هدایت شده از 🌷خانهی سبزآبی🌷
ستارخان وقتی وارد بیمارستان شد دید که پرستاران و پزشک بیمارستان تبریز دور یک تخت ایستادند و سر و صدا میکنند. چشمش به پسر جوانی افتاد که روی تخت خوابیده بود و خون شلوارش را سرخ کرده بود. سردار دید که جوان مجروح اجازه نمیدهد کسی به او دست بزند.
پرستارها دور او جمع شدند و گفتند که باید برای نجات دادن جانش لباسش را از تنش بیرون بیاورد. اما او قبول نمیکرد و از درد هم به خود میپیچید.
خون از جای زخم بیشتر بیرون میآمد و هر لحظه او بیحال تر میشد. ستارخان به سمتشان رفت و گفت: چه خبر شده؟ و رو به جوان کرد و پرسید: « چرا نمیگذاری نجاتت بدهند. » جوان که کم کم داشت بیحال میشد گفت فقط به شما میگویم. بعد که همه رفتند سرش را نزدیک آورد و گفت: « ستارخان من زن هستم و حاضرم بمیرم تا اینکه چشم نامحرم به بدنم بیفتد و بفهمند که من با لباس مردانه میجنگم.»
اشک در چشمان ستارخان جمع شد و به ترکی گفت: « قیزیم من دیری اولا اولاسن نیه دعوایه گئتدون.» یعنی دخترم مگر من مُردَه ام که تو لباس مردانه بپوشی و بجنگی. جوان نفسی کشید و گفت: ستارخان مگر نجات وطن و جنگ برای آزادی ، زن و مرد میشناسد؟ ما زنان پشت شما را خالی نخواهیم کرد.
در کتاب زنان در تاریخ مشروطه آمده است که بعد از این ستارخان دستور داد تا پردهای به دور این تخت بکشند و دختر که نامش تلی بود نجات پیدا کند. اما تلی تنها زنی نبود که پشت ستارخان را خالی نکرد.
👈🏻 ایران زمین در هیچ دوره از تاریخ از وجود قهرمانان نامی و بزرگ چه زن و چه مرد در مقابل حملات ناجوانمردانه ی بیگانگان و اجانب ، خالی نبوده و نخواهد بود
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
هدایت شده از 🌷خانهی سبزآبی🌷
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😎فکر کنم الان وقت این سرود زیبا و پرمحتواست!!😎
🌷خانه ی سبزآبی🌷
@khaneyesabzabi
هدایت شده از 🌅 وقت سحر 🌅
2.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🔴♨️ خبر فوری
بزرگراه قم، تهران، تعقیب و گریز یک عامل موساد که مواد منفجره را با وانت حمل میکرد.
🇮🇷 پیامهای بیشتر در كانال وقت سحر در پيامرسانهاى ایتا و سروش:
👇👇👇
🚩 @vaghtesahar