eitaa logo
🇮🇷دانلودکده🛰امیران🎭
276 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
24 فایل
◉✿اگـہ وجود خدا باورت بشه خدا یــہ نقطـہ میـذاره زیـرباورت “یـاورت“ مےشه✿◉ درایـتا☆سروش☆آپارات بالیـنک زیـرهمراه باشید😌 @downloadamiran قسمتهاے قبلے رمانهایـمان روهم مے توانیـد در #رمانکده_امیـران دنبال کنیـد♡ @downloadamiran_r ارتباط باما: @amiran313
مشاهده در ایتا
دانلود
........... •[👑]• گفتم‌بروم‌سایه‌لطفش‌بنشینم گفتاکه‌علی‌نوربودسایه‌ندارد😌🤍:) 🍃❤️🍃❤️🍃 💖 فقط حیدر امیرالمومنین است 🌹 حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مردم هیچ امری از امور خود را برای سر و سامان دادن به زندگی شان کنار نمی گذارند، مگر اینکه خداوند گرفتاری خسارت بار تری را برایشان پیش می آورد. 📚 «نهج البلاغه» حکمت 106 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌹و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🦋@downloadamiran🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در حیرتم که خلق چرا رو به هم زنند‌...؟! وقتی که هست بر همه مشکل گشا علی(ع) ‌ 🦋@downloadamiran🦋
🔴آداب و اعمال روز عید غدیر 🔹۱. غسل کردن (ابتدای روز بهتر) 🔸۲. روزه گرفتن که کفاره گناهان است 🔹۳. خواندن نمازهای مخصوص درمفاتیح 🔸۴. ذکر خدا گفتن 🔹۵. شکرگزاری خدا به جهت نعمت ولایت و امامت 🔸۶. صلوات بسیار بر پیامبر و آلش 🔹۷. زیارت امیرالمومنین در نجف 🔸۸. زیارت از دور و نزدیک با زیارت امین الله 🔹۹. عید گرفتن 🔸۱۰. تبریک گفتن به دیگران 🔹۱۱. برپایی مجلس جشن و سرور 🔸۱۲. شاد کردن مومنان 🔹۱۳. لباس پاکیزه و نو پوشیدن 🔸۱۴. دید و بازدید 🔹۱۵ عیدی دادن به فرزندان و خانواده 🔸۱۶. صدقه دادن به فقرا و مستمندان 🔹۱۷. عقد اخوت بستن 🔸۱۸. اطعام و غذا دادن به مومنان و روزه داران 🔹۱۹. خواندن دعای ندبه 🔸۲۰. تزیین درب منازل، ساختمانها و خیابان با پارچه و پرچم 🔹۲۱. برپایی ایستگاه صلواتی 🔸۲۲. پخش شکلات و شیرینی 🔹َ۲۳. بیان قصه های غدیری برای کودکان 🔸۲۴. خواندن و بیان خطبه غدیر 🔹۲۵. راه اندازی کاروان شادی 🔸۲۶. بیان فضایل امیرالمومنین که عبادتی بزرگ است. 🔹۲۷. ابلاغ خطبه و پیام غدیر به آیندگان تا قیامت 🔸۲۸. تکریم سادات (بشرط عدم مزاحمت) 🔹۲۹. عهد و پیمان با امام زمان علیه السلام 🔸۳۰. ذکر هنگام ملاقات: الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام 🦋@downloadamiran🦋
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: امروز به هرکوچه اذان باید گفت😍 در وصف علی ز آسمان باید گفت👏 چون عید امیر مومنین است❤️ تبریک به صاحب الزمان باید گفت💐 🎁عید غدیر خم مبارک باد🎉🎊 🦋@downloadamiran🦋
💐شاهکار حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام در پاسخ به سوال تکراری💐 جمعیت زیادی دور حضرت علی (علیه السلام) حلقه زده بودند .. مرد اول – یا علی ! سؤالی دارم . علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ گفت: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد. مرد دوم – اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ علم بهتر است یا ثروت ؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی . نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست. در همین حال سومین نفر وارد شد، یاعلی علم بهتراست یا ثروت امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است ، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار ! نفر چهارم – یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی علیه السلام