بسم الله ارحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت و النعثل و الشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
قول دوم قول مرحوم اصفهانی
(در مبانی رییسه مبنای اول علامت و مبنای دوم عینیت و مبنای سوم تباین بود که قول اول آن ایجادیت بود):
معنای حرفی برای وجود رابط وضع شده است
توضیح؛
مبنای مرحوم اصفهانی در اصل وضع این است که هر لفظی که وضع می شود باید حاکی از یک شیء موجود در خارج باشد مثل لفظ زید که حاکی از کالبد خارجی زید است و معانی حرفیه نیز در خارج وجود دارد اما ما ملتفت به آن نیستیم مثل لیوان و آب که بعلاوه این دو ظرفیت لیوان برای آب نیز در خارج وجود دارد لذا حروف وضع شده اند برای وجود رابط خارجی
(نهایه الدرایه ج1 ص24)
➖➖➖
سه اشکال مرحوم خویی بر این قول:
اشکال اول:
لفظ برای نفس موضوع له وضع شده است و این قول شما در حروف بالوجدان صحیح نیست و حروف برای نفس موضوع له خودشان نشده اند
همچنین اشکال مرحوم آخوند نیز در اینجا وارد است چرا که اگر حروف برای معنای خارجی وضع شده باشند چگونه اول در ذهن تصور شده اند و بعد برای وجود رابط خارجی وضع شده اند و معنای ذهنی حاکی معنای خارجی شده است؟
اشکال دوم:
در بسیاری از موارد وجود رابط خارجی در استعمالات حروف وجود ندارد مثل حرف "لام" در الوجود لله واجب که وجود رابط در خارج وجود ندارد و ملیکت وجود برای خداوند متعال در خارج نیست چرا که وجود خداوند مانند اشیاء خارجی نیست و اگر قائل به ملکیت خارجى "لام" شویم لامحاله قائل به ترکب برای خداوند شده ایم که محال است
اشکال سوم:
دلیلی وجود ندارد که در خارج وجود رابط را اثبات کند بلکه در خارج فقط ذات و عرض وجود دارد
ان قلت:
در مثال زید فی الدار اگر نسبت به وجود زید علم داریم و نسبت به ظرفیت خانه برای زید شک داریم حال آنکه معلوم ذهنی(زید) شیئی غیر از مشکوک ذهنی(ظرفیت برای زید) است لهذا در ذهن و در خارج دو چیز است یک زید و دو ظرفیت
قلت:
این صحیح است که علم به وجود است و شک به ظرفیت دو چیز را در ذهن اثبات می کند اما این منافات ندارد با این که در خارج یک شیء باشد بلکه در اینجا ذهن از یک شیء خارجی دو چیز ذهنی انتزاع کرده است در مثال لیوان و آب دو چیز در خارج وجود دارد و ظرفیت یک شیئى است که ذهن آن را انتزاع کرده است
(محاضرات ج1 ص77)
➖➖➖
جواب آقای صدر به این اشکالات:
مرحوم اصفهانی می فرماید که حرف وضع شده برای ماهیت فانی در ربط نه اینکه وضع شده باشد برای وجود رابط خارجی که اشکالات پیش بیاید و ماهیت فانی در ربط هم با وجود ذهنی جمع می شود و هم با وجود خارجی
➖➖➖
ادامه بحث و توضیح تفسیر آقای صدر سیاتی ان شاء الله
سلام علیکم ان شاالله از فردا بحث دروس تمهیدیه ی فقه استدلالی شروع میشه و فقط بصورت خصوصی به شخصیه افرادیکه متعهد شدند ارسال خواهدشد.
