eitaa logo
تسبیح ۱ (کانال دکتر غفرانی)
2هزار دنبال‌کننده
520 عکس
30 ویدیو
609 فایل
دکتر محمد جعفر غفرانی
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه بحث « خودشناسی »: تا کنون « دو روش » مطرح شد: روش اول: همینطور که قرآن را می خوانیم ببینیم چه مواردی را در پاسخ به چهار پرسش ما ارائه می کند: 1ـ من کیستم؟، 2ـ من چی نیستم؟، 3ـ من چی دارم؟، 4ـ من چی ندارم؟ در روش دوم: ضمن خواندن و مرور دعاهای معتبر و مهم، ببینیم کدام عبارتها به « معرفی من » می پردازند و « رفتار و اشکالات و خطاها و قصورها و تقصیرها و یا وظائف » مرا مطرح می کنند. مثلا در دعای کمیل می گوئیم: « ظلمت نفسی ». لذا از خودم بپرسم: ظُلم یعنی چه؟ و چرا من نمی توانم به خداوند و دیگران ظُلم کنم؟ چرا هر ظُلمی که از من صادر شود، علیه خود من خواهد بود؟ یک پرسش مهم (در ارتباط با روش اول): در آیه 30 سوره بقره، خداوند می فرماید: انسان را « خلیفه » در زمین قرار دادم، بفرمائید: « خلافت الهی » یعنی چه؟ یعنی انسان باید چکار کند؟ لبیک یا حسین.
ضمن عرض تسلیت این ایام بسیار اندوه بار. و ضمن تشکر فراوان از پاسخهای مؤمنانه حدود چهل نفر از أعضاء محترم گروه، پرسش این بود: اینکه قرآن می فرماید: وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ: إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ « خَليفَةً » ... (بقره/30) و چون خدای تو به ملائکه گفت: من در زمين جانشينى گماردم .... « خلافت الهی و جانشینی » خداوند یعنی چه؟ از دورة قاجاریه، واژة « قائم مقام » مطرح شد و آن را به شخصی می گویند که « دقیقا در جای مقامِ بالاتر از خودش » می نشیند و به « نیابت » از او « تمام إختیارات » او را داراست و به جای او هر قرارِ اداری، سیاسی، اقتصادی و غیره را « تأئید و یا رد » می کند. اما « خلافت الهی »، ظاهرا به معنی « قائم مقامی و نیابت » و « جــا » نشینی و « در جای خدا نشستن نیست ». چرا؟ زیرا اولا: جز خدا چیزی نیست که بخواهد یا بتواند در « جایگاه » خدا بنشیند، ثانیا: هر چه هست از خود اوست، پس چنین احتمالی اصلا « امکان » ندارد، لذا هیچ انسانی « مجاز نیست » و نباید به « جای » خدا بیاندیشد و به « جای » او اظهار نظر و حکم کند و چیزی را بپذیرد یا رد نماید. بلکه انسان عاقل و مسلمان و مؤمن و عبد صادق، باید در « همان جایگاهی » که خداوند او را در « آنجا » قرار داده، قرار بگیرد و جایگاه خودش را از هر هوا و هوس و ذهنیت و وهم و خیال و نفسانیتی « پاک » کند، زیرا: قرآن می‌فرماید: لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّــرُونَ (واقعه/79) انسان مؤمن باید خودش « جـــا شود » تا « خدا » در او « بنشیند » و « نفختُ من روحی » در او تحقق حقیقی پیدا کند: رواق منظر چشم من آشيانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست عبد مؤمن و صالح باید با « صداقت، طهارت، معرفت، بصیرت و عبادت ... »،« مثلِ آینــــه ای پاک و شفاف » آنقدر نسبت به « حق »،« ظرفیت و لیاقت و قابلیت و أهلیت » پیدا کند که « أسماء و صفات الهی » از او به « تجلّی » درآیند و او « جلوه و پرتو و آیتِ الهی » شود. (که در پاسخ اکثر عزیزان به این نکته اشاره شده بود.) در آنصورت، « چنین انسان پاکی » در جایگاه خودش، « واسطة فیض رحمت الهی » و « مظهر بیان و تبیین حق » می شود: يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ « خَليفَةً » فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَـــقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ ... (ص/26) اى داوود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم پس ميان مردم به حق داورى كن و از هوا و هوس پيروى مكن كه تو را گمراه می¬کند .... حال با این توضیح، لطفا تمام أعضاء محترم گروه بیاندیشید و بفرمائید: چه رابطه ای میان « خلافـــــت الهی » با « ذکــــــــر » برقرار است؟
ضمن تسلیت این روز غمبار تاسوعای حسینی، عرض شد که « خلافت الهی » به معنی « قائم مقامی و نیابت » و « جــا » نشینی و « در جای خدا نشستن نیست ». بلکه انسان عاقل و مسلمان و مؤمن و عبد صادق، باید خودش « جـــا شود » تا « خدا » در او « بنشیند » و او « مثلِ آینه¬ای پاک و شفاف » این « ظرفیت و لیاقت و قابلیت و أهلیت و افتخار » را پیدا کند که « أسماء و صفات و ارادة الهی » در او به « تجلّی » درآیند و او « جلوه و پرتو و آیتِ الهی » شود. اکنون سئوال اینست که: چگونه « جا » شویم؟ چه کنیم تا « أسماء و صفات و ارادة الهی » در ما « بنشینند » و در ما تجلّی پیدا کنند؟ پاسخ: ظاهرا فقط با « ذکــــــرِ » أسماء و صفات و کلام الهی است که « مذکــــــور » در ما « جا » می گیرد. وقتی انسان چیزی را عاقلانه و آگاهانه و مشتاقانه « یاد » می کند، در حقیقت به آن چیز اجازه می دهد که (مانند قرار گرفتن باطری در چراغ قوه) در وجود او « جا بگیرد » و او را « پُر کند » و در او « زندگی » و او را « روشن » کند و تا « این » در خدمت « آن » باشد. پس هر « یاد بی ارزشی » (مانند باطری خالی)، انسان را « بی ارزش » می کند (و روشن نمی کند.) و هر « یاد بزرگ و با عظمتی » انسان را به آن « عظمت » نزدیک می کند و می رساند. در حقیقت انسان با « ذکر و یاد آگاهانه اش » با « مذکورش » به « وحدت » می رسد. پس « موحّد » ذاکری است که می کوشد با « مذکورش »، « یکی » شود. وقتی « حی قیوم » را در یاد خود می آوریم در حقیقت حیطة وجودی خودمان را گسترش می دهیم. و وقتی هر یک از « أسماء الحُسنی و صفات جمال و جلال الهی » را در « قلبمان » مرور می کنیم، إنگار « شیشه عطر دربازی » را در جیب خود تکان می دهیم. سئوال: پس این همه تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها و اذکار نماز و غیرو را که هر روز بارها مرور می کنیم، چرا معطر و روشن نمی شویم؟ پاسخ: زیرا آنها را « به شکل عادت » فقط در « زبان » و در « ذهن » خود خطور می دهیم: يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ في‏ قُلُوبِهِمْ در حالی که در « قلبِ غافل و بی توجه » ما چیزهای دیگری مرور می شوند: لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ و آن « اذکار »، آگاهانه و مشتاقانه در « قلب » ما جاری نمی شوند و در « باور » ما نمی نشینند، لذا ما را « منقلب » و « انقلابی » و « آسمانی » و « معطر » و « روشن » و « نورانی » نمی کنند. به عبارت دیگر تا وقتی ما نگذاریم « دارو ، جذب بدن ما شود و با ما یکی شود » و نگذاریم « مذکور » به « قلب » ما متصل شود و در باور ما بنشیند، برکات وجودی « آن دارو یا ذکر » هم در ما ظهور پیدا نمی کند. پس « مقام خلافت الهی » برای « هر انسانی » ممکن است مشروط به اینکه « قلب » او « ذاکر » باشد: إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ اما آنهایی که قلبشان بیمار است اگر به موقع استغفار و توبه نکنند از این افتخار محروم می شوند: في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ ، تَعْمَى الْقُلُوبُ، قُلُوبُهُمْ في‏ غَمْرَةٍ، في‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ، وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى، بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ، وَ أُشْرِبُوا في‏ قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ، في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ، رَبَّنا لا تُـــزِغْ قُلُوبَــــنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَـــــنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ
امروز « تاسوعای حسینی » است. از خداوند بخواهیم به احترام نام « حضرت اباالفضل العباس » به ما توفیق دهد از « هوای نفسمان که دشمن ترین دشمن ماست » امروز و امشب را مهلت بگیریم و مثل اصحاب امام حسین صلوات الله علیه خودمان را با: 1ـ « قرآنی » که عقلانیت، بصیرت و معرفتِ انقلابی و « تعهّد و وظیفه‌شناسی و اخلاق و روش زندگی » ما را متحول کند و از انواع ظلمات برهاند و در مسائل اعتقادی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی به اوج روشنایی برساند، 2ـ و با « نمازی » که در « قلبمان » بنشیند و گفتار و رفتار و اخلاق ما را رو به « قبله‌ » کند و از هر « غفلت، جهالت، خودخواهی، گناه، فحشاء، منکر، فسق، فجور و رذالتی » برهاند، 3ـ و با « دعائی » که « نگاه زمینی » ما را آسمانی کند و « محبوبیتِ و دلبستگی و وابستگی و اسارت دنیا » را از « قلب » ما بیرون ببرد و تمام « رفتار و گفتار » ما را « ورداَ واحداً » کند ... خودمان را به « بالاترین اتساع و انشراح و وسعت معرفتی و ظرفیت و مقاومت » برسانیم و مثل اصحاب با بصیرت و باوفای امام حسین صلوات الله علیه با انقطاع از « دون الله » و « قبولِ ولایت و همراهی با امامت »، چنان « در حق، حل و ذوب » شویم که مثل « صفر » کنار « یک »،« عاشر » و « عاشورایی » شده و « امت مقام و پایدار » را بسازیم تا در معرکه نابرابر و پُر از جذابیتهای کاذب و دنائت، خباثت، شرارت و رذالتِ عاشورای هر روز دنیا، از « عقل و وحی » و « امام زمانمان » عجل الله تعالی فرجه الشریف، زاویه و فاصله پیدا نکنیم و از « سنخیت و همراهی و مأمومیت » با « نایب منصوبشان » باز نمانیم و از هر گونه شک و تردید و لغزش و انحراف و ریزشی در امان بمانیم و « مقاوم و متحد »، شرائط ظهور آخرین حجت الهی را فراهم آوریم. إن شاء الله تعالی
🌿 ده نکته مهم درباره « زیارت عاشوراء »: 1ـ « کله قند » را فقط با « حل کردن » می توان از پارچه عبور داد، تنها « راه عبور و نجات » از تمام موانع و مشکلات مادی و حجابهای ظلمانی دنیا نیز فقط با « حــل شدن » در « ولایت حق » امکانپذیر است: السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ، « سلام بر تو و بر ارواحى كه در سایة ولایت تو حل شدند. » 2ـ با این زیارت، آنقدر شأن آسمانی پیدا می کنم که به « نیابت از خداوند » بر امام و اصحابشان « سلام » می کنم: عَلَيْكُمْ مِنِّي جَمِيعاً سَـــــــــــلاَمُ اللَّــــــهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ: « و تحيت من از طرف خداوند برای تمام شما باشد تا من هستم و تا شب و روز هست.» 3ـ در زیارت عاشوراء می آموزم که باید « چهار رزق » را از خداوند بطلبم: اول: أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَــــبَ ثَــــارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏، « از او می خواهم كه روزیم کند اینکه با امام منصور از اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله خون خواه تو باشم. دوم: فَأَسْأَلُ اللَّهَ ..... وَ رَزَقَنِي الْبَـــــــــــرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِـــكُمْ‏. « از خداوند می خواهم كه « بيزارى از دشمنان شما » را روزیم فرمايد. سوم: وَ أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَـــــبَ ثَــــــارِي مَعَ إِمَامٍ هُدًى (مَهْدِيٍّ) « و روزیم كند تا با امام زمان که هدایتگر است خون بهای خودم را بگیرم.»، چهارم: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَـــــــةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ، « خدایا؛ شفاعت امام حسين صلوات الله علیه را روزى كه بر تو وارد مى‏شوم نصيبم بگردان.» 4ـ در این زیارت « سه بار » به خودم هشدار می دهم که « تنها شرط تقرب به بارگاه الهی »،« برائت و ولایت »،« تبرّی و تولّی » است: اول: إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَيْكَ بِمُوَالاَتِكَ‏ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ ذَلِكَ وَ بَنَى عَلَيْهِ بُنْيَانَهُ‏: « من به خدا و سفیرش و به أمیرالمؤمنین و حضرت فاطمه و امام حسن صلوات الله علیهم تقرب می جویم با قبول ولایت شما و بيزارى از آنها كه اساس و پايه ظلم و بيداد را علیه شما بنا نهادند.»