در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود ؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود. نوبت پنجمین نفر بود. یا علی علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت‌ علی علیه السلام در پاسخ به او فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند. نفرششم یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟ امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌ واردها دوخته می‌شد.. در همین هنگام هفتمین نفر – یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟ امام فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ برای اینکه مال و ثروت فقط تا هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند ، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است . همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌ زده شده بودند که، نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی ! علم بهتر است یا ثروت ؟ امام فرمود : علم بهتر است ؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند ، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود . نفر دهم – یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟ علم بهتر است ؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند ، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند ، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌ اند . فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان ، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند ، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم . 📚کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲.📚 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🌴🌴الحمد لله الذی اجعلنا من المتمسکین بولاية مولانا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام و الائمة المعصومين علیهم 🌴🌴 جاااانم فدااای حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام 🎊عیدتون مبارک🎉 🦋@downloadamiran🦋
💠💠💠💠💠 دنیا مانند پژواک اعمال و خواسته‌های ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم مرا بده“ دنیا مانند پژواکی که از کوه بر می‌گردد، به تو خواهد گفت: ”سهم مرا بده“ و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می‌شوی. اما اگر به دنیا بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟“ دنیا هم به تو خواهد گفت: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟“ 🦋@downloadamiran🦋
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 از خانه‌شان که بیرون آمدم ، هنوز یکساعتی به غروب مانده بود . اول تصمیم گرفتم شب را تهران در خانه خاله بمانم . اما بعد پشیمان شدم . تلفنم را در اوردم و به محمد زنگ زدم . هنوز از سر کار به سمت خانه حرکت نکرده بود . قرار شد تا من به شرکت او برسم ، او هم کارهایش را تمام کند و با هم به خانه برویم . فرصت خوبی بود تا موضوع ازدواج گذشته‌ی مهتاب را برایش بگویم. نگاهی به ساختمان سه طبقه روبه‌رویم انداختم . یک ساختمان با نمای قدیمی که بازسازی شده بود .‌ وارد شدم و به نگهبانی که کنار در نشسته بود ، سلام کردم . وقتی متوجه شد خواهر محمدم ،به احترامم از روی صندلی بلند شد و ایستاد . و گفت که اگر می‌خوام محمد را ببینم به طبقه سوم بروم . تشکر کردم و از پله ها بالا رفتم . برعکس بیرون ساختمان که نمایی قدیمی داشت داخل طراحی زیبایی شده بود . وارد طبقه سوم که شدم بر عکس دوطبقه قبل که پر از کارمندهای مشغول به کار بود ، فقط یک منشی خانم نشسته بود که وقتی در زدم سرش را از کامپیوتری که با آن مشغول بود، بالا آورد و با صدای نازکی گفت: _ سلام عزیزم، وقت قبلی داشتید؟ _ سلام ، نه _ پس نمی‌تونید با آقای صالحی ملاقات کنید. _ اوه .‌ یعنی این قدر سرش شلوغه که باید وقت بگیرم . _ خانم اولا ادب رو رعایت کنید دوما شما کی هستید که ....... _ حرص نخور عزیزم، پوستت خراب میشه . من خواهر رئیس تونم . خواستم به سمت اتاق ریاست بروم که جلویم را گرفت و گفت: _ خانم کجا ؟ مگه نگفتم نمیشه برید داخل! _ شما هم متوجه نشدی گفتم برادرم ، رئیس اینجاست . _ از کجا معلوم ؟ _ عجب گیری افتادیما ...! خواستم به محمد زنگ بزنم که خودش از اتاق خارج شد و گفت: _چه خبره اینجا ؟ شرکت و گذاشتید رو سرتون ! _ به من ربطی نداره. دوساعته دارم به این منشی‌تون میگم بذار برم داخل نمی‌ذاره . _ آقای صالحی این خانم خواهر شماست ؟!! _ بله . مشکلی دارید ؟ _ نه ببخشید . شرمنده . _ خب حالا اشکالی نداره. برید به کارتون برسید. و روبه من کرد و گفت: تو هم برو داخل تا بیام . اولین بار بود که احساس خوبی ، نسبت به برادر بزرگتر از خودم داشتم. توی این چندسال گذشته این قدر از خانواده دور بودم که حتی نمی‌دانستم شغل برادرم چیست ؟ وقتی برگشت .‌سینی چایی که دستش بود را روی میز گذاشت و گفت : چرا هنوز ننشستی؟ یکم کارم مونده . انجام بدم بعد بریم. _ باشه. روی مبل چرمی که مقابل میز کارش گذاشته شده بود نشستم. نگاهی به اطراف کردم تمام دیوارهای اتاق با پوستر های انیمیشن و فیلم پرشده بود . _ محمد شغلت مرتبط با انیمیشن سازیه؟ _ اره . _ چرا تا حالا نگفته بودی بهم؟ _ نپرسیده بودی . برنامه نویسی و یادبگیر بیارمت پیش خودم . _ اینجوری عالی میشه. راستی تنهایی اینجا رو اداره میکنی؟ آن قدر محو کارش شده بود که متوجه حرفم نشد. _ محمد ؟ _ بله ؟ _ میگم خودت تنهایی اینجا رو اداره میکنی؟ _ تقریباً . شریکم دیر به دیر میاد شرکت. برای چی اومده بودی تهران؟ _ خونه مهتاب رفته بودم .که زمان از دستم در رفت وقتی بلند شدم که بیام ، نزدیک غروب شده بود. چند دقیقه ی محمد شد یک ساعت . کم‌کم حوصله ام سر رفت . _ کارت تموم نشد ؟ اگه خودم می‌رفتم خونه خیلی زودتر میرسیدم . _ تقصیر خودته.میخواستی زودتر از خونه دوستت بلند بشی . _ عه خب میگفتی کار دارم خودم می‌رفتم.این همه منتظر نمیموندم . اصلا زنگ بزن آژانس . _ لازم نکرده . تموم شد دیگه. بی‌زحمت این فایل حساب ها رو بریز تو این فلش تا من یه آبی به دست و صورتم بزنم .‌ با هم از اتاق که بیرون رفتیم. تعجب کردم.هنوز منشی نرفته بود . محمد_ خسته نباشید میتونید برید خونه . صبح اول وقت اینجا باشید. جلسه داریم. از پله ها که پایین میرفتیم روبه محمد گفتم :, _ تو فقط بلدی به من گیر بدی که شب نشده برگردم خونه . اگه دو دقیقه دیر برسم کلی داد میزنی که چرا تا اون موقع بیرون بودم . بعد منشی‌‌ت و تا الان که ساعت ۹:۳۰ شبه نگه می‌داری که کار کنه ؟ ایستاد و من هم که پشتش بودم مجبور شدم بایستم . برگشت سمت من و گفت: _ خب که چی؟ _ خب که چی ؟! به ایشون ایراد نمیگیری؟ فقط ایراد گرفتن برای منه؟ اونم یه دختر هم سن منه دیگه. _ اولا تو خواهر منی هر سختی که بهت میگیرم به صلاحته ، دوما که ایشون دختر سرایدار اینجاست. خونه شون همین طبقه همکفه . دیرم بره آسیبی بهش نمی‌رسه. اگر حرفی نیست بریم .؟ و براه افتاد. رسماً دهنم بسته شد . با فاصله از او پله ها رو طی میکردم . ماشین محمد را در پارکینگ نمی‌دیدم به همین خاطر پرسیدم: ⛔️