...........
•[👑]•
#استوری
#وضعیت_واتساپ
#حیدری
#غدیری
گفتمبرومسایهلطفشبنشینم
گفتاکهعلینوربودسایهندارد😌🤍:)
🍃❤️🍃❤️🍃
💖 فقط حیدر امیرالمومنین است
🌹 حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام
مردم هیچ امری از امور #دین خود را
برای سر و سامان دادن به زندگی
#دنیوی شان کنار نمی گذارند، مگر اینکه
خداوند گرفتاری خسارت بار تری را
برایشان پیش می آورد.
📚 «نهج البلاغه» حکمت 106
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ
🌹و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🦋@downloadamiran🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
در حیرتم که خلق چرا رو به هم زنند...؟!
وقتی که هست بر همه مشکل گشا علی(ع)
#وضعیت_واتساپ
🦋@downloadamiran🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش بحال هر کسی ...
#پست
#پویانفر
#استوری
#امام_علی علیه السلام
#عید_غدیر
#وضعیت_واتساپ
🦋@downloadamiran🦋
🔴آداب و اعمال روز عید غدیر
🔹۱. غسل کردن (ابتدای روز بهتر)
🔸۲. روزه گرفتن که کفاره گناهان است
🔹۳. خواندن نمازهای مخصوص درمفاتیح
🔸۴. ذکر خدا گفتن
🔹۵. شکرگزاری خدا به جهت نعمت ولایت و امامت
🔸۶. صلوات بسیار بر پیامبر و آلش
🔹۷. زیارت امیرالمومنین در نجف
🔸۸. زیارت از دور و نزدیک با زیارت امین الله
🔹۹. عید گرفتن
🔸۱۰. تبریک گفتن به دیگران
🔹۱۱. برپایی مجلس جشن و سرور
🔸۱۲. شاد کردن مومنان
🔹۱۳. لباس پاکیزه و نو پوشیدن
🔸۱۴. دید و بازدید
🔹۱۵ عیدی دادن به فرزندان و خانواده
🔸۱۶. صدقه دادن به فقرا و مستمندان
🔹۱۷. عقد اخوت بستن
🔸۱۸. اطعام و غذا دادن به مومنان و روزه داران
🔹۱۹. خواندن دعای ندبه
🔸۲۰. تزیین درب منازل، ساختمانها و خیابان با پارچه و پرچم
🔹۲۱. برپایی ایستگاه صلواتی
🔸۲۲. پخش شکلات و شیرینی
🔹َ۲۳. بیان قصه های غدیری برای کودکان
🔸۲۴. خواندن و بیان خطبه غدیر
🔹۲۵. راه اندازی کاروان شادی
🔸۲۶. بیان فضایل امیرالمومنین که عبادتی بزرگ است.
🔹۲۷. ابلاغ خطبه و پیام غدیر به آیندگان تا قیامت
🔸۲۸. تکریم سادات (بشرط عدم مزاحمت)
🔹۲۹. عهد و پیمان با امام زمان علیه السلام
🔸۳۰. ذکر هنگام ملاقات:
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام
🦋@downloadamiran🦋
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:
امروز به هرکوچه اذان باید گفت😍
در وصف علی ز آسمان باید گفت👏
چون عید امیر مومنین است❤️
تبریک به صاحب الزمان باید گفت💐
🎁عید غدیر خم مبارک باد🎉🎊
🦋@downloadamiran🦋
💐شاهکار حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام در پاسخ به سوال تکراری💐
جمعیت زیادی دور حضرت علی (علیه السلام) حلقه زده بودند ..
مرد اول
– یا علی ! سؤالی دارم . علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ گفت: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.
مرد دوم
– اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟
علم بهتر است یا ثروت ؟
حضرت علی علیه السلام فرمود: علم بهتر است؛
زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی . نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست.
در همین حال سومین نفر وارد شد، یاعلی علم بهتراست یا ثروت
امام در پاسخش فرمود:
علم بهتر است ؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است ، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار !
نفر چهارم
– یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت علی علیه السلام در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود ؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود.