، دوم: وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَيْكُمْ بِمُوَالاَتِكُمْ وَ مُوَالاَةِ وَلِيِّكُمْ‏ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ النَّاصِبِينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ‏: « من به به درگاه الهی و سپس مقام شما تقرب مى‏جويم با قبول ولايت شما و ولايت نایبانتان و با بيزارى جستن از دشمنان شما و بيزارى از مردمى كه با شما به جنگ مخالفت برخاستند و از پيروان آنها هم بيزارى مى‏جويم. »، سوم: اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي مَوْقِفِي هَذَا وَ أَيَّامِ حَيَاتِي‏ بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ وَ اللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ وَ بِالْمُوَالاَةِ لِنَبِيِّكَ وَ آلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ‏: « خدایا؛ من در اين روز و در اين مكان و در تمام دوران زندگانیم با بيزارى از آنها و لعن بر آنها و با قبول ولایت پيامبرت و خاندانش که سلام بر او و آنان باشد، به تو تقرب مى‏جويم. » 5ـ با این زیارت خطر « عصبیت » را به خودم یادآوری می کنم: اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ: « خدایا؛ لعنت و محروم کن آن جماعتى كه بر اساس عصبیت عليه حسين صلوات الله علیه به جنگ برخاستند. » 6ـ می آموزم که: « شرط عاقبت به خیری »،« همراهی صادقانه » با امام حسین صلوات الله علیه و اصحاب باوفای ایشان است: وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عليه السلام‏: « و مرا نزد خود ثابت قدم بدار با همراهی صادقانه با امام حسين صلوات الله علیه و اصحابش كه در راه او جانشان را عرضه كردند. » 7ـ این زیارت، تعهدی « فقط برای خود من » است: مِنِّي، مَا بَقِيتُ، بَرِئْتُ، إِنِّي سِلْمٌ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي‏، مُصَابِي، فَأَسْأَلُ، أَكْرَمَنِي، أَنْ يَرْزُقَنِي، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي، إِنِّي أَتَقَرَّبُ، بَرِئْتُ، أَتَقَرَّبُ، إِنِّي سِلْمٌ، أَسْأَلُ اللَّهَ، أَكْرَمَنِي، رَزَقَنِي، أَنْ يَجْعَلَنِي، أَنْ يُثَبِّتَ لِي، وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِي، وَ أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِي، أَسْأَلُ اللَّهَ، أَنْ يُعْطِيَنِي بِمُصَابِي بِكُمْ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي مَقَامِي هَذَا، اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ، مَمَاتِي، اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ، فِي مَوْقِفِي هَذَا وَ أَيَّامِ حَيَاتِي، الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِي
مِ رَزِيَّتِي‏، اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي، وَ ثَبِّتْ لِي. 8ـ با این زیارت، « دو بار » متعهد می شوم که در خانواده و جامعه و در تمام انتخابات، « حامی » حامیان أئمه أطهار صلوات الله علیهم و « دشمنِ » دشمنان آنان باشم: يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ: « اى ابا عبد الله؛ من تا قيامت در صلحم با هر كه با شما صلح است و در جنگم با هر كه با شما در جنگ است تا روز قيامت.» إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاَكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُمْ‏: « من در صلحم با هر كه با شما در صلح است و در جنگم با هر كه با شما در جنگ است و دوستم با دوستانتان و دشمنم با دشمنانتان.» 9ـ با این زیارت، متعهد می شوم که « تمام ابعاد زندگیم » را با آئین پیامبر أکرم صلی الله علیه و آله و خاندان ایشان، تطبیق دهم و تنظیم کنم: اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ:« خدایا؛ به من توفیق ده تا مطابق با آيين محمد و خاندانش زنده باشم و زندگی کنم و در مسیر آنان بمیرم. » 10ـ با این زیارت باید بفهمم که فقط « با این خصوصیات » می توانم لایق صلوات و رحمت و آمرزش الهی باشم: اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي مَقَامِي هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْكَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ: « خدایا؛ مرا با اين مقام و مواضعی كه دارم از آنانی قرار ده كه صلوات و رحمت و آمرزشت شامل حال آنهاست.»
با سلام به شما أعضاء محترم و عزادار گروه. خداوند به همه شماها که در این عزاداری شرکت کردید و کوشیدید پیام قیام امام حسین صلوات الله علیه و اصحاب باوفای ایشان را بفهمید و خود را تحت ولایتشان قرار دهید و از دشمنان دیروز و امروزشان بیزاری بجوئید و آن پیام را در خانواده و محیط خود زنده نگهدارید، أجر دهد و أجرتان را شفاعت آن امام عزیز قرار دهد. اما لازم است یاد کنیم مثل امشبی را که شاید سخت ترین شب زندگی پر حادثة حضرت زینبت کبری سلام الله علیها بوده است. مثل امشبی، آن « عقیله بنی هاشم » با چه صبر و درایتی، دختران ماتم زده و بانوان داغدیده و برخی آسیب دیده را و وجود امام زمانش حضرت سجاد صلوات الله علیه و وجود امام باقر صلوات الله علیه را در میان آن همه مزدوران مسلمان نمای وقیح و رذل و شرور و پستی که حتی بر پیکر بی جان شهیدان جسارت کردند و از هیچ دنائت و خباثتی نسبت به اسیران خودداری نکردند، آن بانوی رنجدیده باید حفاظت و مراقبت و مدیریت می فرمودند. آن بانوی عاقل و مؤمن و صبور، عظمت وجودی زن را به نمایش گذارد و از فردای آن روز تلخ و با وجود موذیانه ترین روشهایی که برای سرپوش گذاردن بر این فاجعه ابراز شد، آن عقیله بنی هاشم توانست « پیامرسان » حادثة کربلاء باشد و حماسه ی عاشورائیان را هنرمندانه برای همیشه در تاریخ ثبت کند. از همه اینها مهمتر اینکه امام حسین صلوات الله علیه در آخرین دیدار و وداع با این بانوی بزرگ به ایشان فرمودند: لا تنسيني في صلاه الليل. در نماز شبت مرا فراموش مکن. یعنی پس از حوادث بسیار سخت و فجایع تلخ امروز و خباثتهایی که مثل عصر امروز و امشبی رخ داد، آن نورچشمی حضرت زهرای أطهر سلام الله علیهما، « نماز شبش » را ترک نکرد. چقدر ایشان خشنود خواهند شد اگر ما هم تلاش کنیم بیش از پیش در نمازهای روز و شبمان بیشتر دقت کنیم و برای فهم بهتر و کاربردی مفاهیم آن بیشتر بکوشیم و آنها را در زندگی اخلاقی، رفتاری، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ... خود بیشتر « إقامه » کنیم. إن شاء الله تعالی.
