دنیای من! تمام جهانم از آن توست
جان مرا بگیر، که این نیز جان توست
اندوه داستان مرا کاش حس کنی
دشمنترین رقیب من از دوستان توست
تنها نه از ملامت مردم در آتشم
آتشبیار معرکه زخم زبان توست
مشکن دل مرا که به خود ظلم می کنی
این شیشهای که میشکنی آشیان توست
تاثیر اشکهای مرا روی او ببین!
این فرق سنگ با دل نامهربان توست
گفتم به گریه از تو شبی دست میکشم
گفتی به نیشخند اگر در توان توست!
#سجاد_سامانی
ای که می گویی طبیب
قلب های عاشقی
کاش دردم را نیفزایی،
مداوا پیشکش
#سجاد_سامانی
#تکبیت
در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم
یارای گفتن گله ها نیست، بگذریم
دردیست در دلم که دوایش نگاه توست
دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم
گفتی رقیب با من تنها مگر کجاست؟
گفتم رقیب با تو کجا نیست؟ بگذریم...
ابری که می گذشت به آهنگ گریه گفت:
دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم»
هرچند دشمنم شدهای، دوست دارمت
بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم
#سجاد_سامانی
هر زمان از عشق پرسیدند
گفتم آه، عشق...
خاطرات بیشماری
پشت این افسوس بود
#سجاد_سامانی
#به_وقت_دلتنگی
مگو پرنده در این لانه ماندنش
سخت است
بمان! که مهر تو از سینه راندنش سخت است
چگونه دل نسپاری به دیگران ؟ که دلت
کبوتری است که یک جا نشاندنش سخت است
چه حال و روز غریبی که قلب
عاشق من
اسیر کردنش آسان، رهاندنش
سخت است
زبان حال دلم را کسی
نمیفهمد
کتیبههای ترک خورده خواندنش سخت است
هزار نامه نوشتم بدون ختم کلام
حدیث شوق به پایان رساندنش سخت است
#سجاد_سامانی #عکس_نوشته
🌀گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
🌀یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
🌀در شعر شاعران همه گشتم که مصرعى
🌀در شأن چشم هاى تو پیدا کنم، نشد
🌀گفتند عاشق که شدى؟ گریه ام گرفت ...
🌀میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد
🌀بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را ...
🌀از دور چند لحظه تماشا کنم، نشد
🌀شاعر شدم که با قلم ساحرانه ام
🌀در قاب شعر، عشق تو را جا کنم، نشد
#سجاد_سامانی
گفتم از نزدیکی دیدار،
گفتی: «سادهای !
دورم از دیدار با هر
پیش پا افتادهای»
کوچکم خواندی، که
پیش چشم ظاهربین تو
دیگران کوهند و من
سنگ کنار جادهای
شهر را گشتم که مانند
تو را پیدا کنم
هیچکس حتی شبیهت
نیست، فوقالعادهای !
با دل آزردهام چیزی
نمیگویی ولی
از دل آزردن که حرفی
میشود آمادهای
باز بر دوری صبوری
میکنم اما مگیر
امتحان تازهای از امتحان
پس دادهای
#سجاد_سامانی
حال مرا مپرس که من ناخوشم، بدم
این روزها به تلخ زبانی زبانزدم
تو با یقین به رفتن خود فکر می کنی
من نیز بین ماندن و ماندن مردّدم
حق داشتی گذر کنی از من، که سال هاست
یک ایستگاه خالی بی رفت و آمدم
از پا نشستم و نفسم یاری ام نکرد
از هوش رفتم و نرسیدم به مقصدم
گفتم که عاشقت شده ام، دورتر شدی
ای کاش لال بودم و حرفی نمی زدم...
#سجاد_سامانی
پریشان است گیسویی
در این باد و پریشان تر...
مسلمانی که می خواهد
نگاهش را نگه دارد!
#سجاد_سامانی
#عکس_نوشته #کلبه_رمانــ
هدایت شده از ^ کـلـبــ🏠ــه رمــانـــ ^
آهن دلی! وگـرنه غزلهای خــویش را
بر کوه سخت خواندم و
بسیار گریه کرد ...
#سجاد_سامانی
#عکس_نوشته
🌐@downloadamiran_r
#شعر
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییز دلتنگیست
کجایی صبح من؟ شامِ ملالانگیز دلتنگیست
کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟
به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست
اگر چیزی به دست آوردهام از عشق، میبخشم
غزلهایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست
در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد
همانا مرگ، پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست...
نسیمی شاخههایم را شکست و با خودم خواندم:
بهارِ با تو بودنها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست
#سجاد_سامانی
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°
#دلتنگی
به دیدارم نمیآیی چرا؟ دلتنگ دیدارم
همین بود اینکه میگفتی وفادارم وفادارم؟ ...
#سجاد_سامانی
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°