#به_وقت_عاشقی
با من بمان و سایهی مهر از سرم مگیر
من زندهام به مهر تو ای مهربان من
#حسین_منزوی
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#دلتنگی
خدایا...🤲
مستجاب کن دعاى🙌
کسی که تو راصدا میزند
حامی آن دلی باش كه تنهاست😔
با دستهاى مهربانت❤️
با تمام قدرت و عظمتت ببار
رحمتت را بر بندگانت
آمیـــن یا رَبَّ
جز خدا کیست که در سایه ے ✨
مهرش برویم ...❣
رحمت اوست که هر لحظہ پناه
من و توست ...❣
لحظاتتون
سرشــارازآرامـش
وحضــورخــدا ❣
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت_۶۲ 🎬
#دانلودکده_امیران
#مثبت_هیجده 🔞
غذا راخوردیم وبه ناریه گفتم:ببین من فکرهام راکردم,گرچه چیزی از گذشته من نمیدانی ,اما بایدبگم بیرون این اردوگاه کسی منتظر من نیست,همانطور که همسرم شهیددولت اسلامی شد,منم میخوام به این دولت خدمت کنم,پس میمانم ,امیدوارم کمکم کنی که بودنم مفیدباشه.
ناریه لبخندی زد وگفت:اگر تصمیمت واقعا ازته دل این باشه,خوشحالم که پیش خودم بمونی وسرش را تکانی داد وادامه داد ومفیدخواهی بود انهم چه فایده ای بزرگ...
ازاین حرف ناریه احساس بدی بهم دست داد,عمق وجودم میگفت زیر این چهره ی زیبا ومهربان چیزی هست که باید ازش ترسید.
نمازم رامخصوصا جلوی ناریه به سبک داعشیان داخل سوله ها خواندم تاهیچ شکی به من نبرد وطوری رفتارمیکردم که من شیفته ی دولت اسلامی عراق وشام(داعش)هستم اما نمیدانستم همین حرکاتم باعث به خطرافتادن جان خودم وعمادمیشود.
برای هرکدام یک تشک نرم یک نفره انداختیم,من وناریه کنارهم وفیصل ان طرف ناریه وعمادهم کنارمن خوابید.
نمیدانم به خاطر خواب عصربود یا به خاطرذهنم که درگیرحرفها وکارهای ناریه بود ,خوابم نمیبرد.
بچه ها خوابیدند,نگاه کردم به ناریه دیدم بیداراست,دوست داشتم سرصحبت راباز کنم ,بنابراین گفتم:خوابت نمیبره انگار؟!!
ناریه:اره ذهنم درگیره اینده است....
من:آینده؟؟اینده که از آن دولت اسلامی ست خیالت راحت..
ناریه:اینجوری که پیش میره,نمیدونم واقعااا,درسته که ازلحاظ اعتقادی روی مجاهدان خیلی کار میشه وخیلیا مصمم میشن که حمله انتحاری کنند وخودشون رانابود کنند اما تعداد این افرادکمه ,میدونی چرا؟؟من فکرمیکنم بی ریشه است ,یه جورتلقینه که اگر همین مجاهد انتحاری به دست یک شیعه اسیربشه وکارهایی که ما به سر اسیران میدهیم یکصدمش رابه سراین مجاهد بدهند,دین واعتقادخودش را انکار میکند هیچ,حتی پدرومادرش هم انکارمیکند,سلما تواین چندسالی خدمت به داعش کردم اسیران شیعه ای را دیدم که تا پای جان روی اعتقاداتشان ایستادند,باورت میشه زنده زنده پوستشان کردیم اما حاضرنشدندیک ذره از اعتقاداتشان دست بکشند,اگر دربین مجاهدان ما ده نفرازاین نمونه افراد بود کل دنیا را به تصاحب خودمان درمیاوردیم,حیف که تمام قدرت داعش از حمایتهای دولتهایی است که باتشییع دشمنی دارند واعتقادات مجاهدان به نظرمن پوچ وبی ریشه است...
تعجب کردم از طرز حرف زدن ناریه...دنیای حرفهایش با کارهای روزانه اش تفاوت داشت,برای همین پرسیدم:
اگر الان همچی اعتقادی داری چرا باز هم ادامه میدی؟اصلا چی شد جذب داعش شدی؟بعدشم چه طوری یک روز نیست بامن اشنا شدی ,راحت اینجور از داعش صحبت میکنی,نمیترسی من جاسوس باشم؟
لبخندی زد ورویش راکاملا به طرفم کردوگفت:خوب یکی یکی میپرسیدی تاجواب بدم.
جواب سوال اولت که چرا کارم را ادامه میدهم به زودی,ظرف چندروز اینده خودت بهش میرسی...
سوال دومت رابزار اخرجواب بدهم واول سوال سومت راجواب میدم که پرسیدی چرا بهت اعتماد کردم,ببین سلما جان ,من یک زن هستم ,درسته هرروز بارها وبارها کشته دیدم ومیبینم,اما عواطف زنانگی واحساساتم پابرجاست,صبح ازهمان باراول که جلویت ترمز کردم,ترس وجودت را دیدم,داخل پایگاه مسجدجامع وحتی اردوگاه ترس را داخل چشمات دیدم,من مطمینم تورازی داری که از داعشیها میترسی,کسی که این جوره نمیتونه جاسوس باشه,تو میخوای من نردبان ترقیت داخل اردوگاه باشم ومنم کاری میکنم که به درجه خودم برسی.....فهمیدی؟؟
باخودم گفتم:عجب زبله هااا,پس منم باید راز توراکشف کنم ناریه جااااان...