نوبت پنجمین نفر بود.
یا علی علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت علی علیه السلام در پاسخ به او فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند.
نفرششم
یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟
امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد
نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازه واردها دوخته میشد..
در همین هنگام هفتمین نفر
– یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟
امام فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ برای اینکه مال و ثروت فقط تا هنگام مرگ با صاحبش میماند ، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است .
همه از پاسخهای امام شگفت زده شده بودند که،
نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:
یا علی ! علم بهتر است یا ثروت ؟
امام فرمود : علم بهتر است ؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند ، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود .
نفر دهم
– یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟
علم بهتر است ؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند ، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند ، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع اند . فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان ، آرام و بیصدا از میان جمعیت برخاستند.
هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند ، صدای امام را شنیدند که میگفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم .
📚کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷.
به نقل از امام علیبنابیطالب، ص۱۴۲.📚
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🌴🌴الحمد لله الذی اجعلنا من المتمسکین بولاية مولانا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و الائمة المعصومين علیهم 🌴🌴
جاااانم فدااای حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام
🎊عیدتون مبارک🎉
🦋@downloadamiran🦋
💠💠💠💠💠
#تلنگر
دنیا مانند پژواک اعمال و خواستههای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم مرا بده“ دنیا مانند پژواکی که از کوه بر میگردد، به تو خواهد گفت: ”سهم مرا بده“ و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب میشوی.
اما اگر به دنیا بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟“ دنیا هم به تو خواهد گفت: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟“
#وین_دایر
🦋@downloadamiran🦋
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕 عید غدیر بر شما مسلمانان عالم تبریک عرض می کنم 💕
#دانلودکده_امیران
#استوری
#من_غدیری_ام
#عید_غدیر_خم
🦋 @downloadamiran 🦋
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#بازگشت
#قسمت_سی_و_هفتم
از خانهشان که بیرون آمدم ، هنوز یکساعتی به غروب مانده بود .
اول تصمیم گرفتم شب را تهران در خانه خاله بمانم . اما بعد پشیمان شدم . تلفنم را در اوردم و به محمد زنگ زدم . هنوز از سر کار به سمت خانه حرکت نکرده بود . قرار شد تا من به شرکت او برسم ، او هم کارهایش را تمام کند و با هم به خانه برویم .
فرصت خوبی بود تا موضوع ازدواج گذشتهی مهتاب را برایش بگویم.
نگاهی به ساختمان سه طبقه روبهرویم انداختم . یک ساختمان با نمای قدیمی که بازسازی شده بود . وارد شدم و به نگهبانی که کنار در نشسته بود ، سلام کردم .
وقتی متوجه شد خواهر محمدم ،به احترامم از روی صندلی بلند شد و ایستاد . و گفت که اگر میخوام محمد را ببینم به طبقه سوم بروم .
تشکر کردم و از پله ها بالا رفتم . برعکس بیرون ساختمان که نمایی قدیمی داشت داخل طراحی زیبایی شده بود .
وارد طبقه سوم که شدم بر عکس دوطبقه قبل که پر از کارمندهای مشغول به کار بود ، فقط یک منشی خانم نشسته بود که وقتی در زدم سرش را از کامپیوتری که با آن مشغول بود، بالا آورد و با صدای نازکی گفت:
_ سلام عزیزم، وقت قبلی داشتید؟
_ سلام ، نه
_ پس نمیتونید با آقای صالحی ملاقات کنید.
_ اوه . یعنی این قدر سرش شلوغه که باید وقت بگیرم .
_ خانم اولا ادب رو رعایت کنید دوما شما کی هستید که .......
_ حرص نخور عزیزم، پوستت خراب میشه . من خواهر رئیس تونم .
خواستم به سمت اتاق ریاست بروم که جلویم را گرفت و گفت:
_ خانم کجا ؟ مگه نگفتم نمیشه برید داخل!
_ شما هم متوجه نشدی گفتم برادرم ، رئیس اینجاست .
_ از کجا معلوم ؟
_ عجب گیری افتادیما ...!
