eitaa logo
تجربه گر مرگ🇮🇷
4.4هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
38 فایل
بدحجاب قبلی/مدافع حجاب فعلی بعد از تصادف مشاهداتم عذاب وحشتناک بی حجابها در دوزخ بود.چیزهای عجیبی اونجا دیدم.حرفهای زیادی گفته شد. ارتباط با دکتر _ اصالتا کُرد @Nm313_67
مشاهده در ایتا
دانلود
شفا توسط در سال 1365 به اتفاق پدر و مادرم به حج مشرّف شدیم. من در ستاد حج در خدمت حُجّاج بودم و پدر و مادرم در کاروان. چند روزی از آمدنشان به مدینه نگذشته بود که مادرم دچار سکتۀ مغزی شد و نیمی از بدنش فلج گردید و زبانش از تکلّم باز ماند. مادر را در بیمارستان هیئت پزشکی حج بستری کردیم و دکتر متکلّم (رئیس‌ وقت بیمارستان قلب شهید رجایی تهران) دکتر معالج ایشان بود. دو روز از بستری شدن مادر گذشته بود که دکتر متکلّم، مرا خواست و گفت: مادر شما سکتۀ کامل کرده و حدّاقل شش ماه به صورت فلج باقی خواهد ماند. بعد از آن هم ممکن است با فیزیوتراپی و تست‌های ورزشی بهبود یابد و ممکن است که سکتۀ مجدّد کند و تمام بدنش فلج شود. فردای آن روز، بعد از نماز مغرب و عشا که از مسجد شریف نبوی خارج شدم، بسیار‌گریه کردم و از حضرت صدیقۀ طاهره شفای مادرم را خواستم و تا ساعت سه بعد از ظهر در کوچه‌های مدینه سرگردان بودم و توان رفتن به بیمارستان را نداشتم. بالاخره به بیمارستان رفتم و به محض ورود به اتاق، مادرم را در حالی‌که روی تخت نشسته بود و دست و پای خود را تکان می‌داد، مشاهده کردم. با دیدن من به‌گریه افتاد و فریاد زد: شفا گرفتم، شفا گرفتم! من که متحیّر شده بودم،‌گریه کردم و به دنبال دکترها دویدم. آقای دکتر متکلّم و چند نفر دیگر به اتاق ایشان آمدند و با دیدن وی، در حالی‌که نمی‌توانستند باور کنند، در پاسخ سؤال من که پرسیدم: آقای دکتر! آیا معجزه شده است؟ گفتند: نمی‌دانیم، ولی بسیار غیرطبیعی است. پس از آنکه بر اعصاب خود مسلّط شدم، از مادرم پرسیدم: چه اتفاقی رخ داد؟ قضیه چیست؟ گفت: وقتی که حرف‌های دیروز دکتر را شنیدم، از اینکه تا آخر عمر باید سربار شما شوم، خیلی ناراحت شدم و با حضرت فاطمه(س) درد دل کردم که:‌ای خانم! فرزندم را تقدیم کرده‌ام، راضی نشوید که در بازگشت، مورد تمسخر معاندان و مخالفان انقلاب قرار بگیرم. در همین حال خوابم برد، در خواب خانم با جلال و عظمتی را دیدم که به کنار تختم آمد و فرمود: دخترم! چرا این‌قدر ناراحتی؟ عرض کردم: خانم! به خاطر مشکلی که برایم پیش آمده، ناراحتم. حالت فلج من همۀ اطرافیان را به زحمت می‌اندازد و من از خدا خواسته‌ام که تا آخر عمر زمینگیر نشوم. فرمود: دخترم! پایت را تکان بده. عرض کردم: خانم! من فلج شده‌ام، حتی نمی‌توانم حرف بزنم. مجدداً فرمود: دست و پایت را تکان بده. در عالم خواب شروع کردم به تکان دادن دست و پایم، یک مرتبه از خواب بیدار شدم و مشاهده کردم که دست‌ها و پاهایم خوب شده و حرکت می‌کند. @drnyazmnd
شفای بیماری صعب العلاج یکی از علما می گوید: در حدود بیست سال قبل، همسرم به بیماری صعب العلاج گرفتار شد و بالأخره با مراجعه به اطبّا، مرض ریوی تشخیص داده شد. پس از آزمایش های دقیق و عکس برداری، کسالت را فوق العادّه و صعب العلاج دانستند؛ به طوری که نسخه و دارو بی اثر بود و از علاج آن به کلّی مأیوس شدیم. بی اندازه مضطرب و ناراحت بودیم. ناچار دست توسّل به ذیل عنایت (علیهاالسّلام) زده و نماز حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را که در کتب ادعیه وارد شده، خواندم. پس از تمام اذکار، در حالی که متأثّر و دل شکسته بودم، در همان حال سجده خوابم برد. در خواب حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را به بالین مریضه ام دیدم که به او لطف و محبّت می فرمود. ناگهان از خواب بیدار و یأسم به امید بدل شد و از آن روز به بعد حال مریض روبه بهبود گذاشت و پس از چند روزی سلامتی کامل خود را بازیافت. برای معاینه و اطمینان خاطر، او را به نزد طبیبی بردم. او بعد از معاینه و دقّت کامل با تعجّب گفت: هیچ کسالتی در او نمی بینم. @drnyazmnd
