#حدیث_گرافی
🌙#رمضان ماهی است که
🦋ابتدایش رحمت،
🌺میانهاش مغفرت
🌱و پایانش اجابت
و آزادی از آتش جهنم است.
🦋@downloadamiran🦋
#دعاى_روز_اوّل_ماه_رمضان
اَللّـهُمَّ اجْعَلْ صِیامى فیهِ صِیامَ الصّآئِمینَ، وَقِیامى فیهِ قیامَ
خدایا قرار ده روزه ام را در این ماه روزه روزه داران واقعى و شب زنده داریم را نیز همانند
الْقآئِمینَ، وَنَبِّهْنى فیهِ عَنْ نَوْمَهِ الْغافِلینَ، وَهَبْ لى جُرْمى فیهِ یا اِلـهَ
شب زنده داران و بیدارم کن در آن از خواب بیخبران و جنایتم را بر من ببخش اى معبود
الْعالَمینَ، وَاعْفُ عَنّى یا عافِیاً عَنِ الْمُجْرِمینَ
جهانیان و درگذر از من اى درگذرنده از جنایتکاران
🦋@downloadamiran🦋
rd1(1)-1.mp3
1.19M
🌙
#رمضان
دعای روز اول ماه مبارک رمضان🌺
🦋@downloadamiran🦋
4_420725504438436408.mp3
4.13M
📖تحدیر جزء اول
🔷 استاد معتز آقایی
🔶 به روش تندخوانی
🦋@downloadamiran🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمد : بهه چہ پیراهݩ قشنگے؟!😍
جنسش چطوࢪه؟!
رسول : جنســـــش؟!🙄
محمد : تولدٺ مباࢪڪ😊
#گاندو
#گاندو
#انتخابات
#امام_زمان
Join↯🍃
#اقامحمد
خدایا برسون از این مدیرها😍😅
👇🙃!مااینگونہایم؛دردانلودکدهامیران
"-استوࢪیڪلیپ🎞👇🏻
سخݩبزࢪگآݩ💫"
مداحۍ🎶'"🎤
وصیٺشهدآ 🥇
متن هایی ناّب 🦋
برای آدم های ناب✨....
💫متن هایی که
👑ذهن رو دگرگون میکنه ...
✨جملاتی از جنس طلا 👌 ...
✍
•═══❀✨💛✨❀═══•
https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77
#متن_و_دلنوشته_های_زیبا🌸✨
#متنهای_مفهومی 🌸⃢💕👌
#عکسنوشته 🌅
#عکس_پروفایل 🌠
درڪلڪانالشبصیرتࢪومنتقل
میڪنہ✌️ ⃟ ⃟⃟ ⃟🔆
#اوصیڪمبالعضویٺ😌👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1252458601Ce4069f4d77
💪🏻⃢💕🙏🌸⃢💕
❌⭕ یک سکانس ویژه گاندو برای رفقای گاندویی ⭕😍⃢♥️ ❌
در کانال سنجاق شده😉
توجه🙏🏻⃢💕توجه📣📣
از همین حالا🤩 ⃟ ⃟⃟ ⃟🥳 🤩🤞
کانالمون به۴۰۰ برسه ۲تا سوپرایز میزاریم 🤩🤩😯😯
با دعوت دوستانتون به ما انرژی بدید💪🏻⃢💕❤🙏🏻⃢💕
#حبل_الورید
#قسمت_چهل_هشتم
#شهیدعلےخلیلی
علی درد می کشید و به سختی راه می رفت اما نمی خواست حال خرابش مانع کمک به دوستش شود،در کار خیر هیچ کس زورش به او نمی رسید.
علی و دوستش وارد خیابان شدند،علی لبخند می زد اما وقتی از مطب دکتر برگشتند،کمی در هم رفته بود.
شاید حساب و کتابی که منشی به نشان داده بود حالش را خرابتر کرده بود.
مخارج درمان کمر درد دوستش بالا بود،200 هزار تومان روی هم رفته برای هر بار ویزیت و نسخه زیاد بود، از طرفی خودش هم نیاز به کمک مالی داشت، زیر نظر دکتر بود و باید استراحت مطلق می کرد.
اما هیچ کدام از این امور باعث نمیشد که دوستش را به حال خود رها کند و بی تفاوت باشد.
علی به دوستش گفت:" خب داداش،قرار بعدیمون شد پس فردا،کارتت و جا نزاریاااا☺️.
دوستش در حالیکه تلاش می کرد که سنگ ریزهای کف آسفالت را شوت کند و دستهایش را پشت سرش قلاب کرده بود و مثل بچه ها من من کنان خودش را برای علی لوس می کرد اما خجالت می کشید حرفش را بزند ،نگران نگاهش کرد .
علی عادت داشت حرف همه را از چشمانشان را بخواند.
اجازه نداد تا دوستش حرف بزند و احساس شرمندگی کند سریع گفت:"بابت پولشم نگران نباش.خودم یک منبع موثق و خوب برای قرض پول می شناسم، تو هم که مثل خودم خوش حسابی حله حله،فقط فردا یادت نره ها!
علی در حالیکه با تبسم و لبخند زیبایش دستانش را برای خداحافظی تکان می داد از دوستش جدا شد.
حرفش دل دوست را قرص کرد اما خودش ذهنش درگیر بود که چطور این پول را جور کند!؟ که استاد زنگ زد و گفت:" علی ،به جان خودم فردا یک جا می خواهند ازت تقدیر کنن،این بار قول میدم بهت بی احترامی نشه مثل قبل،علی جان بیا بریم."
علی به خودش که بود اصلا اهل تقدیر و رفتن به این مراسمات نبود ولی چون استاد تاکید کرده بود شاید حضورش و گرفتن هدیه بتواند کمکی به هیئتشان و دوستانش کندعلی هم قبول کرد.
انقدر به فکر دیگران بود که مبادا سختی های دنیا دلشان را برنجاند که حاضر بود برای شادی دوستانش خودش تحقیر و بی احترامی مردمان بی مهر و محبت زمانش را تحمل کند.
صبح روز بعد قبل از رفتن به دیدار دوستش ،به همراه استادش به آن مراسم رفت ،مجری برنامه بعد از خواندن اشعاری در مدح کار بزرگ امر به معروف و نهی از منکر علی را صدا زد:" آقای علی خلیلی ، تشریف بیارید روی سن لطفا برای تجلیل ."
علی انقدر در دل با خدایش نجوا می کرد که کمک کند تا مشکل دوستش حل شود که با شنیدن نامش متعجب شد  و قدری تامل کرد.
استاد با لبخند گفت:" علی جان،شما رو صدا میزنن هااا،دستتو بده من یک یاعلی بگو و پاشو. "
علی دستان نحیف و لاغرش را در دستان استادش قرار داد و روی سن رفت .از او تقدیر شد با یک صلوات و یک شاخه گل و یک پاکت نقلی کوچک که پول درونش راه گشای کار خیر بود.
علی در پاکت کوچکی که با گل روی آن تزئین شده بود را باز کرد و پول نقدی درون آن را دید و برق شادی در چشمانش موج زد  ،برق شادی اینکه به خواست خدا پول مخارج درمان دوستش جور شده و او می تواند با دست پر پیش دوستش برود و اصلا هم حرفی از پس دادن قرض خبری نبود.
به قلم:سرکار خانم یحیی زاده
@downloadamiran