آیدیه استاد جهت هماهنگی
@aminchahardehi
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت و النعثل و الشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم
➖➖➖
ادامه جواب آقای صدر به اشکال مرحوم خویی:
استدلال نسبت این کلام(ماهیت فانی) به مرحوم اصفهانی این است که در عبارت نهایه الدرایه مرحوم اصفهانی نسبت معنای حرفی و اسمی را تشبیه کرده به نسبت بین وجود ربطی و وجود محمولی نه اینکه قائل شود به اینکه حروف وضع شده اند ایجاد وجود خارجی رابط ، بلکه فقط در مقام تشبیه است و قائل به وضع حروف برای ماهیت فانی می باشد
➖➖➖
رد بر قول آقای صدر و تفسیر ایشان از قول مرحوم اصفهانی:
اگر حرف "من" وضع شده باشد برای ماهیت ابتدائیت کلی ، فرقی بین آن و اسم نمی ماند لذا باید قائل شوید به وضع برای ماهیت ابتدائيت جزئی و اگر برای ماهیت ابتدائیت جزئی وضع شده باشددر خارج یک فرد داردو فقط می تواند از یک ابتدائیت در خارج حکایت کند و از ابتدائیت دیگری که برای آن وضع نشده است نمی تواند حکایت کند و استعمال آن در ابتدائیت دیگر محال است مثلا "من" که وضع شده برای ابتدائیت جزئی بصره و در ابتدائیت مشهد نمی تواند استعمال گردد
➖➖➖
قول سوم (در سومین قول از اقوال رییسه) قول مرحوم خویی:
حروف وضع شده اند برای تحصیص یا تخصیص زدن اسماء
توضیح؛
در مثال زید و دار می بینیم که زید حصه و حالات مختلف و متفاوتی دارد گاهی در خانه است و گاهی در کوچه است و گاهی ... دار نیز همین گونه است اما زمانی که می گوییم زید فی الدار "فی" زید و دار را به یکی از حصه و حالاتشان مقید و مختص می کند یعنی زید به حالت در خانه بودن و خانه را به ظرف بودن برای زید مختص و مقید می کند
(محاضرات ج ١ ص٨٠)
➖➖➖
دو اشکال آقای صدر به این قول:
اشکال اول:
اگر منظور شما از تحصیص همان نسبت بین زید و دار است که این مبنای ایجادیت است که فی معنای ظرفیت خود را ایجاد کرده است
اما اگر مقصود شما از تحصیص همان معنای لغوی تحصیص و حصه کردن است که در اینجا این اشکال پیش می آید که وقتی "فی" حصه زید را در خانه و حصه خانه را برای ظرفیت زید می فهماند یک نسبت ظرفیت در اینجا وجود دارد که آن معلومنیست چه چیزی فهمانده است
اشکال دوم:
تحصیص در طول معنای حرفی است نه اینکه اصل معنای حرفی باشند چرا که این تحصیص در بعضی حروف نقض می شود مثل حروف تفسیر و عطف و استثناء مثل اکرم العشره الا واحدا که در اینجا حرف استثناء هیچ گونه تحصیصی نزده است چرا عشره وضع شده برای ده نه اینکه نه بعلاوه یک وضع شده باشد و حرف استثناء بیاید تحصیص بزند معنای عشره را به اینکه واحدی از آن شامل حکم نیست و در حقیقت واحد با اصل عشره در تعارض است نه اینکه ده برای نه بعلاوه یک وضع شده باشد و
واحد با واحدی از عشره در تعارض باشد
ان قلت:
حروف عطف هم تحصیص می زنند مثل زید و عمرو یجیئان در اینجا "واو" معیت زید را برای عمرو و بالعکس تحصیص زده است و لذا حروف عطف هم اسماءتحصیص میزند
قلت:
مثال هایی وجود دارد که تصیص حروف عطف هم نقض می شود مثل الحراره و البروده لاتجتمعان که اصلا تحصیص معیت حرارت برای برودت و بالعکس محال است
(بحوث ج١ ص٢۵٠)
➖➖➖
ادامه کلام مرحوم خویی:
حروف طبق مبنای ما در حقیقت وضع که تعهد بود باید برای تحصیص وضع شوند چرا که وقتی متکلم وقتی متعهد می شود که یک اسم را به یک حصه استعمال کند باید این استعمال را بواسطه ی چیزی انجام دهد که تنها واسطه تحصیص اسماء حروف هستند