با سلام و احترام به تمام أعضاء محترم گروه؛ تا کنون « دو روش » برای « خودشناسی » خدمت شما عزیزان مطرح کردم. روش اول این بود که: « چهار پرسش » را در نظر بگیریم (من کی هستم؟، من چی نیستم؟، من چی دارم؟، من چی ندارم؟) و ضمن مرور آیات قرآن، پاسخ هر کدام از این چهار پرسش را ابتدا پیدا کنیم و در دفتری یادداشت کنیم و سپس معنی و مفهوم و توضیحات و نحوه کاربرد آن را در زندگی بدست آوریم که مثالهایی را هم عرضه کردم. با لطف و عنایت الهی، متوجه شدم که « پرسش پنجمی » را هم باید در نظر بگیریم و آن اینست که: 5ـ من چگونه نــــباید باشم. مثلا: « مغضوب علیه » و « ضالین » ، « الذین کفروا » ، « و من الناس ... » نباشم. پرسش اول: « ضالین » چه افرادی هستند؟ پرسش دوم: « برای اینکه از ضالین نباشیم از منظر قرآن باید چه کنیم؟ ». لطفا تمام أعضاء گروه به من افتخار بدهند و نظرشان را هر چند تکراری بیان کنند. پیشاپیش از همه تشکر می کنم.
🌿 ضمن تشکر از تلاش أعضاء فعال و مشتاق گروه، پس پاسخ پرسش اول این شد که: « ضالین » افرادی هستند که در « طفولیت » خود باقی مانده و « بالغ » نشده اند و لذا « راه و صراط » را در « بیرون » از خود می پندارند و در « دنیا » دنبال کمال می گردند و « تفکر و تعقل » نمی کنند: أفلا تتفکرون؟ أفلاتعقلون؟ (مثل ابولهب، کمال و سعادت و عزت را در « مال » و « کسب » می جویند: ما أغنی عنه ماله و ما کسب)(و مثل عمرسعد ملعون، خوشبختی را در قدرت و حکومت ری می پندارند) لذا وقتی در قیامت در معرض آتش قرار می گیرند خواهند گفت: اگر می شنیدیم یا تعقل می کردیم امروز أهل آتش نمی شدیم: وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ (مُلک/10) پاسخ پرسش دوم هم این شد که: قرآن برای اینکه ما « راه » را « گم » نکنیم در سوره ذاریات ما را به « خودشناسی » و « بصیرت در آیات و معجزات درونی » فرامی خواند: وَ في‏ أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (21) انسان با تلاش برای « خودشناسی »، خدا را از هر چیزی به خود « نزدیکتر » و در « کنار » خود خواهد یافت: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ (واقعه/85)(یا جلیس الذاکرین/ زیارت امام رضا صلوات الله علیه) لذا دیگر در هیچ شرائطی گرفتار « توهم » تنهایی و پوچی و رهاشدگی .... نمی شود. 🌿🌿 ضالین، آنهایی هستند که می خواهند « در جای خدا » بنشینند و به جای خدا « خدایی » کنند به اطرافیانشان « امر و نهی » کنند و همه را زیر « ذره بین » بگذارند و از همه « توقع » دارند بدون اینکه خودشان حقوق و حدود عقلی و قانونی و شرعی را رعایت کنند می خواهند همه را « آدم » کنند .... اما مهتدین، افراد عاقل و بالغ و أهل تفکر و بصیرتی هستند که تلاش می کنند « جای » تجلی أسماء و صفات و اراده الهی » و « خلیفه الله » و « مطیع و مجری » تعالیم الهی باشند و « قلبشان، حرم الهی باشد » و دائما می کوشند « سرشار از اراده، ایمان، امید، محبت، ابراز، اظهار و رحمه للعالمین » باشند و هیچ « توقعی » از هیچ فردی ندارند و فقط « مراقب » افکار، گفتار، رفتار، اخلاق و مواضع اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ... خویش و مخلصانه دنبال « عمل صالح » هستند.