من:بازم ممنون که به من اعتماد کردی,این رابدان من نه جاسوس هستم نه دشمنت,توبه من کمک کردی ومن هیچ وقت به شما خیانت نمیکنم.
لبخندی زد وگفت:میدونم..
میخوام داستان زندگیم را برای اولین بار برای توبگم .....دوست داری بشنوی؟
من:اره,اره,حتما...
ناریه اینجورشروع کرد....
#ادامه_دارد ..
📚 @downloadamiran 📚
📚 @downloadamiran_r 📚
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده_خانم_ط_حسینی
#قسمت_۶۳ 🎬
#دانلودکده_امیران
#مثبت_هیجده 🔞
من ناریه دختر اخری ابوعمید از عشیره ی بنی ساعد بودم,مادرم زن دوم ابوعمید بود,پدرم علاقه ای زیادی به مادرم داشت ومن چون ازلحاظ صورت وسیرت به مادرم شبیه بودم ودختر اخری ،گل سرسبد ابوعمیدبودم ,پدرم ازدل وجان مرادوست داشت وگاهی اوقات این محبت باعث رشک وحسادت دیگرخواهرانم وحتی زن دیگر پدرم میشد.
من ۱۹سال داشتم ودر دل خاطرخواه جبران پسرعمویم شده بودم ومیدانستم که این علاقه دوطرفه است اما هیچ کس,حتی پدرومادرم ازاین علاقه بویی نبرده بود.
عشیره ی بنی ساعد از گذشته های خیلی دور ,دشمنی خیلی شدیدی با عشیره ی بنی عمران داشت,میدانی که اعراب خصوصا اعراب عربستان,دشمنی هایشان خیلی کینه توزانه وبسیارخونبار است،سالی نبود که خونی از مانریزند ودرعوضش خونی ازانها میریختیم ،تااینکه بزرگان نجد(منطقه ای که ما زندگی میکردیم)دور هم جمع شدند وخواستند,چاره ای بیاندیشند برای این دشمنی دیرینه وخونبار...از بخت بد من که انگار گلیم بخت من را با خون بافته باشند،تصمیمی اتخاذ شد که آینده مرا تباه کرد وارزوی همسری جبران را بر دلم نهاد
بعداز ان ,صدبار درعمرم ارزو کردم کاش من دختر دردانه ابوعمید نبودم....
#ادامه_دارد ..
📚 @downloadamiran 📚
📚 @downloadamiran_r 📚
یابن الحسن بدون تو عیدم عزا شده
دیگر بگو که حق به ظهورت رضا شده
شبهای قدر آمده جای تو خالی است
ای قدر ِما بدون تو دل بی بها شده
ای قدر ِما تو گوشه ی صحرا چه میکنی
شیعه چرا به هجر تو بی اعتنا شده
کِی گوش شیعه پُر شود از صیحه ی ظهور
ما بشنویم غربت تو انتها شده
تنها دعای هر شب قدرم، ظهور کن
دنیای بی تو مهد نزول بلا شده
بر اَکثِرُالدُّعای تو لبیک گفته ام
کارم برای آمدن تو دعا شده
حق را قسم به خون سر مرتضی دهم
اذن ظهور، حاجت ما از خدا شده
قرآن به سر گذارم و حق را قسم دهم
قرآن ناطق از چه به هر سو رها شده
یا رب دگر به یوسف زهرا امان بده
بنگر اسیر روضه ی صبح و مساء شده
آقا ببین که فرق سر جدّ تو علی
با تیغ ابن ملجم ملعون جدا شده
آقا بیا که خون علی مانده بر زمین
محراب؛ غرق ناله ی مهدی بیا شده
رنگی به روی حضرت حیدر نمانده است
در قلب زینب از غم او خون به پا شده
یک قطره خون به روی سرش دید ولطمه زد
زینب کجا و یک سر ِاز تن جدا شده
زینب کجا و بوسه به روی رگ حسین
بی غسل و بی کفن تن پاکش رها شده
زینب کجا و بزم می و چوب خیزران
حق دارد او به مرگ خودش گر رضا شده
✍#علی_مهدوی _نسب | فروردین ۱۴۰۳
#شهادت_حضرت_علی_علیه_السلام
#ماه_رمضان
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
#شب_قدر
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
سلام
نمازه و روزههاتون قبول
شبهای
قدره و ارزش ما
مشخص میشه
تا پا روی خودمون نذاریم،
ارزشمند نمیشیم
شاید در این شبها
یک پیام
یا یک تماس
یک عذرخواهی
یا یک احوالپرسی
از هزار بار
نام خدا رو زمزمه کردن،
ما رو بالاتر ببره
مرا نه به قدر نداشته خودم
بلکه به قدر این شبهای عزیز
حلال بفرمایید.
التماس دعای فرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شب_قدر
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°