"زبان بسته"
صبح با همه زیبایی پرده دریده، راز شب را برملا کرده.
دل اما در هیاهوی غم و شادی، اشک و خنده، بودن و نبودن، متحیر از مشغولیتهای خودش، "تکِ" دیگری دریافت میکند، بیهوا...
از اون یهوییهایی که وقتی دارد خانهتکانی میکند، یه دفعه وسط کار بچه هم خانه را نجس کند..
علی میماند و حوضش..
هنوز در تکاپوی حل مسئله قبلی، درگیر کار پیشین هستی، که یه بهمن روی سرت فرود بیاد..
الهی هیچ کس به آش نخورده و دهان سوخته مبتلا نشه.. نمی دانستم این قدر عمیق میسوزاند، مری و معده و تا فیه خالدون را ..
اما وقتی سوخت، ضماد هست، مرهم هست، هنوز خیلی جاهای سالم هست، قلب هست، عقل هست، فقط دستگاه گوارش سوخته، لذا جزع و فزع کار یکی دو ساعته تا مرهم به زخم بیاد.. حتی اگ ردپا و اثرش بماند مهم نیست، دیگر سوزش ندارد. لذا نه کینه ای ایجاد میکند نه حتی ناراحتی ..
همه چیز آرام آرام است، دل آرام، حتی دهان آرام، قلب آرام، ذهن آرام..
خود زمان مرهم است.. حرارت چیزی که بالا باشد، کم کم بر اثر قانون ترمودینامیک، به تعادل میانجامد، سرد میشود، سرد و متعادل..
حتی اگر در هنگام توصیف واقعه، گوشه چشمت از قطره آبی خیس بود، باز هم نگران نباش، همین آب هم آتشنشان میشود..
حالا که آرامی و متعادل، نگاه دوبارهای به دهان سوختهات میکنی و میگذری.. شاید "همیشه داشتن" سلامتی و امنیت و مهر حضور دوستان برایت نعمت تکراری شده باشه که شکرش را فراموش کنی، اما گاهی لازمه کمی تنها باشی تا بفهمی تلخی تنها بودن، از هر تلخی سختتر است.
خدا نکند که انسان متاهل کارش به جدایی و آدم اجتماعی کارش به تنهایی بکشد، صادق هدایت شاید عبرت خوبی باشد.
این درد شاید بدترین درد انسان باشد، لذا نگاهداشتن اجتماع کوچک دوروبرم شاید مهمترین ماموریت من در این عالم باشد.
پیامبران آمدند تا مردم را امت واحده کنند، وقتی که نوع واحد بودند، لذا عصاره خلقت، حضرت صاحب زمان و عصر ما هم هزارسال منتظر این تالیف قلوب و پیدا کردن قدرت تحمل "ماندن در کنار همدیگر" است. اصلا شاید رشد فردی در نظام تکوین بدون ارتباط و اتصال و دستگیری از دیگران ارزش خود را از دست بدهد، خواندن روضه اجتماعی بودن و تحمل دیگران، سختترین عبادتی است که تا به حال انجام شده و باید بشود.
البته تا یک زمانی نامش تحمل است، از بعد آن، شاید نامش فرصت برای هضم باشد. به اندازهای که بار منفی نداشته باشد، یعنی طبیعت آن این است و زمان همهچیز را حل خواهد کرد.
البته ناگفته نماند که مجازی بیاحساس، مزید بر علت است، هرچه سعی میکنی در کلمات احساس تزریق کنی، شاید از ۱۰۰ درصد، ۶۰ درصد آن را منتقل کند.
امروز که جمعه است و انگشت اشارهام باز کرخت شده، شاید مهمترین آرزو یا دعایم جمع شدن قلوب انسانها، قدرت تحمل یکدیگر و تبدیل شدن روابط جمعی به صورتی باشد که مشمول این گفتارنامهی حضرت صاحب زمان علیه السلام بشود:
"قال مولانا الامام المهدی (عجّلاللهفرجهالشریف): «وَلَوْ اَنَّ اشْیاعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ؛
اگر شیعیان ما (که خداوند توفیق طاعتشان دهد) در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل میشدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمیافتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میگشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفی شدن ما از آنان چیزی نیست جز آن چه از کردار آنان به ما میرسد و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم.»
#خودپذیرفته
#self_acceptance
#گام_سوم
زهرا دلاوری پاریزی
۱۴۰۲/۹/۱۷
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology
"نشانه"
دود سیاهی جلوی چشمانت که نشسته باشد و چشم، چشم را نبیند، هوا سرد، دل سرد، محیط سرد،
ناگهان ستاره دنبالهداری از اسمان نگاهت می گذرد، دلت گرم میشود، هوا گرم، محیط گرم..
ان شاءالله خدا از این یهوییها قسمتتان کند، پس از بارش شهاب سنگ.. نمی دانی چه طعمی دارد..
الهی از این دوستان چنان دوروبرت را پر کند که هر طرف چشم بچرخانی، نور و امید و ستاره ببینی..
مثل درخشش بلور اشک شوق روی سبزه صورتهای گندمگون..
الهی کسی را داشتهباشید که دعایتان کند، وقتی در بوران تنهایی و غم گرفتار می شوید..
الهی دعاگوی اطرافیان و گرمابخش کسان خود باشیم.
از صمیم قلبم برای تکتک افراد حاضر آرزوی سلامتی و دل شاد و تن سالم دارم.
#گام_سوم
#self_acceptance
#دل_دادگی
زهرا دلاوری پاریزی
۱۴۰۲/۹/۱۷
https://eitaa.com/Dr_zdp53_Theology