با سلام و احترم به تمام أعضاء محترم گروه؛ به عنوان « عیدی » روز « جمعه » لطفا « فردا » به « دو پرسش » زیر پاسخ دهید: پرسش اول: با « استناد به قرآن » بفرمائید « کدام آیه ی قرآن »،« قبل » از نزول قرآن مورد استفاده قرار گرفته است؟ پرسش دوم: « الگو » یعنی چه؟ و آیا خوب است که افرادی را در زندگی خودمان « الگو » قرار دهیم؟ چرا؟
سلام و رحمت الهی بر أعضاء مؤمن و مشتاق معارف قرآنی، و با تشکر از پاسخهای زیبای شما به « دو پرسش مخصوص جمعه » امروز. 🌿 پرسش اول این بود که: با « استناد آیات قرآن »،« کدام آیه ی قرآن »،« قبل » از نزول قرآن مورد استفاده قرار گرفته است؟ همانطور که اکثر شما متوجه شدید پاسخ آن در سوره « نمل » است که می فرماید: قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَريمٌ (29) إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُوني‏ مُسْلِمينَ (31) ملکه ی قوم سبأ گفت: ای درباریان؛ همانا نامه ی مهمی به من رسیده از جانب (حضرت) سلیمان (علیه السلام)و (مضمون آن) اينست که: با اسم خداوند امانت دهنده مهربان (خودتان را تنظیم کنید)، یعنی بر من برترى نجوئيد و با من تسلیم (حق) شوید. پس معلوم می شود که « بسم الله » برای مردم جهان قبل از بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله ، مطرح و « آشنا » بوده است. این آیه، آنقدر مهم است که امام حسن عسکری صلوات الله علیه فرموده اند: « بلند گفتن » آن یکی از پنج نشانه ی مؤمن است. این آیه آنقدر مهم است که رسول أکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: هر کاری که بدون « باسم الله » شروع شود، « أبتر » و « بی سرانجام » خواهد بود. این آیه آنقدر مهم است که قرآن می فرماید: « هیچ طعام » (علمی، معرفتی، مادی و معنوی » را بدون « اسم خدا » نخورید. این آیه ی بسیار مهم،، 114 بار در قرآن « تکــرار » شده اما « تکراری » نیست و « عصاره » قرآن است که به نظر می رسد هنوز مفهوم و پیام و هشدار و عظمت آن برای مسلمین خیلی روشن نشده است. أئمه أطهار صلوات الله علیهم هم فرموده اند: « آیه بسم الله »، أعظم آیات الهی و بسیار نزدیک به « أسم أعظم الهی » است. 🌿 پرسش دوم این بود که: « الگو » یعنی چه؟ و آیا خوب است که افرادی را « الگوی » خودمان قرار دهیم؟ چرا؟ همانطور که برخی از شما عزیزان اشاره فرموده بودید ، در پاسخ عرض می کنم: « الگو » یا « شابلون »، چیزی است که در خطاطی یا خیاطی یا نقاشی یا بنایی یا کارهای دیگر، سر مشق قرار می گیرد و تلاش می شود که « کپی » شود و کار « دقیقا مثل او » انجام گیرد. چون « هدف » مستکبرین جهانی اینست که « تمام مردم مثل قوطی کنسرو، « ذهن و نگاه و تحلیل یکسانی » داشته باشند تا به راحتی « هر چیزی را مصرف کنند » و به راحتی « استعمار و استثمار و غارت و به بردگی کشانده شوند »، لذا از طریق أذناب و مزدوران آگاه و غافل خود، ضرورت « الگو » داشتن را در مراکز آموزشی و رسانه ها » به مردم تلقین کرده و می کنند. در نتیجه، « مُـــــد لباس و آرایش و ... » و « اخبار جعلی و دروغ و سانسور شده در شبکه های اجتماعی »، بلافاصله در غالب کشورها، « رواج » پیدا می کند و اکثر افراد باسواد « آنها » را « الگوی » گفتار، رفتار، اخلاق و قضاوت » خود قرار می دهند و « سبک زندگی » خود را « ناخودآگاه » با « اهداف مستکبرین » تطبیق می دهند. در حالی که « الگو داشتن و ادا درآوردن » برای « انسان مختاری که باید أسماء و صفات و اراده الهی » را « با خلاقیت و ابتکار و ابداع و هنرمندی و متناسب با زمان و مکان و مخاطب » به ظهور درآورد، خلاف « عقلانیت و دیانت و رشد و شکوفایی و لذت و عزت و سعادت » اوست. قرآن، « اسوه » داشتن را ضروری می داند اما هرگز اجازه نمی دهد مخلوقی، « شبیه » مخلوق دیگر باشد. چرا؟ چون « تبعیـــــــض » میان « تمام مخلوقات »،« مهمترین عامل زیبایی » جهان است. اینکه حضرت زینب کبری سلام الله علیها « دقیقا مثل » مادر نازنیمان حضرت زهرای أطهر سلام الله علیها « نیستند »، خیلی « زیباست ». اینکه دو خواهر ، دو برادر ؛ دو نفر دوقلو ، دو رد أنگشت، دو پروانه، دو گنجشک، دو پرنده، دو گیاه، دو حیوان و .... « مثل هم نیستند »،« خیلی شگفت أنگیز و زیبا » است. « الگو داشتن » و « ادا درآوردن » (مثلا از بازیگران عرصه ی ورزش و سینما) که مورد تأکید روانشناسان و رسانه های تحت نفوذ آنهاست، « عامل خودباختگی » و « از خودبیگانگی » و « انواع افسردگی » و « مانع رشد و خودشکوفایی و ابتکار و خلاقیت و لذت و سعادت » افراد می باشد.
✨نظرات دوستان گروه سلام استاد درسته ماتوگروه فعالن نیستیم.امانهایت استفاده راازمطالب مفیدوبه موقع وموثرشماراداریم.ودعای خیرمان همیشه همراهتان هست.خداخیرتان دهد دکتر غفرانی : با سلام و احترام و تشکر از دعای خیر شما. لازمه زندگی، « ابــــراز » زنده بودن است.
۱۱/۲ 🌷باسلام وادب استاد بزرگوار نظر شما راجع به شرکت زنان وبچه های خردسال در پیاده روی اربعین چیست ؟؟ باتشکر واحترام 🌿 سلام و رحمت الهی بر شما. ضمن تحسین نشاط مؤمنانه شما بانوان نسبت به حضور در رزمایش اربعین. شرکت بانوان مجرد یا متأهل، « بدون پدر یا همسر » به نظر من ضروری و خوب و مجاز نیست. و شرکت بانوان متأهل در این رزمایش به نظر همسرشان بستگی دارد. دختران مجرد و بانوان متأهلی که همسرشان عازم رزمایش « نیست » اگر بکوشند « متن زیارت اربعین را با ترجمه درست آن » خوب بخوانند و بفهمند و به افراد خانواده و بستگان خود تفهیم کنند قطعا و حتما از حضور فیزیکی در این رزمایشی که بسیاری از افراد این زیارت کوتاه را یا نمی خوانند و یا به معنی آن اصلا توجهی ندارند، با ارزش تر و خداپسندانه تر است.