دخترخانومایی که حجاب غیر چادر دارید و قلب تون برای می تپه به عشق چادر خاکی تمرین کنید پوشیدن چادر رو.....چه زمانی بهتر از ....... حجاب واجب خدا را تنها نگذارید ... هر عصری آزمون الهی متفاوتی را دارد ... تمام دشمنان خارجی و اسرائیل کودک کش و زن کش خواهان کنار گذاشتن حجاب هستند برای غلبه بر ایران ... از این آزمون سرافکنده نشید... حجاب را تنها نگذارید ... @drnyazmnd
دختر من جزء پیشتازان است! چون حضرت زهرا علیها السلام از خانه بیرون آمد سلمان فارسی به چادر نگاهی کرده و گریست و گفت: «وای از اندوه و غم! دختران قیصر و کسری، دیبا و حریر بر تن دارند و دختر محمّد (صلی الله علیه و آله) چادری پشمینه‌ی کهنه دارد که دوازده جای آن وصله شده است»! چون فاطمه (سلام الله علیها) بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد شد عرض کرد: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! سلمان از پوشش من در شگفت شد؛ قسم به آنکه تو را به حقّ مبعوث کرد، پنج سال است که من و علی (علیه السلام) جز یک پوست گوسفند نداریم که روزها شترمان بر روی آن علف می‌خورد و چون شب شود آن را به‌عنوان فرش می‌گسترانیم؛ و بالش ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پُر شده است». پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای سلمان (رحمة الله علیه)! دختر من [در ترک دنیا و زهد و توجّه به خدا] جزو پیشتازان است». ...یَا سَلْمَانُ (رحمة الله علیه) إِنَّ ابْنَتِی لَفِی الْخَیْلِ السَّوَابِقِ... بحار الانوار ج ۴۳ ص ۷۸ روایت داستانی @drnyazmnd
3.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگه همه خارجی ها پس باید برن جهنم نه! تو میری جهنم ... ولی این خارجی ها نمیرن👆 ‏دختر تازه مسلمان از اهمیت می گوید: پوشیدن حجاب برایم سخت بود اما وقتی به (سلام الله علیها) فکر کردم و خودم را در محضر دختر پیامبر فرض کردم از خودم شرمنده شدم.... جدا ما باید از تازه مسلمان ها درس بگیریم👌 ‎ @drnyazmnd
سلام خداقوت بابت زحماتی که تو کانال میکشین اجرتون با حضرت مادر🤲🌹 یه صحبتی دارم با مادرهایی که خودشون محجبه هستن ولی حتی درحد تذکر هم به دخترشون نمیگن حجابتو رعایت کن و...وقتی هم بهشون میگی درجواب میگن جوانن دیگه نادونن خودشون باید برسن اگه بگیم زده میشن😏آخه عزیز من مادرای مهربون مگه شماها الان حجاب دارین یه زمانی مادراتون مادربزرگاتون بهتون گفتن ونهی ازمنکرتون کردن دیگه حالا هم وظیفه شماست که بگین وبه روش درست تذکر بدین واونام به بچه هاشون بگن همینطوری نسل به نسل ادامه پیدا کنه به اینم فکر کنین پس فردا که دخترتون شوهر دادین پشتتون دعای خیر باشه نه لعن ونفرین نگین حجاب مهم نیست حجاب وحیا دختر باهم گره خورده به عاقبت بچه هاتون فکر کنین تو این کلیپم میبینین میگه مادرم همیشه می‌گفت اینطوری نگرد خوب نیست چادر سر کردنی مادرم تشویقم میکرد وذوق میکرد خوب خواست خدا بود وبیرونم روضه روشنیده و تلنگر بهش خورده ومنقلب پس تذکرهای مادرش ودعای خیرش اثر داشته ناامید نشین وبی تفاوت نباشین به خدا دربرابر خدا وخون شهدا باید پاسخگو باشیم @drnyazmnd