➖➖➖
رد بر این کلام:
این کلام شما مصادره به مطلوب است شما ابتدا قائل به تحصیص در حروف شدید و این قول را مفروغ گرفتید بعد فرمودید که تنها چیزی که می تواند اسماء را تحصیص بزند حرف است لذا بنابر مبنای ما که تعهد بود حروف باید وضع شده باشند برای تحصیص
➖➖➖
اشکال دیگر آقای صدر سیاتی ان شاء الله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت والنعثل و الشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
رد بر اشکالات آقای صدر به قول مرحوم خویی:
رد اشکال اول:
این که اگه حروف وضع شده باشند برای نسبت بین طرفین این همان ایجادیت است که شما قائل شده اید یک ادعاست بلکه هیچ اشکالی در این وجود ندارد که حروف وضع شده باشند برای نسبتی که تحصیص هم می کند یعنی "فی" وضع شده برای ظرفیتی که زید و دار را تحصیص می زند و افن چیزی غیر ایجادیت است بلکه در ایجادیت گفته شده که حروف در هرکجا که استعمال شوند معنای خود را ایجادیت می کنند
و هیچ ملازمتی بین نسبت و ایجادیت نیست
اما جواب شما در این که اگر برای فعل تحصیص وضع شده باشند در اینجا کلام مرحوم خویی اشتباه فهمیده شده است بلکه مقصود ایشان این است که فی" وضع شده برای ظرفیت و لازمه این ظرفیت تحصیص است
رد بر اشکال دوم:
اولا تمامی حروف تحصیص می زنند حتی حرف تفسیر (که مفسَّر خود را تحصیص می زند)
جواب مثال الحرارة و البرودة لاتجتمعان: این است که طبق مبنای خودتان در جملات حملیه فرمودید اول موضوع باید تصور شود و بعد محمول بر آن حمل شود فرض محال هم محال نیست لذا در اینجا حرارت و برودت ذهنی جمع شده اند نه خارجی و همچنین بنابر همان مبنای شما در جملات حملیه این اگر نتوانیم جمع حرارت و برودت را تصور کنیم چگونه می توانیم عدم اجتماع را بر آن حمل کنیم
جواب مثال اکرم العشرة الا واحدا:
حرف "الا" برای استثناء مستثنی منه که وضع نشده بلکه وضع شده برای اینکه جمله یا فعل ماقبل را استثناء و تحصیص کند در جاء القوم الا زیدا مجیء وم به عدم زید تحصیص خورده است
در مثال اکرم العشره هم اکرام برا عشره تحصیص می خورد به حصه ای که واحدی از آن داخل نیست نه اینکه عشره برای نه بعلاوه یک وضع شده باشد و واحدی از آن تحصیص بخورد
همچنین اگر حروف در کلام وجود نداشت حصه کردن اسماء یا بعبارتی بیان حالات آنها بوجود نمی آمد و آوردن هزار اسم در کنار یکدیگر چیزی نیست جز تراکم اسماء و ربط بین آنها فقط بواسطه حروف و معانی حرفیه است مثلا در جملات اسمیه و وصفیه و...تحصیص آنها مربوط به هیئات آنهاست و هیئات معانی حرفیه هستند
➖➖➖
اشکال بر قول مرحوم خویی(وجود رابط خارجی):
همان اشکالی که بر مرحوم اصفهانی وارد بود بر ایشان نیز وارد است اگر "من" وضع شده باشد برای وجود ظرفیت ربطی که اشکال حکایت از خارج به وجود می آید و اگر وضع شده باشد برای ماهیت ابتدائیت ربطی این همان ابتدائیت ربطی جزئی است که فقط می تواند از یک ابتدائیت تحصیص پذیر در خارج حکایت کند یعنی فقط همان ابتدائیت بصره و استعمال آن برای ابتداء مشهد اشتباه است
➖➖➖
قول چهارم(قول مرحوم آغاضیاء عراقی):
مقدمه؛
در خارج سه چیز وجود دارد جوهر و عرض و رابط بین جوهرها و عرض ها و عرض و جوهر
در قالب مثال زید و بکر و عمرو و... جوهر اند و کمّ و کیف و ٵین و ظرفیت و ... عرض هستند و ربط بین اینها نیز در خارج وجود دارد در مثال زید فی الدار زید و دار جوهر اند و ظرفیت عرض است در اینجا یک چیز دیگر وجود دارد و آن ربط بین زید و ظرفیت و همچنین دار و ظرفیت است
