💠 استحباب صدقه در ماه شعبان
🔰 1) عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام يَقُولُ: مَنْ تَصَدَّقَ فِي شَعْبَانَ بِصَدَقَةٍ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ.
📚 علامه مجلسی،بحارالأنوار، ج97، ص72 به نقل از عیون اخبارالرضا(علیه السلام)
🔸حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: هرکس در شعبان صدقه ای دهد، هرچند به اندازه نصف یک خرما، خداوند آتش را بر بدنش حرام می سازد.
🔰2) عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَا أَفْضَلُ مَا يُفْعَلُ فِيهِ؟ قَالَ: الصَّدَقَةُ وَ الِاسْتِغْفَارُ، وَ مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فِي شَعْبَانَ، رَبَّاهَا اللَّهُ تَعَالَى كَمَا يُرَبِّي أَحَدُكُمْ فَصِيلَهُ حَتَّى يُوَافِيَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ قَدْ صَارَتْ مِثْلَ أُحُدٍ.
📚 شیخ حر عاملی، وسائل الشيعة، ج10، ص511 به نقل از اقبال الاعمال
🔸داوود رَقّی می گوید: به حضرت صادق(علیه السلام) عرض کردم: برترین عمل در ماه شعبان چیست؟ فرمود: صدقه و استغفار. هرکس در ماه شعبان صدقه دهد، خداوند متعال آن را پرورش می دهد، همانگونه که شما بچه شتر را پرورش می دهید، تا آنکه روز قیامت آن را به او باز می گرداند درحالی که به اندازه کوه احد شده است.
🌔 @drehsanpouresmaeill
💠 پنج نکته پیرامون حضرت علی اکبر(علیه السلام)
🔸 در ۱۱ شعبان سال ۳۳ هجری قمری، حضرت علی اکبر(علیه السلام) به دنیا آمد. (۱)
🔸ایشان شبیه ترین مردمان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از جهت خلقت و خُلق و خو و گفتار بود. (۲)
🔸نام مبارک آن حضرت "علی" و پدرشان حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) است و مادرشان لیلی بنت مُرة ثقفی است.
🔸کنیه ی آن حضرت طبق فرمایش حضرت صادق(علیه السلام) "اباالحسن" است…(۳)
🔸در واقعه ی کربلا ، نزدیک ۲۷ سال از عمر مبارک آن حضرت گذشته بود (۴)
🔸 امام صادق (علیه السلام) این گونه جناب علی اکبر(علیه السلام)را زیارت می کنند:
صَلّي اللّهُ عَلَيكَ وَ عَلي عِترَتِكَ وَ أهلِ بَيتِكَ وَ آبائِكَ وَ أبنائِكَ وَ اُمَّهاتِكَ الأخيارِ الّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُم الرِّجسَ وَ طَهَّرَهُم تَطهيراً... (۵)
📚کتابشناسی:
1⃣ نمازی شاهرودی،مستدرک سفینه البحار ،ج۵،ص۴۱۳
2⃣ شوشتری،خصائص الحسينية،ص۶۵
3⃣ علامه مجلسی،بحارالانوار،ج ۸۹،ص۱۸۶
4⃣ مقرم،علی اکبر، ص۱۶-۲۰
5⃣ علامه مجلسی، بحارالانوار،ج۹۸، ص۱۸۶
🌔 @drehsanpouresmaeill
📙 داستانک ۱۰۲
🔸غروب بود و چشمان من و برادرم به در خشک شده بود. مادرمان نگران بود و قلب من تحمل این دوری را نداشت.
باران شدیدی باریدن گرفته بود و آب در شهر همچون رودی خروشان میغرید.
آبان ۷۶ بود و هنوز تلفن همراه باب نبود. همه دلواپس پدر بودیم. هیچ وقت بیخبر دیر نمیآمد اما امشب چند ساعتی بود که ما را چشم انتظار گذاشته بود.
با گذر زمان هر لحظه دلمان ریش میشد از نبودش، از دوریش.
🔸صدای زنگ تلفن توجه مان را به کنج اتاق جلب کرد. مادر دوید. پدر بود. میگفت سیل در برخی جاها خانه مردم را پر کرده و باید برای کمک، زیر باران بماند. گویی مهربانی او محدود به دیوارهای خانه نبود.
حالا که برای اولین بار اینقدر از او دور بودم، مدام آه میکشیدم و با خود میگفتم چگونه نبودش را تاب بیاورم؟
بامداد شد. این اولین باری بود که تا صبح بیدار مانده بودم.
با شنیدن صدای چرخیدن کلید در قفل در، بی اختیار به سمت در دویدم.
🔸آن روز، شیرینی بودنش را با تمام وجود چشیدم و خدا را شاکر بودم از این نعمت.
چند روز بعد با پدرم این خاطره را ورق زدیم.
میگفت: یادت باشد همه ی ما به جز پدری که از خون او هستیم، پدر دیگری هم داریم که از هر پدری مهربانتر است. پدری که همیشه دل نگران و دعاگوی ماست و ما غافل از این همه محبت پدرانه، اکثر اوقات حتی یادی از او نمیکنیم چه برسد به اینکه بی تاب نیامدنش باشیم.
هر وقت دلت برای من تپید، اول او را یاد کن. هر بار که خواستی به من سلام دهی، پیش تر به او سلام بده. هر زمان که انتظار آمدنم را کشیدی، برای زودتر آمدن او دعا کن.
🌔 @drehsanpouresmaeill