، بر روی « هر وسیله کادویی » که تحویل زوج می دهند، بنویسند. امیدوارم خداوند متعال، شرائط ازدواج عاقلانه و زندگی مؤمنانه و بندگی عاشقانه را برای تمام جوانان عزیزمان فراهم آورد. إن شاء الله تعالی
تسبیح (کانال دکتر غفرانی): ۱۲ 🌾سلام و تشکر از مباحث خوب استاد عزیزمان و همکاری دوستان در گروه. 🌷 اگر امکان دارد در مورد مراقبتهای دوران عقد و سایر امور مرتبط با عقد و عروسی نکاتی را بفرمایید. 🌿با سلام و تشکر از لطف شما. 1ـ شاید بدانید که در اسلام برای « عقدِ قبل از ازدواج » توصیه ای نشده و « عقد و ازدواج »، همزمان بوده است. بعد از خواستگاری أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه از حضرت زهرای أطهر سلام الله علیها هم فقط « یکماه » طول کشید تا آن حضرت، در مدینه و از أنصار، (برای اولین بار در اسلام)، خانه ای را « اجاره » و کف آن را با « ماسه ی نرم » و « یک پوست و یک حصیر » پوشاندند و آن « سیده ی نساء العالمین » را همراه با « ولیمه دادن به مردم » (نه فقط بستگان) به منزل آوردند. در صده های اخیر در بسیاری از کشورها و برخی از اقوام ایرانی، حدودا « یکماه قبل از عروسی »، داماد با « ساقدوش » (که مردی متأهل از نزدیکان بود.) به « سفری آموزشی » می رفت و عروس هم در منزل توسط بستگان نزدیک، نکات مهم زندگی را می آموخت. (متأسفانه امروز برای غربزده ها، ساقدوش فردی مجرد و بی تجربه و تشریفاتی و تجملاتی است و عروس و داماد کمترین اطلاعات درستی از ازدواج اسلامی و زندگی مؤمنانه و اصول معاشرت با یکدیگر را ندارند.) در هر حال هر قدر فاصله « عقد » تا « عروسی » کمتر باشد، « عوارض منفی » آنهم کمتر خواهد بود. 2ـ با اینکه با « خواندن عقد »، عروس و داماد با هم « مَحرَم » می شوند، اما به دلیل اینکه هنوز « تحت ولایت پدر » و بر سفره والدین قرار دارند و فقط باید با آنها « هماهنگ » باشند، لذا مادران و خصوصا خود دختر خانمها در « دورانِ عقد » باید مراقبت کنند تا « روابط آن دو »، بسیار « محدود » و در حد « دیدار و گفتگو و مکاتبه » باشد و از « پیامک زدن و تماس تلفنی بیش از سه دقیقه (برای قرار رفت و آمدها و کارهای ضروری) و مسافرت با هم و یا شب ماندن در منزل یکدیگر » حتما بپرهیزند. چرا؟ زیرا غالب والدین، « دوران عقد » را برای « آشنائیت بیشتر دو طرف » می دانند اما به محض اینکه خطبه خوانده شد، هر دو نفر و خصوصا « داماد »، قصد « التذاذ » پیدا می کنند که اگر احساساتشان عاقلانه و هنرمندانه « مدیریت » نشود، « حرفی برای فردای عروسی » باقی نمی ماند و همین سهل إنگاری باعث « بی أنگیزه شدن پسر برای مستقل شدن » و « طولانی شدن عقد » و مسائل ناراحت کننده دیگر می شود. 3ـ بهترین استفاده از لحظات دوران عقد، اینست که عروس و داماد، « نظرات و باورهای اعتقادی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، تفریحی ... و واژگان » خودشان را با گفتگو و مکاتبه و یا مطالعات مشترک، مرور کنند تا برای شروع زندگی مشترک، از « تفاهم و همدلی و احترام و اعتماد و هم آهنگی » لازم برخوردار باشند. زیرا اگر از این « پنج اصل مهم » غافل بمانند، در مواجهه با « اولین مـــشکلات » یا با ورود « اولین فرزند »، کارشان به بی احترامی و ناسزاگویی و درگیری و قهر و طلاق کشیده می شود. 4ـ ظاهرا از منظر اسلام « تهیه جهیزیه »، تکلیفِ خانواده ی عروس نیست، لذا باید به طور تلویحی به خانواده ی داماد تفهیم شود. (مثلا با طرح پرسش مستقیم و یا طرح آن در گروهی که آنها عضو باشند.) اما خوب است بعد از ازدواج قطعی و مستقل شدن آن دو، خانواده عروس هم برای کمک به داماد (که از منظر اسلام پسر آنهاست.) « حداقل اثاثیه ضروری » را در اختیار آنها بگذارند اما وسائل غیر ضروری را « به تدریج » و در « دراز مدت » و در « مناسبتهای مختلف » و هر وقت آنها « نیازمند » شدند برایشان هدیه ببرند تا در « جذب » و « تقویت عواطف » آنها مؤثرتر باشد و « قدر » آن وسائل بهتر شناخته شود. 5ـ ضمنا « هر دو خانواده » بهتر است « اثاثیه ضروری و غیر ضروری » را با « هماهنگی قبلی » میان بستگان (خاله ها، دائی ها، عمه ها، عموها، پدر بزرگها، مادربزرگها)،(و سایر بستگان و دوستان نزدیکی که قصد رفت و آمد با آنها را دارند)(با هزینه خود شما یا هزینه آنها) تقسیم کنند تا هم « ارتباط عاطفی میان آنها و اینها » بیشتر و عمیق تر شود و هم از بردن وسائل « تکراری » جلوگیری شود. 6ـ متأسفانه غالب بستگان و دوستان برای تمام زوجها، هدایای متنوعی را می برند اما معمولا « توجهی به کار فرهنگی » و « تقویت عقل و منطق و معرفت و محبت میان زوجهای جوان » ندارند، لذا زوجهای فراوانی با داشتن بیشترین امکانات، « به هر بهانه ی ساده ای » خیلی زود از هم جدا می شوند. لذا کار بسیار خیرخواهانه ای است اگر بزرگترها همت و مدیریت کنند و از خودشان و بستگان و دوستانشان بخواهند به عنوان « بهترین جهیزیه و تجهیزات یک زوج »،« تعدادی کتابهای مرجع و مفید و کاربردی و مطمئن » به زوج هدیه دهند و حداقل یک « جمله زیبا » که « تفکر و تعقل و توجه و اراده و ایمان و صبر و امید » زوج را تقویت کند و « یکی از اصول زندگی » را به آنها یادآوری کند
۱۲/۳ 🌾خاطرات و تجربیات بعضی از دوستان در دوران عقد 🥀سلام بنده با نظر استاد موافقم.دوران عقد ما بیش از یک سال طول کشید. متاسفانه رفت و آمد های زیاد،سفر (البته به همراه والدین)صحبت تلفنی، و شب ماندن در منزل همدیگر(البته بر خلاف میل پدرم و به اصرار همسر،که همین مورد سبب کدورت و قرار گرفتن من بین احترام به حرف پدر و اطاعت از همسر شد)و.... تماما باعث کدورت های زیاد،دخالت های فراوان خانواده ها در امور بین ما،تصمیم گیری آنها برای نحوه عروسی ،خرید،و...شد. و این جریانات به حدی بود که من از ادامه زندگی و عروسی به شدت نگران بودم و هیچ اشتیاقی به عروسی نداشتم،چون فکر می کردم مشکلاتمان بعد از آن بیشتر خواهد شد. اوایل بعد از مراسم عروسی هم حس می کردم واقعا حرفی برای گفتن باقی نمانده و جذابیت های اولیه از بین رفته،و به این نتیجه رسیدم که ای کاش دوران عقد کوتاه تر و ارتباطات ما محدودتر و کوتاه تر بود. البته بعد از گذراندن مدتی سعی در ترمیم روابط و ایجاد نشاط و جذابیت کردم و به لطف خدا اوضاع بهبود یافت. در هر حال من به هیچ کس توصیه نمی کنم دوران عقد طولانی داشته باشند،هر چه کوتاه تر بهتر.