مرحوم آغاضیاء با این مقدمه میفرماید برای اعراض(ظرفیت در مثال) حروف وضع شده اند و برای ربط بین آنها هیئات (در مثال زید فی الدار هیئت جمله اسمیه) وضع شده اند
نکته: فرق قول مرحوم آغاضیاء با مرحوم اصفهانی این است که در آنجا گفته شد حرف وضع شده برای وجود رابط و حروف معنای ربطی را ایجاد می کنند اما در اینجا هیئات ربط را ایجاد می کنند و حروف برای ماهیت اعراض وضع شده اند
(بدائع الافکار ج١ ص۴٢)
➖➖➖
اشکالات آقای صدر به قول مرحوم آغاضیاء:
اشکال اول:
به مقدمه مرحوم آغاضیاء نیز اشکال وارد است که فرمود هر لفظی که وضع می شود موضوع له آن باید در خارج وجود داشته باشد این مطلب نقض می شود که در مفاهیم انتزاعی و همچنین خود لفظ "عدم" که موضوع له آنها در خارج نیست
اشکال دوم:
همچنین شما فرمودید که "فی" وضع شده برای عرض نسبی در اینجا سوال این است که آیا وضع شده برای مفهوم ذهنی عرض نسبی یا برای مصداق جزئی آن در خارج؟
اگر برای مفهوم عرض نسبی وضع شده باشد که فرقی بین حرف و اسم نمیماند و مثل این است که بگوییم "من" وضع شده برای ابتداء و مشکل آن با قائم به طرفین بودن هم حل نمی شود چرا که ابتدائیت هم قائم به طرفین است
و اگر قائل شوید که وضع شده برای مصداق جزئی خارجی همان اشکالی که بر مرحوم اصفهانی وارد شد بر شما هم وارد می شود که نمی تواند در ذهن تصور شود و حاکی از خارج باشد
جلسه ی بیست و یکم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت والنعثل والشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
اشکال سوم:
بنابر مبنای شما که فرمودید حروف وضع شده اند برای عرض نسبی اشکال می شود که اگر حرف برای خود کلمه ٵین(کلمه ٵین هم ظرفیت را و هم رابطه مکانی را می فهماند) وضع شده باشد فی عرض می شود و می بینیم که بالوجدان اینگونه نیست
اما اگر بگویید که برای ٵین جزئی (ظرفیت جزئی) یا همان نسبت خاصه وضع شده است در اینجا اشکال این است باید ربط را خود حرف ایجاد کند لذا چرا فرمودید که ربط را هیئت می فهماند
توضیح به مثال:
در مثال زید فی الدار اگر جای "فی" را با اسم عوض کنیم و بگوییم ظرف زید الدار فرق این دو جمله این است که در جمله اول حرف "فی" هم ظرفیت را فهماند و هم ربطیت را اما در جمله دوم لفظ ظرف فقط ظرفیت را فهماند و ربطیت را هیئت اضافیه فهماند و لذا می فهمیم که "فی" معنایی کاملا متباین با "ظرف" دارد
➖➖➖
حل مشکلات و قول مختار در معنای حرفی:
مشکله ای که باید در معنای حرفی حل شود تطبیق معنای حرفی است با وضع عام موضوع له خاص (چرا که قول وضع عام موضوع له عام رد شد) یا بعبارتی تصور بوجهه بودن معنی و اینکه واضع می تواند معنی را تصور کند و لفظ را برای آن وضع کند
همچنین باید قبول کنیم که معنای حرفی یک معنای متباین اسماء نیست بلکه رابطه آنها کلی و فرد است مثل رابطه انسان و زید
لهذا نزدیک ترین قول در اقول با در نظر گرفتن دو مقدمه گذشته همان قول تحصیص مرحوم خویی است
➖➖➖
《مبحث وضع هیئات》
قسم دیگری از معانی حرفیه هیئات هستند و تعریف آن حرکات و سکناتی است که قائم به لفظ هستند مثل هیئت ضَرَبَ که همان ـَـَـَ در آن می باشد
هیئات دو قسم می باشد:
قسم اول:
هیئت در جمله(انواع جملات اعم از جملات تامه و ناقصه و ...)
