eitaa logo
دکتر حسن بشیر، نوشته ها و دل نوشته ها
238 دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
3 فایل
نوشته ها و دل نوشته ها
مشاهده در ایتا
دانلود
(امتحان جهان) (اندر عواقب این ایام) هر کسی از ظن خود در خلق، بی همتاستی دانش او زین جهان و آن جهان دریاستی بی گمان در عاشقی از عشقِ مجنون داغ تر لیلی او پیش آن لیلی، فرا زیباستی زهد و تقوایش نمایان هست از پیشانیش گر چه پول آن طرف، از جیب او پیداستی این جهان بی امتحان، هرگز نمی بخشد کسی گر چه بوذر هست، یا فرعون یا موسی ستی آنکه بی هر امتحانی مزد خود را می گرفت عاقبت بی مزد می گردد به هر درخواستی در پَسِ دیوارها، تاریخ با هر صحنه ای تازه می گردد، اگر با جاست یا بیجاستی نقش ها در عالمِ اجبار بی تخییر نیست جبر در هر اختیاری، هر کجا، برپاستی حسن بشیر ۲۷ دی ۱۴۰۱
(غصه های صندلی) (آنانکه با داشتن پست و صندلی خدمت می کنند، موفق اند. آنانکه بدون داشتن پست و صندلی خدمت می کنند موفق‌ترند. آنانکه با داشتن پست و صندلی خدمت نمی کنند، خائن اند.) صندلی فریاد می زد، عاشقان صندلی در کجا هستید آیا، پیش من مهمان شوید سال های سال چشمم بر در و دروازه بود تا بغل گیرم شماها را که چون جانان شوید غصه ها خوردم چرا دورید از قدرت، ولی عاقبت آن روز آید، در تن ما، جان شوید بر سر ما جنگ ها بوده است، تا بودیم ما بی من و ما، کی شما، بی صندلی ها، خان شوید آه از آن روزی که پای ما بلغزد بر زمین کله پا خواهید شد، با خاک و خل، یکسان شوید با کدامین صندلی در قبر خود خواهید رفت آی، ای با صندلی ها، در پی ایمان شوید گفت و گفت آن صندلی، کر بود گوش عاشقان آخرین حرفش، به آنان، خوب و با وجدان شوید حسن بشیر ۲۸ دی ۱۴۰۱
(ای وجه خدا و اسم اعظم) (برای بزرگمرد عالم بشریت حضرت امام علی -ع-) ای مرد بزرگِ آفرینش و ای حضرت عشق و نور و بینش آدم به تو افتخار دارد عالَم ز تو بر گرفته جنبش ای وجه خدا و اسم اعظم و ای فخر خدا به هر پرستش بی نام تو جنّت خداوند با هر چه در آن، ندارد ارزش بخشنده توئی، به هر دو عالم ای قاسم خُلد و نار و آتِش ای صاحب کوثر کرامت از توست تمام علم و دانش فرخنده کسی، توئی امیرش بازنده، اگر نشد، پذیرش بی قدرت تو زمین و کیهان هرگز نشدش توان گردش هر کس که تو را شناخت دانست کُنه تو خداست در نمایش ای مهبط وحی و عقل و تدبیر قران ز تو بود در نگارش ای روح خدا درون توحید ایمان ز تو بر گرفت سنجش فرمان تو، فرمان الهی است در هر سخنی، بدون چالش ای عنصرِ پاک ذات اقدس ای وسعت بی حدود بخشش شرمنده زبان ماست قاصر در مدح تو با هزار پوزش حسن بشیر
تحلیل های موجود از دوران پهلوی به عمق بیشتری نیاز دارد/ لزوم استفاده از زبان هنر در بیان واقعیت ها- اخبار ادبیات و نشر - اخبار فرهنگی تسنیم | Tasnim | خبرگزاری تسنیم | Tasnim (tasnimnews.com)
کتاب پهلوی سوم، به سمت چهارمین چاپ رفت.
(بهمن عشق و امید) شادی کنید دوستان، بهمن شاد آمده است عطر دل انگیز آن، همره باد آمده است بیست و دوی عشق و نور، رقص کنان سر زده دل به تمنای او، باز به یاد آمده است زین همه جشن و سرور، بر سر هر خانه ای در صف دشمن چنین، خشم زیاد آمده است باز سلیمانی است، رهرو و همراه ماست گام به گام همه، بهر جهاد آمده است بر لب هر هموطن، خنده ی شادی نشست در رخ هر دشمنی، رنگ تضاد آمده است بهمن عشق و امید، زنده و جاوید هست بر ید او هر نیاز، پر ز مراد آمده است حس بشیر شب ۲۲ بهمن ۱۴۰۱
کتاب «من سلفی هستم: جستاری در هویت حقیقی و تخیلی سلفی ها» منتشر گردید.