۱۲/۳ 🌾خاطرات و تجربیات بعضی از دوستان در دوران عقد 🥀سلام بنده با نظر استاد موافقم.دوران عقد ما بیش از یک سال طول کشید. متاسفانه رفت و آمد های زیاد،سفر (البته به همراه والدین)صحبت تلفنی، و شب ماندن در منزل همدیگر(البته بر خلاف میل پدرم و به اصرار همسر،که همین مورد سبب کدورت و قرار گرفتن من بین احترام به حرف پدر و اطاعت از همسر شد)و.... تماما باعث کدورت های زیاد،دخالت های فراوان خانواده ها در امور بین ما،تصمیم گیری آنها برای نحوه عروسی ،خرید،و...شد. و این جریانات به حدی بود که من از ادامه زندگی و عروسی به شدت نگران بودم و هیچ اشتیاقی به عروسی نداشتم،چون فکر می کردم مشکلاتمان بعد از آن بیشتر خواهد شد. اوایل بعد از مراسم عروسی هم حس می کردم واقعا حرفی برای گفتن باقی نمانده و جذابیت های اولیه از بین رفته،و به این نتیجه رسیدم که ای کاش دوران عقد کوتاه تر و ارتباطات ما محدودتر و کوتاه تر بود. البته بعد از گذراندن مدتی سعی در ترمیم روابط و ایجاد نشاط و جذابیت کردم و به لطف خدا اوضاع بهبود یافت. در هر حال من به هیچ کس توصیه نمی کنم دوران عقد طولانی داشته باشند،هر چه کوتاه تر بهتر.
۱۲/۴ 🌾با عرض سلام خواهش می کنم بانوانی که « دوران عقد » آنها به « طلاق » منجر شده، خاطراتشان را بفرمایند. و اگر احتمال می دهند که « شناخته شوند » لطفا خاطراتشان را برای من ارسال کنند تا بدون مشخصات من مطرح کنم: (09101473246)دکتر غفرانی
۱۲/۵ 🌾بانوی محترمی فرمودند: دوران عقد ما به دلایلی کمی طولانی شد و بدلیل نداشتن مهارت دوران عقد، منجر به بارداری من شد و من خواستم سقط کنم اما همسرم راضی نبود بلکه از پدر شدن خودشون خیلی خوشحال بود لذا اجازه ندادند و مادر شوهرم همین را بهانه کردند برای نگرفتن جشن عروسی با اینکه اصلا مشخص نبود و میتونستن اما جشن نگرفتن و خیلی به من توهین میکردن تا حدی تو روی من به من میگفتن تو لیاقت عروسی نداری و ما حتی بدون اینکه یک مهمانی حتی مختصر هم بدن یا حتی بریم پابوس امام رضا زندگی رو شروع کردیم (جشن عقد هم نگرفته بودیم و فقط در محضر عقد کردیم ) و چون مادرشون تنها بود نگذاشتن خانه جدا بگیریم البته ایشون هیتلری است برای خودشون، یک اطاق به ما دادند و همین و بس که منجر به اختلافات زیادی شد که من اقدام به طلاق کردم که با پا درمیونی بزرگترها و اینکه میگفتن بارداری و بچه گناه داره و البته همسرم هم راضی نبود و میگفتن دوستم دارند نزاشتن اما اختلافات تا سالهای خیلی زیادی حتی بعد از گذشت ۲۰ سال باقی مانده لذا هر محدودیتی که شما میفرمایید درست است کاش همه اینها رو ۲۰ سال پیش میدونستم چون تا ۵ سال پیش درگیریها و قهرکردنها و از خانه رفتنهای من ادامه داشت تا اینکه با شما و کلاسهای شما در شهر ما آشنا شدم و آرامش پیدا کردم چون تمام گفته های شما رو اجرا میکنم و حتی دارو های ارامبخشی که طی اون سالهای درداور مجبور به مصرف بودم را تونستم بزارم کنار و زندگیمو با داشتن چند فرزند از نو بسازم.
۱۲/۶ 🌷سلام استاد گرامی نظرتون رو راجع به صیغه جهت آشنایی بیشتر در دوران نامزدی میفرمایید 🌿علیکم السلام حکم صیغه را باید از مرجع خود بپرسید که برایتان « حجیت » داشته باشد. چون « محرمیت » با وسوسه « التذاذ » همراه است لذا فرصتی برای شناخت فراهم نمی کند. لطفا به باب نکاح « رساله مرجع خود » رجوع کنید احتمالا به اندازه « کافی » اجازه گفتگو برای تحقق شناخت مقدماتی به شما داده اند که نیازی به « عقد » نداشته باشد.
