دکترمحیی:
معلومه که راه سخته...
هزار بار زمین میخوری؛ گریه میکنی...
هزار تا مشکل میاد سرراهت...
اما مشکلات نیومدن که بمونن....
اومدن به تو درس ِ بِدن و بزرگترت کنن بِرن...❕
همین...❕
تو فقط پُخته تر میشی...💪
#اَلماس حاصل فشارهای سخته...
اگر توی خودت #لیاقت اَلماس شدن💎 میبینی؛
فقط نترس...
و
با یاری خدا و باتمام قوا ادامه بده...
✅بسم الله...
حسین مهدیخانلو
دکترمحیی:
روزی حاج آقای #دشتی #مترجم_نهج_البلاغه به آیت الله مرعشی گفتند:
آقا دعا کنید ما در هزینه ی #چاپ این کتاب دچار مشکل هستیم,..
✅آیت الله مرعشی نجفی (ره) فرمودند:
آقای دشتی حکایت #علی_مَرده را شنیدی⁉️
شخصی بود در اصفهان,
اوضاع مالی داغون
و
خونه ی کوچک داشت که2تا اتاق داشت
به همسرش گفت:
بیا یکی از این اتاقها را #خالی کنیم اتاق دوم را محل #پرورش_مرغ و #خروس کنیم... 🦆🐥🐣🦅
خانم پذیرفت
قرار شد #کف_اتاق را بکنند تا #قفسه بگذارند #تعداد_بیشتری مرغ و خروس جا بگیرد...
مقداری کَند...
دید چیزی #برق میزند... 🤩
نگاه کرد دید[[[[ #الماسی]]]]💎 از دل خاک آمد بیرون
سریع رفت #بازار_زرگرهای اصفهان گفت این را کسی میخرد⁉️
✅گفتند:
این خیلی #قیمتی است این را فقط باید ببری #بغداد آنجا از تو میخرند
آمد وارد #عراق شد
چون #محب امیرالمؤمنین علیه السلام بود گفت:
اول بروم #نجف عرض ارادت کنم
بعد بروم دنبال #فروش_الماس
,روز آخر که میخواست خداحافظی کند
و
برود سمت #بغداد دید #خادم_حرم دارد صدا میزند(داخل ضریح یک قبر چوبی است) آن زمان حرم #ضریح نداشت...
خادم میگفت: ایها الناس شیعیان مولا کمک کنید مولا ضریح ندارد
این بنده ی خدا به عبارت ما امروزی ها جوگیر شد گفت:
ما که یک عُمر نداشتیم از این به بعد هم نداشته باشیم...
خادم را صدا زد #الماس را داد به خادم
و
گفت:
این خیلی قیمتی است ضریح را درست کنید
و
به همه ی کارهای حرم برسید همه را جواب میدهد...
خادم خوشحال رفت🥰
.این شخص نشست گوشه ی حرم دیگر کاری نداشت بکند,
😔😢 یک لحظه پشیمان شد با خود گفت عجب کاری کردم... ⁉️🤔🙄😳
#کاش_میفروختم
و
مقداری را میدادم
حالا جواب زن و بچه را چه بدهم...
✅در همین حالت که بوده به خواب فرو میرود در #عالم_خواب میبیند آقا امیرالمؤمنین علیه السلام از داخل آن قبر که #صندوق_چوبی داشت آمدند بیرون
و
#لاله_گوشش را گرفتند
و
سه بار فرمودند:
حاجی الماسی (علی مَرد است)
زیر بار #منت نامرد نمیرود...
از خواب بیدار شد
و
پشیمان شد از آن پشیمانی اش ...
عرضه داشت آقا جان #غلط_کردم نفهمیدم...
همه ی زندگیم فدای شما..
,یک مرتبه دید #پلیس وارد حرم شده و او را #گرفتند...
#ترسید
فکر کرد #اتفاق_بدی افتاده
پرسید چه شده⁉️
گفتند:
ما اصفهان #دنبالت میگشتیم #تلگراف زدیم...
گفتند:
آمدی نجف
آمدیم دنبالت
,یک #عموی بسیار پولدار داشتی در #هندوستان از دنیا رفته #وارثی ندارد جز تو...
دنبالت میگردند بری تحویل بگیری اموال را...
