گفت مگه چقد مونده گفتم یک هفته و دیگه خودشون اجازه ندادن دارچینو بخورم😅
بعد از ۳ روز مراسمی که گذشت حالا ۴ روز دیگه مونده بود ببینم تهش چی میشه...
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075