قسم دوم:
هیئت افرادیه(مثل هیئت مصدر و مشتق و...)
➖➖➖
بررسی در وضع هیئات و ثمره اصل بحث سیاتی ان شاء الله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت والنعثل والشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
اقوال در هیئت جمله ناقصه:
قول اول(مرحوم خویی):
طبق همان مبنایی که ایشان در حروف داشتند همین جا نیز می فرمایند که هیئت جمله ناقصه وضع شده است برای نسبتی که بوسیله آن اسم را تحصیص می کند مثل جمله ناقصه اصافیه در غلامُ زیدٍ که هیئت آن وضع شده برای بیان حالت ملکیت غلام برای زید
(محاضرات ج١ ص١٩٠)
➖➖➖
قول دوم(مشهور):
همانطور که هیئت جمله تامه(یصح السکوت علیها) وضع شده برای نسبت تامه هیئت جمله ناقصه (لایصح السکوت علیها) نیز وضع شده برای نسبت ناقصه یعنی بین دو شیء ربط ایجاد می کند اما به نحو ناقصه و لایصح السکوت
➖➖➖
قول سوم (آقای صدر):
هیئت جمله تامه وضع شده برای هیئت تصادقیه و هیئت جمله ناقصه وضع شده برای هیئت تحلیلیه
توضیح به مثال؛
در مثال زیدٌ قائمٌ در خارج زید و قائم یک چیز است و در خارج بینشان نسبتی اتفاق نمی افتد بلکه نسبت و اسناد بین این دو در ذهن جاری می شود لذا می فرمایند که چون این دو در ذهن بر یکدیگر صدق می کنند وضع شده اند برای نسبت تصادقیه ذهنیه
اما در مثال ضرب ُزیدٍ دقیقا بالعکس جمله تامه در خارج یک نسبت حقیقیه وجود دارد اما در ذهن یک چیز بیشتر تصور نمی شود آن هم ضرب است و نسبتی بین دو شیء جاری نمی شود اما به تحلیل عقلی ما می فهمیم که دو چیز است و با عملیات عقلیه بین آن دو رابطه ایجاد می کنیم لذا هیئت جمله ناقصه وضع شده برای نسبت تحلیلیه عقلیه
استدلال آقای صدر برای این که در جمله ناقصه یک چیز تصور می شود؛
نسبت در جمله ناقصه
یا می خواهد مفهوم نسبت صدوری را در ذهن ایجاد کند این قسم باطل است چون مفهوم نسبت صدوری یک مفهوم اسمی است و نسبت یک مفهوم حرفی است و یک مفهوم حرفی نمی تواند مفهوم اسمی را در ذهن ایجاد کند
یا واقع (همان ماهیت) نسبـت صدوری را در ذهن ایجاد کند که این همنمی شود چرا که واقع نسبت صدوری جزئی است و نمی تواند حاکی از تمام افراد نسبت های صدوری باشد
یا یک نسبت صدوری دیگر را می خواهد بفهماند که باطل است چرا که محال است یک نسبت در جمله نسبت دیگری را به ذهنخطور دهد
لهذا جملات ناقصه وضع شده اند برای نسبت تحلیلیه ذهنیه چون در ذهن نسبتی نیست و عملیه تحلیلیه آن را تصور می کند
(بحوث ج١ ص ٢۶۶)
➖➖➖
سه اشکال بر قول آقای صدر:
اشکال اول:
اینکلام شما در فرق بین زیدٌضاربٌ و ضربُ زیدٍ نقض می شود در جملات وصفیه چرا که در مثال زیدٌ الضاربُ ، الضارب جمله صفتی برای زید است
و در خارج زید و ضارب یکی هستند و درذهن دو شیء بین این دو نسبت جاری است لذا نسبتشان تصادقیه است و جملیه وصفیه (با وجود ناقصه بودنش) یصح السکوت می باشد
