کمد لباس قلبمو باز کردم با خودم گفتم چه لباسی تن کنم که ماجرارو تعریف کنم...
هر چی گشتم دیدم لباسی بهتر از لباس #معلمی نیست هم آبرو داره هم حرمت...
باور کنید چند بار نوشتم و پاک کردم...
تا آخر به قولی #قلم به دستم چرخید...
طبق روال جمعه صبح ها از #گلزار ش. هدا بر می گشتم که تلفنم زنگ خورد
همون پسر جوان درجه یکی بود که دو هفته پیش ازم خواسته بود برای #ازدواج یه #دختر خوب بهش معرفی کنم...
منم دیدم این که همه چی تمام بهتره یه دختر آشنا بهش معرفی کنم... بلکی ماجرا جوش بخوره... اینا #خوشبخت بشن و ما هم قلبمون شاد...
بعد سلام و احوالپرسی دیدم صحبتی از موضوع نکرد منم حرفی نزدم...
همزمان منتظر بودم ببینم نظرش چیه ولی صحبتی به میان نیاورد که نیاورد...
اخرش طاقت نیاوردم خودم سوال کردم:
گفتم: از ازدواج چه خبر؟؟ با خانواده مطرح کردی؟؟ تحقیقات کامل شد؟؟
گفت: فعلا کنسله شما ایتارو چک کن...
و خداحافظ... بوق ممتد.......
ایتارو باز کردم دیدم یه عکس دختر #بی_حجاب شبیه....
زیرش نوشته بود:
دستت درد نکنه حجابش به ما نمیخوره
دوباره عکس نگاه کردم دقت کردم...
دیدم وااااای همونه که من بهش معرفی کردم...
عکسشو از اینستای خود دختر برداشته بود...
هنوز سرم سووت میکشه
کلی شرمسار شدم بعد دو ساعت
یه کلمه جوابشو دادم:
ببخشید😔😔
شاید تقصیر منه که نبودم
که ندیدمش
که باهاش حرف نزدم
نمیدونم
قلمم همینجا شکست
دلم هم
#یزدل
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
⛱️ اندیشکده دکتر رضازاده
╔═🍃══════════╗
@drjavadrezazadeh
╚══════════🍃═╝