با خودش گفت:
من نیم ساعت پیش #الماس را دادم
این تلگراف بیشتر از 20روز است دست به دست دنبال تو است... ❗️
اصلا قبل از اینکه #الماسی پیدا کنی علی علیه السلام #فکر تو را کرده است,
✅رفت #هندوستان مال و اموال را تحویل گرفت آمد در اصفهان #بازار_زرگری راه انداخت که مشابهش نبود در آن اطراف...
✅اسمش را هم به #برکت خطاب امیرالمؤمنین گذاشت (حاجی الماسی)
✅آقای مرعشی فرمودند:
آقای دشتی برای امیرالمؤمنین کار میکنید نگران نباشید [[[[علی مَرد است]]]] #یامحیی
@drmahdikhanloo
Drmahdikhanloo.com
دکترمحیی:
کیمیا گران عصر جدید از کربن دی اکسید موجود در هوا #الماس میسازند... ❕
یک شرکت آمریکایی هر 20 تن کربن دی اکسید موجود در جو زمین رو به یک قیراط الماس مصنوعی تبدیل میکنه... ❗️ 😳🙄
محاسبه کردن گفتن:
هرکسی دو قیراط از این الماسها رو بخره، تقریبا بیش از نصف کربن دی اکسیدی که خودش تولید کرده رو جبران میکنه... ❗️
از طرفی شکل گیری الماس طبیعی یک میلیارد سال طول میکشه ولی این الماس چهار هفتهای آماده میشه و برای تولیدش از انرژی خورشیدی و بادی و... هم استفاده میکنند. فروششون هم خوب بوده
باید در ضرب المثلهامون تجدید نظر کنیم! مثلا بجای "از آب کره گرفتن" بگیم فلانی "از هوا الماس میگیره "
@drmahdikhanloo
Drmahdikhanloo.com
هدایت شده از دکترحسین مهدیخانلو | دکترمحیی
دکترمحیی:
روزی حاج آقای #دشتی #مترجم_نهج_البلاغه به آیت الله مرعشی گفتند:
آقا دعا کنید ما در هزینه ی #چاپ این کتاب دچار مشکل هستیم,..
✅آیت الله مرعشی نجفی (ره) فرمودند:
آقای دشتی حکایت #علی_مَرده را شنیدی⁉️
شخصی بود در اصفهان,
اوضاع مالی داغون
و
خونه ی کوچک داشت که2تا اتاق داشت
به همسرش گفت:
بیا یکی از این اتاقها را #خالی کنیم اتاق دوم را محل #پرورش_مرغ و #خروس کنیم... 🦆🐥🐣🦅
خانم پذیرفت
قرار شد #کف_اتاق را بکنند تا #قفسه بگذارند #تعداد_بیشتری مرغ و خروس جا بگیرد...
مقداری کَند...
دید چیزی #برق میزند... 🤩
نگاه کرد دید[[[[ #الماسی]]]]💎 از دل خاک آمد بیرون
سریع رفت #بازار_زرگرهای اصفهان گفت این را کسی میخرد⁉️
✅گفتند:
این خیلی #قیمتی است این را فقط باید ببری #بغداد آنجا از تو میخرند
آمد وارد #عراق شد
چون #محب امیرالمؤمنین علیه السلام بود گفت:
اول بروم #نجف عرض ارادت کنم
بعد بروم دنبال #فروش_الماس
,روز آخر که میخواست خداحافظی کند
و
برود سمت #بغداد دید #خادم_حرم دارد صدا میزند(داخل ضریح یک قبر چوبی است) آن زمان حرم #ضریح نداشت...
خادم میگفت: ایها الناس شیعیان مولا کمک کنید مولا ضریح ندارد
این بنده ی خدا به عبارت ما امروزی ها جوگیر شد گفت:
ما که یک عُمر نداشتیم از این به بعد هم نداشته باشیم...
خادم را صدا زد #الماس را داد به خادم
و
گفت:
این خیلی قیمتی است ضریح را درست کنید
و
به همه ی کارهای حرم برسید همه را جواب میدهد...