🌴إن شاء الله تعالی: یکشنبه ها: از ساعت « 10.30 تا 12 » ادامه بحث مفاهیم قرآن. از تاریخ : 12 آبانماه. دوشنبه ها: از ساعت « 15 تا 16.30 » با عنوان: « زندگی از منظر سوره الرحمن » از تاریخ 29 مهرماه. آدرس: انقلاب- خ کارگرشمالی- بعد کوچه رهنما- قبل از بن بست امین- پلاک۱۴۳۷- طبقه دوم کلاس ها رایگانه
۱۳ 🌾 با سلام و احترام و عرض صبح بخیر به تمام أعضاء محترم گروه. 🌷 با مراجعه به دعای 33 صحیفه سجادیه ببینم من چگونه باید « استخاره » کنم؟ و برای آن از خداوند چه چیزهایی را باید بخواهم؟ 🌿 پاسخ: 1ـ با « باور » اینکه فقط خداوند « عالم » به همه چیز است، از او می خواهم « با وساطت خاتم أنبیاء صلوات الله علیه و خاندان ایشان » به « خیر » برایم « حُکم » کند: أَسْتَخِیرُک بِعِلْمِک، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اقْضِ لِی بِالْخِیرَةِ (پس من دنبال « تفاّل و فالگیری » و « شانس و بخت آزمایی » نیستم.) 2ـ از خداوند میخواهم « شناخت آن حکم خیر » را به « مــــا »،« الـــهام » کند: أَلْهِمْنَا مَعْرِفَةَ الِاخْتِیارِ (پس در بیرون و در قرآن یا تسبیح دنبال جواب نیستم.)(بلکه برای دریافت الهام قلبی، تلاش می کنم « لیاقت و قابلیت و طهارت و ظرفیت و صلاحیتِ » خودم و اطرافیانم را افزایش می دهم.) 🌷🌷سئوال: با اینکه « من » استخاره می کنم چرا الهام را باید برای « ما » بخواهم؟ 🌿🌿پاسخ: زیرا « من » از جهانیان و از مخلوقات و آفرینش، « جدا » نیستم و « أمر الهی »،« جامع » است. پس تا « شرائط عمومی و زمینه محیطی » فراهم نشود، « تحقق آن خیر » برای « من » فراهم نمی شود. (مثلا دعای آخرین حجت الهی، برای ظهور خودشان، مشروط است به اینکه « 313 نفر » برای « نیابت » أمر ایشان در سراسر جهان به « قلّه صداقت و معرفت و اطاعت و تبعیت » و « سایر حامیان ایشان » به « آمادگی لازم » رسیده باشند و « نفرتِ جهانی از ظلم و جور » هم به حد نصابش برسد تا « اجابت دعا برای ظهور » تحقق پیدا کند.) 3ـ با « استخاره »، من دنبال « تحمیلِ تقاضای خودم به خداوند نیستم » بلکه « رضایت الهی » برایم مهم است لذا هر « حکمی » بفرماید من « تسلیم » اویم: وَ اجْعَلْ ذَلِک ذَرِیعَةً إِلَی الرِّضــــَا بِمَا قَضَیتَ لَنَا وَ التَّسْلِــــیمِ لِمَا حَکمْتَ 4ـ پس به هیچیک از صفات خداوند و « عالمانه و حکیمانه بودن حُکم او » نباید « شک » داشته باشیم: فَأَزِحْ عَنَّا رَیبَ الِارْتِیابِ، 5ـ باید « از هر نوع توقع و منّت گذاشتن » بپرهیزیم و از « خودخواهی، خلاص شویم » تا لایق « یقین مخلصین » شویم: وَ أَیدْنَا بِیقِینِ الْمُخْلِصِینَ. 6ـ باید تلاش کنیم « خیر » بودن « هر حُکم و أمر الهی » (در بیان قرآن یا بیان سفیرانش یا ابتلائاتش) را « بفهمیم »: وَ لَا تَسُمْنَا عَجْزَ الْمَعْرِفَةِ عَمَّا تَخَیرْتَ،(بفهمیم که: الخیر فی ما وقع) 7ـ آنقدر « حکیمانه » بودن « أمر و نهی » تو را بفهمیم که از آنچه رضایت تو در آنست، « کراهت » نداشته باشیم: وَ نَکرَهَ مَوْضِعَ رِضَاک،(مثل اینکه: ازدواج از گرفتن مدرک پوچ دانشگاه مهمتر است، یا اینکه: جهاد زن فقط همسرداری است، یا اینکه: بچه برای پدر است و مادر بیشترین نقش را در رشد و هدایت فرزند دارد اما مسئول بچه نیست.) 8ـ دنبال کاری باشیم « خوش فرجام » (نه مثل برجام) تا خلاف « عافیت » نباشد: وَ نَجْنَحَ إِلَی الَّتِی هِی أَبْعَدُ مِنْ حُسْنِ الْعَاقِبَةِ، وَ أَقْرَبُ إِلَی ضِدِّ الْعَافِیةِ، 9ـ برای « دوست داشتن قلبی » از « هر أمر و نهی الهی » تلاش کنیم: حَبِّبْ إِلَینَا مَا نَکرَهُ مِنْ قَضَائِک، 10ـ آنقدر برای إصلاح « نگاه و تحلیلمان » بکوشیم تا احکام الهی را « سخت » نبینیم: وَ سَهِّلْ عَلَینَا مَا نَسْتَصْعِبُ مِنْ حُکمِک، 11ـ بهترین « خیری » که باید از خداوند بخواهیم اینست که « ضرورت و شیرینی فرمانبرداری و هماهنگی با مشیتش » را به ما الهام کند: وَ أَلْهِمْنَا الِانْقِیادَ لِمَا أَوْرَدْتَ عَلَینَا مِنْ مَشِیتِک، 12ـ آنقدر « إقتضائات » را درست تشخیص دهیم که در « زمان شناسی »، نظر ما با نظر خدا، یکی شود: حَتَّی لَا نُحِبَّ تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ، وَ لَا تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ، 13ـ آنقدر « خیرشناس » شویم که « ارزیابی » ما با « قضاوت خدا » یکی شود: وَ لَا نَکرَهَ مَا أَحْبَبْتَ وَ لَا نَتَخَیرَ مَا کرِهْتَ، 14ـ آنقدر « نظر امروز مردم » برایمان بی أهمیت باشد که « خیر » را فقط در « زیبایی عاقبت و کرامت آخرتی هر کاری » بدانیم: وَ اخْتِمْ لَنَا بِالَّتِی هِی أَحْمَدُ عَاقِبَةً، وَ أَکرَمُ مَصِیراً، خلاصه اینکه « استخاره » به معنی « اجازه گرفتن » نیست.