(یعنی چه؟) باد در غبغب، انداخته ای یعنی چه؟ خرقه بالای سر افراخته ای یعنی چه؟ بی هدف در پی تسخیر دلم، در شب تار نقش بی روح، ز خود ساخته ای یعنی چه؟ بی سر و پا هوس سبقت پروازکنان به کجا، در لجنت تاخته ای یعنی چه؟ امتحانی که در آن نمره نداری تو مناز تو که با هر نفست باخته ای یعنی چه؟ معنی این سخنم در دل هر گفته نبود تو مگر معنی آن یافته ای؟ یعنی چه؟ می دهم این همه تاوان سکوتم تا کی بشنونم آنچه که خود بافته ای یعنی چه؟ در دلت عشق اگر لحظه پرواز نداشت می دهی بال به هر فاخته ای یعنی چه؟  حسن بشیر مشهد، ۲۷ شهریور ۱۴۰۱
آمد بهار آمد بهار و باز بهارانِ جان شده هر بوته ای به لطف ترنّم جوان شده هر جا بهشت هست و بهشتی به هر طرف گویا که خاک قطعه ای از آسمان شده بیدار گشته بلبل و هشیار گشته گل دل نیز گشته عاشق و جان مهربان شده خاک ضعیف قدرت زایندگی گرفت هر ذره اش ز خون شفق پُر توان شده گیسوی بید در کف باد است و هر چنار چون در کنار اوست ز مستی چنان شده چشمان شب هنوز به خواب است و نور مهر افسونتر از همیشه خرامان از آن شده خاموش گشته قهر زمان در نگاه موج دریا به جلوه های فراوان عیان شده در لابلای خِش خِش هر برگ، صد غزل خفته است و چون الهه ی ناز بنان شده شعری سروده ام که بر آن آفتاب عشق تابیده است و زنده چنین در بیان شده آمد بهار و باز بهاران به گُل نشست دل در صفای اوست چنین گُل فشان شده چیزی نمانده است به صبح ظهور یار از انتظار، خسته زمین و زمان شده حسن بشیر
با سلام و احترام. ان شاء الله بزودی کتاب گفتمان رضوی به قلم اینجانب توسط بنیاد بین المللی امام رضا ع منتشر خواهد شد.
(بنمای رخ) چشم از تو بر ندارم، تا بنگری به رویم در محضر تو ای دوست، جز حرف دل نگویم در عشق آتشین ام، این را نهفته بودم سوی تو خواهم آمد، شاید شوی به سویم بنمای عشق خود را تا چشم دل شود باز راهی نما که با آن، راهی دگر نجویم دستم بگیر کز خلق، خیری ندیده ام من ذکری به من بیآموز، تا هر کجا بگویم بگشای لب که خوانم در سایه اش معانی بنمای رخ که با آن، برگیرم آرزویم در حسرت نگاهت، عمرم به آخر آمد پایان نیافت اما، هر لحظه گفتگویم حسن بشیر چهارشنبه. 28 خرداد 1399
(صف بیدار) امروز روز گریه نباشد که روز جنگ این قطره های اشک، سفر کرده با خدنگ ای چشم های تشنه، نشاید که خواب بود هرگز مباد، از صف بیدار، یک درنگ غزه است و موج جنگ به اوجش رسیده است حبلی ز تو نیاز که دنیا زند به چنگ صوم سکوت، با لب خونین شکسته شد فریاد کن، که لحظه ی دیدار  با تفنگ اصحاب فیل، نقشه کشیدند و بشکند هر سر ز کودکی که سلاحش نماد سنگ روزی ز سنگ و روز دگر خون سلاح اوست هرگز نداشت جرات تسخیر آن فشنگ مرده است، گر چه غرب سیه روی بی شرف صهیون، به رغم قدرت او گشته لنگ لنگ ای عاشقان، صفیر سفر زنده گشته است تا بی بهانه گوش بماند برای زنگ این عرصه، هست عرصه ی مردان با هدف باید نمود عرصه ی صهیونیان به تنگ با هر قدم نماد ستم مرده می شود با عشق و عدل، پاک شود نقشه های ننگ حسن بشیر ۱۴۰۲-۸-۱۶
غسل بصیرت باید به سمت عشق سفر کرد با خلوص بگسست رشته های تعلّق و پاک شد خاموش گشت و از هیاهو برید و رفت تا قله های سوختن و خاک خاک شد با فتنه های نفس بجنگید در عیان شورید سخت و به پرواز لن تراک شد آماده گشت، رفت، تأمل فرو کشید در راه او بُرید نَفَس، چاک چاک شد باید نهاد غسل بصیرت و پر گرفت ترديد لحظه ای، بیشترش، سوزناک شد حسن بشیر تهران، شنبه، روز شهادت امّ ابيها حضرت زهرا (ع)، 17/2/1390
** شهادت وصل جانان است، مُردن در گسستن ها شهیدان زنده تر هستند، با از خود گذشتن ها بگو ما را نترسانند از مرگی که پیروز است که ما پیروز مندانیم، با هر گونه رفتن ها غبار از راه بردارید، آسان می شود دیدار نشاید بیش از این ماندن،در این حجم نرفتن ها نه یک جام از شهادت، با هزاران جام می دانم شکوفا می شود جان ها، در این بزم شکفتن ها خبر آمد که ها رفتند و ما ماندیم اسیر حرف ها و گفتگوها و نوشتن ها زبان در کام خاموش و سخن در واژه ها حیران هزاران درد می تازد، بر این زخم نگفتن ها کجا ، کجا ، کجا مردان با غیرت کجا هستند یاران و سواران و تهمتن ها هزاران رزمجو آماده ی رزمند تا پایان در این میدان، نمی باشد،علی، یک لحظه ای تنها حسن بشیر