خادم خوشحال رفت🥰
.این شخص نشست گوشه ی حرم دیگر کاری نداشت بکند,
😔😢 یک لحظه پشیمان شد با خود گفت عجب کاری کردم... ⁉️🤔🙄😳
#کاش_میفروختم
و
مقداری را میدادم
حالا جواب زن و بچه را چه بدهم...
✅در همین حالت که بوده به خواب فرو میرود در #عالم_خواب میبیند آقا امیرالمؤمنین علیه السلام از داخل آن قبر که #صندوق_چوبی داشت آمدند بیرون
و
#لاله_گوشش را گرفتند
و
سه بار فرمودند:
حاجی الماسی (علی مَرد است)
زیر بار #منت نامرد نمیرود...
از خواب بیدار شد
و
پشیمان شد از آن پشیمانی اش ...
عرضه داشت آقا جان #غلط_کردم نفهمیدم...
همه ی زندگیم فدای شما..
,یک مرتبه دید #پلیس وارد حرم شده و او را #گرفتند...
#ترسید
فکر کرد #اتفاق_بدی افتاده
پرسید چه شده⁉️
گفتند:
ما اصفهان #دنبالت میگشتیم #تلگراف زدیم...
گفتند:
آمدی نجف
آمدیم دنبالت
,یک #عموی بسیار پولدار داشتی در #هندوستان از دنیا رفته #وارثی ندارد جز تو...
دنبالت میگردند بری تحویل بگیری اموال را...
با خودش گفت:
من نیم ساعت پیش #الماس را دادم
این تلگراف بیشتر از 20روز است دست به دست دنبال تو است... ❗️
اصلا قبل از اینکه #الماسی پیدا کنی علی علیه السلام #فکر تو را کرده است,
✅رفت #هندوستان مال و اموال را تحویل گرفت آمد در اصفهان #بازار_زرگری راه انداخت که مشابهش نبود در آن اطراف...
✅اسمش را هم به #برکت خطاب امیرالمؤمنین گذاشت (حاجی الماسی)
✅آقای مرعشی فرمودند:
آقای دشتی برای امیرالمؤمنین کار میکنید نگران نباشید [[[[علی مَرد است]]]] #یامحیی
@drmahdikhanloo
Drmahdikhanloo.com
دکترحسین مهدیخانلو | دکترمحیی
به #نادر_شاه_افشار(فرزند شمشیر) افتخار کنید و به ایرانی بودنتان ببالید...🥰
متولد ۱۰۶۷ شمسی کلات نادری
مقتول ۱۱۲۶ در قوچان که جمعا دوازده سال پادشاه ایران بود...
او از مشهور ترین پادشاهان ایران، پس از اسلام است...🤴
و
بی گمان نالایق ترین پادشاه صفوی و ایران در درازای تاریخ، نهمین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین بودکه تمام زندگی و کل کشور ایران را مانند برخی مسئولان نفوذی جاسوس بی غیرت خائن وطن فروش به باد داد...❗️
این مردک احمق و دوزاری بزدل سرانجام حکومتش بدست محمود افغان سرنگون و بعد از مرگ محمود، قدرت در ایران بدست اشرف افغان افتاد، در طول مدت حکومت ننگین افغانها، ایران توسط افغانها، روسها و ترکان عثمانی اشغال و ایرانیان سخت ترین، خفت بارترین و هولناکترین شرایط را تحمل میکردند متاسفانه...😱
تا اینکه: پسر دلاور و شجاع ایران زمین؛ نادرشاه فرزند شمشیر و اخرین فاتح مشرق زمین " سر برآورده👌
و
"اشرف افغان" و لشکریانش پس از شکستی خفت بار از نادر و سپاهیانش در اصفهان و دامغان به قندهار و هرات گریختند...☺️
نادر در پی آنان قندهار را محاصره و بسیاری از لشکریان افغان را با شجاعت و جسارت کشت و تارومار کرد...
و
حدود ۸۰۰ تن از افسران وجنگجویان افغان به دهلی گریختند و به دربار "محمدشاه" پناهنده شدند...😡
نادر چندین بار تقاضای استرداد انان رانمود...
درباریان هندوستان نه تنها ترتیب اثری ندادند و بلکه اخرین فرستادگان نادر را نیز #گردن زدند، زیرا معتقد بودند نادر شجاعت، سپاهیانی آماده و توانایی جنگ با ارتش پرشمار و قدرتمند هندوستان را ندارد...🙄
اما؛
نادر فرزند شمشیر، تمامی محاسبات دربار محمدشاه را بهم ریخت... هندوستان را فتح و افسران افغان را در دهلی به دار آویخت...