توسّل ابوطالب (ع) به حضرت فاطمه (ع) قبل از تولّد امام علی (علیه السّلام) در «مکّه» زلزله ی شدیدی رخ داد؛ به طوری که سنگ های بزرگ از «کوه بلقیس» جدا شده و به پایین پرتاب می شد. حضرت ابوطالب (علیه السّلام) بر بلندی آمد و گفت: «الهی و سیّدی اسئلک بالمحمدیّه المحمودة و بالعلویّة العالیّة و بالفاطمیّة البیضاء الا تفضلّت علی اهل التهامة بالرّحمة و الرأفة؛ پس همان زمان زمین آرام گرفت و مردم آن کلمات را حفظ کرده و در شداید و بلاها می خواندند؛ ولی جهت آن را نمی دانستند. @drnyazmnd
ارادت امام رضا (ع) به حضرت فاطمه (ع) یکی از فضلای حوزه که مشکل بزرگی برایش پیش آمده بود، برای زیارت و توسّل به حضرت امام رضا (علیه السّلام) عازم حرم می شود. از قضا به علّامه طباطبایی بر می خورد که ایشان هم عازم حرم است. به طرفش رفته و با چشمی پر اشک و دلی پرسوز از ایشان می خواهد تا دعایی به او بیاموزد که حاجتش روا شود. علّامه نگاهی مهربان به چهره و حالت او می کند. آنگاه می گوید: فرزندم! وقتی وارد حرم مطهّر می شوی، یکی از مؤثّرترین و بهترین دعاها این است که حضرت را به مادرش زهرا (علیهاالسّلام) قسم بدهی که حاجت تو را از خدا بخواهد. چون حضرت به مادرش زهرا (علیهاالسّلام) علاقه ی فراوان و ارادت خاصّی دارد و سوگند دادن به مادر محبوبش، سخت مؤثّر خواهد افتاد. می گوید: با شنیدن این سخن، سخت متأثّر شدم و رعشه و لرزه ای تمامی وجودم را در برگرفت. این توسّل و قسم دادن همان و به مقصود رسیدن همان... @drnyazmnd
مردی که دوپا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش کور بود، با حالتی رقّت آور فریاد می زد: ربّ نجّنی من النّار؛ خدایا، مرا از آتش، نجات بده. شخصی به او گفت: از برای تو مجازاتی باقی نمانده، در عین حال می گویی خدایا! مرا از آتش نجات بده؟! گفت: من در کربلا بودم. وقتی که حسین (علیه السّلام) کشته شد، شلوار و بند شلوار گران قیمتی را در تن آن حضرت دیدم. با توجّه به اینکه همه ی لباس هایش را غارت کرده بودند، فقط همین شلوار مانده بود. دنیاپرستی، مرا به آن داشت تا آن بند قیمتی شلوار را درآورم. به طرف پیکر حسین (علیه السّلام) نزدیک شدم تا خواستم آن بند را بیرون بکشم، دیدم آن حضرت دست راستش را بلند کرد و بر روی آن بند نهاد. نتوانستم آن بند را بیرون آورم. دیدم آن حضرت دست چپش را بلند کرد و روی آن بند نهاد. هر چه کردم، نتوانستم دستش را از روی بند بردارم. دست چپش را نیز بریدم. باز تصمیم گرفتم که آن بند را بیرون آورم. صدایش ترس آور زلزله ای را شنیدم. ترسیدم و کنار رفتم و در همان جا(شب) در کنار بدن های پاره پاره ی شهدا خوابیدم. ناگاه در عالم خواب دیدم که گویا حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) و فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) آمدند و سر امام حسین (علیه السّلام) را در دست گرفته اند. فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) آن را بوسید، و سپس فرمود: «پسرم! تو را کشتند. خدا آنها را که با تو چنین کردند، بکشد.» شنیدم امام حسین (علیه السّلام) در پاسخ فرمود: «شمر مرا کشت و این شخص که در اینجا خوابیده، دست هایم را قطع کرد.» فاطمه (علیهاالسّلام) رو به من کرد و گفت: «خداوند دست ها و پاهایت را قطع کند و چشم هایت را کور نماید و تو را داخل آتش نماید.» از خواب بیدار شدم. دریافتم که کور شده ام و دست ها و پاهایم قطع شده. سه دعای فاطمه (علیهاالسّلام) به استجابت رسیده و هنوز چهارمی آن (یعنی ورود در آتش) باقی مانده. این است که می گویم: خدایا! مرا از آتش نجات بده. @drnyazmnd