➖➖➖
اشکال دوم:
این که شما فرمودید که نسبت در جمله ناقصه نمی تواند واقع نسبت صدوری را در ذهن ایجاد کند و استدلال شما این بود که واقع نسبت جزئی است و نمی تواند جامع برای افراد نسبت صدوری باشد
اشکال اینجاست که شما در وضع حروف وضع عام موضوع له خاص را اختیار کردید در اینجا هم همینطور است باید بگویید که که واضع تصور کرده نسبت صدوری کلی را و آن را برای مصادیقش وضع کرد و حکایت آن از افرادش هم به صورت حمل شایع صناعی بلامانع است (چرا واقع یا همان ماهیت را به ذهن می رساند و ماهیت یجتمع مع الف وجود خارجی)
➖➖➖
اشکال سوم:
اصل و پایه کلام شما هم محل اشکال قرار میگیرد چرا که در جمله تامه که شما فرمودید در خارج یک چیز هستند (قیام و زید یک چیز است) همین کلام را ما در جمله ناقصه ایراد میکنیم چرا که در ضربُ زیدٍ در خارج یک عمل اتفاق افتاده است آن هم ضرب است
بعبارتی اگر بحث شما در مفهوم است که قطعا مفهوم قیام با مفهوم زید یک چیز نیست چرا که ممکن است مفهوم قیام بر شخصی غیر از زید بار شود
اما اگر بحث در خارج است فرقی بین زید قائم و ضرب زید نمی ماند
➖➖➖
بحث بعد سیاتی ان شاء الله
تقریرجلسه بیست و سوم👆
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت والنعثل والشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
<<بحث هیئت جمله تامه خبریه>>
اقوال در این بحث:
قول اول(قول مشهور):
هیئت جمله تامه وضع شده برای ثبوت چیزی برای چیزی دیگر(ثبوتُ شیءٍ لشیءٍ) چه در آن قصد متکلم باشد یا نباشد
قول دوم(مرحوم خویی):
هیئت جمله تامه وضع شده برای قصد حکایت بواسطه یک مبرز
اشکالات مرحوم خویی به قول مشهور:
اشکال اول:
کلام مشهور نقض می شود در مواردی که وجود نسبت خارجی آنها عقلا محال است مثل شریکُ الباری ممتنعٌ
که در اینجا وجود تعقل وجود خارجی شریک الباری محال است و نمی توان بر آن چیزی را ثابت کرد
(محاضرت ج١ ص٩٠)
➖➖➖
جوابیه آقای صدر به این اشکال:
جواب اول:
قول مشهور ثبوت شیء برای شیئی دیگر است این ثبوت برای ماهیت است و اصلا مقصود مشهور ثبوت در خارج نیست
جواب دوم:
این اشکال در تمام نسبت ها وارد است و فقط مختص به جاهایی که موضوع محال است در خارج محقق شود مثل شریک الباری (و امثال آن) نیست بلکه در زیدٌ عالمٌ هم در خارج نسبت علم به زید تعلق نمیگیرد بلکه زید و عالم در خارج یک چیز هستند
(بحوث ج١ ص٢۶۴)
➖➖➖
رد بر جوابیه آقای صدر:
جواب دوم شما که مؤید بر قول مرحوم خویی بود اما جواب اول شما اینگونه رد می شود که مرحوم خویی بنابر مبنای خود مشهور بر آن ها اشکال کرده اند چرا مشهور قائل هستند معانی و نسبت ها در خارج وجو دارند (در بحث حروف گفته شد و با مثال تحتیت و فوقیت میز و قلم رد شد) فلذا آقای خویی اشکال برمشهور را موضوعاتی می کنند که وجود خارجی آنها محال است محقق شود(مثل شریک الباری)