خواستم به محمد زنگ بزنم که خودش از اتاق خارج شد و گفت:
_چه خبره اینجا ؟ شرکت و گذاشتید رو سرتون !
_ به من ربطی نداره. دوساعته دارم به این منشیتون میگم بذار برم داخل نمیذاره .
_ آقای صالحی این خانم خواهر شماست ؟!!
_ بله . مشکلی دارید ؟
_ نه ببخشید . شرمنده .
_ خب حالا اشکالی نداره. برید به کارتون برسید.
و روبه من کرد و گفت: تو هم برو داخل تا بیام .
اولین بار بود که احساس خوبی ، نسبت به برادر بزرگتر از خودم داشتم.
توی این چندسال گذشته این قدر از خانواده دور بودم که حتی نمیدانستم شغل برادرم چیست ؟
وقتی برگشت .سینی چایی که دستش بود را روی میز گذاشت و گفت : چرا هنوز ننشستی؟ یکم کارم مونده . انجام بدم بعد بریم.
_ باشه.
روی مبل چرمی که مقابل میز کارش گذاشته شده بود نشستم. نگاهی به اطراف کردم تمام دیوارهای اتاق با پوستر های انیمیشن و فیلم پرشده بود .
_ محمد شغلت مرتبط با انیمیشن سازیه؟
_ اره .
_ چرا تا حالا نگفته بودی بهم؟
_ نپرسیده بودی . برنامه نویسی و یادبگیر بیارمت پیش خودم .
_ اینجوری عالی میشه.
راستی تنهایی اینجا رو اداره میکنی؟
آن قدر محو کارش شده بود که متوجه حرفم نشد.
_ محمد ؟
_ بله ؟
_ میگم خودت تنهایی اینجا رو اداره میکنی؟
_ تقریباً . شریکم دیر به دیر میاد شرکت. برای چی اومده بودی تهران؟
_ خونه مهتاب رفته بودم .که زمان از دستم در رفت وقتی بلند شدم که بیام ، نزدیک غروب شده بود.
چند دقیقه ی محمد شد یک ساعت . کمکم حوصله ام سر رفت .
_ کارت تموم نشد ؟ اگه خودم میرفتم خونه خیلی زودتر میرسیدم .
_ تقصیر خودته.میخواستی زودتر از خونه دوستت بلند بشی .
_ عه خب میگفتی کار دارم خودم میرفتم.این همه منتظر نمیموندم . اصلا زنگ بزن آژانس .
_ لازم نکرده . تموم شد دیگه. بیزحمت این فایل حساب ها رو بریز تو این فلش تا من یه آبی به دست و صورتم بزنم .
با هم از اتاق که بیرون رفتیم. تعجب کردم.هنوز منشی نرفته بود .
محمد_ خسته نباشید میتونید برید خونه . صبح اول وقت اینجا باشید. جلسه داریم.
از پله ها که پایین میرفتیم روبه محمد گفتم :,
_ تو فقط بلدی به من گیر بدی که شب نشده برگردم خونه . اگه دو دقیقه دیر برسم کلی داد میزنی که چرا تا اون موقع بیرون بودم . بعد منشیت و تا الان که ساعت ۹:۳۰ شبه نگه میداری که کار کنه ؟
ایستاد و من هم که پشتش بودم مجبور شدم بایستم . برگشت سمت من و گفت:
_ خب که چی؟
_ خب که چی ؟! به ایشون ایراد نمیگیری؟ فقط ایراد گرفتن برای منه؟ اونم یه دختر هم سن منه دیگه.
_ اولا تو خواهر منی هر سختی که بهت میگیرم به صلاحته ، دوما که ایشون دختر سرایدار اینجاست. خونه شون همین طبقه همکفه . دیرم بره آسیبی بهش نمیرسه. اگر حرفی نیست بریم .؟
و براه افتاد. رسماً دهنم بسته شد . با فاصله از او پله ها رو طی میکردم .
ماشین محمد را در پارکینگ نمیدیدم به همین خاطر پرسیدم:
#پارت1
#کپی_حرام ⛔️