وقتی که حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) رحلت کرد، امّ ایمن قسم خورد که در «مدینه» نماند؛ چون طاقت نداشت جای خالی حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را مشاهده نماید؛ بنابراین به سوی «مکّه» رفت و در میان راه به تشنگی شدیدی دچار شد. دست های خود را به سوی آسمان بالا برد و گفت: پروردگارا! من خدمت گزار فاطمه (علیهاالسّلام) هستم. مرا از عطش می میرانی؟! آنگاه خداوند از آسمان سطلی پایین فرستاد. امّ ایمن از آن نوشید و هفت سال به غذا و آب نیازی پیدا نکرد. در روزهای بسیار گرم، مردم او را به زحمت می انداختند؛ ولی اصلاً تشنه نمی شد. بحارالانوار ج۴۳ص۲۸ @drnyazmnd
دو برادر، یکی نیکوکار و دیگری بدرفتار بود که مردم از دست و زبان آن برادر بد، ناراحت بودند و به برادر دیگرش شکایت می کردند تا اینکه برادر نیکوکار قصد زیارت امام رضا (علیه السّلام) را به همراه جماعتی کرد. برادری هم که بد بود. همراه با زائران حضرت علیّ بن موسی الرّضا (علیه السّلام) قصد رفتن به «مشهد» را کرد؛ ولی طبق عادت همیشگی اش زوّار امام رضا (علیه السّلام) را اذیّت می کرد تا در یکی از منزل های وسط راه مریض شد و از دنیا رفت. همه از فوت او خوشحال شدند؛ ولی برادر خوب به خاطر غیرت برادری، او را غسل و کفن کرد و همراه خود آورد و در حرم امام هشتم (علیه السّلام) طواف داد و دفن کرد. شب شد. در عالم رؤیا برادر را در باغی بسیار مجلّل با لباس های استبرق در کمال شادی و نعمت دید. پرسید: چه شد که به این مرتبه و مقام رسیدی؟ تو که دارای اعمال نیک نبودی. گفت: ای برادر! وقتی قبض روح شدم، جانم را به سختی گرفتند. هنگام غسل، آب برای من آتش بود و کفن پاره ای از آتش؛ حتی مرکب من آتش و دو ملک هم با عمود آتشین مرا عذاب می کردند تا به صحن مطهّر حضرت رضا (علیه السّلام) که رسیدیم. آن دو ملک دور شدند و عذاب از من برداشته شد. همین که مرا وارد حرم کردند، دیدم حضرت رضا (علیه السّلام) بر بلندی نشسته اند و توجّه به زوّار خود دارد. من از حضرتش درخواست شفاعت کردم. پوزش طلبیدم. به من عنایتی نفرمودند. همین که مرا بالای سر حضرت بردند، پیرمردی نورانی دیدم. به من فرمود: برو از حضرت طلب شفاعت کن؛ والّا اگر تو را از این حرم بیرون ببرند، همان عذاب است. گفتم: ای پیرمرد! من از امام رضا (علیه السّلام) کمک طلبیدم؛ امّا حضرت اعتنایی نکردند. فرمود: او را به حقّ مادرش زهرا (علیهاالسّلام) قسم بده که هرگز از در خانه اش رد نخواهی شد. این مرتبه که امام رضا (علیه السّلام) را به حقّ مادرش زهرا (علیهاالسّلام) قسم دادم، آن دو ملائکه ی عذاب رفتند و دو فرشته ی رحمت آمدند و مرا به این مقام و نعمت رسانیدند. سیمای فاطمه ی زهرا(س) در قرآن و عترت، صص ۳۹-۴۰. @drnyazmnd
17.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫دختر کشف حجابی که خادم هیات شد.... ❤️‍🔥دختر کشف حجابی که به عشق و نفرت از محجبه شده و در مراسم عروسی شده و عازم زیارت شد... فقط کافیه دو سه نفری بشین و برید توی خیابون و با لحن شوخی با کشف حجابها بحث رو باز کنید و بعد یک جمله خوب از حجاب بگید و توی دو دقیقه متقاعدشون کنید که بی حجابی به ضرر خودشونه. معنی اقتدار این نیست که با دعوا برید جلو. معنی اقتدار یعنی از حرف حق کوتاه نیایید اونم با شجاعت. معنی اقتدار یعنی شما همیشه توی صحبت ها خودتون رو مداخله بدید. همه جا از واجبات حرف نزنید. و هیچ وقت سکوت و بزدلی اختیار نکنید. @drnyazmnd