و
سپس محمدشاه امان خواست...
نادر در قبال کلید #خزانه_سلطنتی، هندوستان و محمدشاه را رها کرد و فاتحانه با غنائمی ارزشمند همچون دو #الماس کوه نور و #دریای_نور و دیگر جواهرات پرشمار به ایران بازگشت،...
😤نادر ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ترکیه ﺍﺧﻄﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ هرچه سریعتر ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ گستاخانه ﺷﻌﺮ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺩﺭ میفرستد:
*ﭼﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻗﺸﻮﻧﻢ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ*
*ﺳﺤﺮﮔﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ*
*ﺍﮔﺮ ﺁﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺣﯿﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ*
*ﺯﭼﻨﮓ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻧﺠﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ*
*ﭼﻨﺎﻧﺖ ﺑﮑﻮﺑﻢ ﺑﻪ ﮔﺮﺯ ﮔﺮﺍﻥ*
*ﮐﻪ ﯾﮑﺴﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍن*
و
ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ مینویسد :
*ﭼﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﻮﺩ*
*ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺯ ﭘﯿﺸﺶ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺷﻮﺩ*
*ﻋﻘﺎﺏ ﺷﮑﺎﺭﯼ ﻧﺘﺮﺳﺪ ﺯ ﺑﻮﻡ*
*ﺩﻭﻣﺮﺩ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺩﻭﺻﺪ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﻡ*
*ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﯾﺰﺩﺍﻥ ﺩﻫﺪ ﺭﻭﻧﻘﻢ*
*ﺑﻪ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭﯾﻪ ﺯﻧﻢ ﺑﯿﺮﻗﻢ ⚘*
ﻭ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩﯼ ﺳﻬﻤﮕﯿﻦ ﺍﺭﺗﺶ قدرتمند "ﺗﻮﭘﺎﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﭘﺎﺷﺎ " ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ترکیه ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻢ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭﻃﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺮﮐﺎﻥ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ متجاوز ﺑﺎﺯﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ*
بدون تردید ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻧﻮﺑﺖ #ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘۀ ﻗﻔﻘﺎﺯ...
ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺖ ﺳﻬﻤﮕﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﺶ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ تخته ﺳﻨﮕﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺳﻔﺮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﻧﺎﻥ ﻭ ﭼﻨﺪ ﭘﯿﺎﺯ نهاده بودند...
ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻝ فرمان ﺩﺍﺩ ﺳﻔﯿﺮ ﺭﻭﺳﯿﻪ " ﮔﺎﻟﯿﺘﺰﯾﻦ " ﺭﺍ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺭﺗﺶ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺵ آﻭﺭﺩﻧﺪ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ میکرﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﻧﺒﺮﺩ ﻭ ﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
آﻗﺎﯼ ﮔﺎﻟﯿﺘﺰﯾﻦ ، ﺳﺮﯾﻌﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺘﺒﻮﻋﺘﺎﻥ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﻫﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺭﺗﺶ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ هرچه سریعتر ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﻤﺎمی سپاهیانتان ﺭﺍ از دم تیغ گذرانده ﻭ ﺍﺟﺴﺎﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻡ....🤬
ﮔﺎﻟﯿﺘﺰﯾﻦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺧﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﺎن ﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻠﮑﻪ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻧﻮﺷﺖ:
"ﻧﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﻥ ﻣیداد "😱
"چه بسا این مرد قادر است روسیه و حتی اروپا را به تصرف درآورد، ﺻﻼﺡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ هرچه سریعتر ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﯿﻢ "
ﺍﺭﺗﺶ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﭘﯿﺮﻭ ﺁﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺩﺭ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﮑﻤﺎﻩ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺟﻨﮕﯽ ﺗﺮﮎ کرد...👌
دقت و توجه داشته باشید که: ملتی که تاریخ کشورش را نداند، محکوم به نابودی و فنا و متاسفانه سزاوار بردگیست...❗️
@drmahdikhanloo