➖➖➖
اشکال دوم(مرحوم خویی برمشهور):
در بحث حقیقت وضع ما قائل به تعهد شدیم و تعهد همیشه بر امر اختیاری تعلق میگیرد و تعهد بدون قصد بی معناست لذا ما قائل به قصد حکایت شدیم چرا که مبنای ثبوت شیء لشیء با مبنای تعهد سازگاری ندارد در قول مشهور گفتیم که قصد و اختیار در آن فرقی نمی کند و دو سنگ به هم برخورد کند و صدای زیدقائم بدهد معنای قیام تام را برای زید به ذهن می رساند
➖➖➖
تقریر جلسه ی بیست و چهارم👆
بسم الله الرحمن الرحیم
جوابیه آقای صدر به این اشکال:
نقضی:
کلام شما در دو چیز نقض می شود یکی در حروف که فرمودید وضع شده اند برا تحصیص چرا که باید می فرمودید وضع شده اندبرامای قصد تحصیص بعبارتی اگر دو سنگ به هم برخورد کنند و صدای زید فی الدار بیاید معنای تحصیص از آن فهمیده می شود
و یک نقض دیگر در وضع لفظ "نار" برای وجود محرق چرا که اگر بلااختیار لفظ نار گفته شود باز هم وجود محرق به ذهن خطور میکند
حلی:
حل بحث در آنجاست که ما بگوییم بنابر مبنای مرحوم خویی باید در وضع حروف قائل به قصد تحصیص شوند و در مفردات (حل مثال نار) قائل شوند که وضع شده برای قصد اراده
در قول مشهور نیز برای حل مسئله و جمع با مبنای تعهد ، میگوییم که وضع شده برای قصد ثبوت شیء لشیء تصورا بعبارتی آقای صدر می فرماید که نزاع در قصد نیست بلکه نزاع در حکایت و ثبوت شیء لشیء می باشد و این که متکلم قصد کند ثبوت چیزی را برای چیزی را بکند تصوراً
➖➖➖
رد بر جواب آقای صدر:
نفس قصد تلازم با مراد استعمالی و مدلول تصدیقی دارد چطور شما می فرمایید که متکلم قصد ثبوت چیزی برای چیزی را تصوراً بکند بعبارتی با آمدن قصد لامحاله می شود وجود تصدیقی (چه اولی چه ثانی) و مدلول تصوری آن است که قصد در آن نباشد لذا بنابر مبنای تعهد لامحاله باید قائل به قول مرحوم خویی شویم
➖➖➖
اشکال سوم مرحوم خویی بر قول مشهور:
اشکال بعد این است که نفس قول مشهور دال بر تصدیق است اصلا ثبوت شیء لشیء یعنی تصور مع الحکم ، وقتی می گوییم زید قائم ذهن زید و قیام را تصور کرده و آن را تصدیق کرده است بعبارتی خود یصح السکوت بودن جمله تامه دال بر تصدیقی بودن آن است (لهذا در نسبت تامه وضع منشا تصدیق است)
➖➖➖
جواب آقای صدر بر این اشکال:
این اشکال بنابر مبنای تعهد درست است اما بنابر مبنای مشهور منشا دلالت تصوری وضع است و جمله تامه خبریه دلالت تصوری دارد
➖➖➖
رد بر جواب آقای صدر:
در جمله تامه خبریه بنابر مبنای اعتبار هم منشا وضع دلالت تصدیقی است چرا که ثبوت شیء لشیء یعنی تصدیق و تصور مع الحکم (بعبارتی وقتی دو سنگ به هم بخورد و صدای زید قائم بدهد فقط در ذهن تداعی معنا می کند نه اینکه ثبوت شیء لشیء حاصل شود)
➖➖➖
جلسه ی بیست و پنجم👆
بسم الله الرحمن الرحیم
توجه توجه
شروع درس کفایه با نظارت بر بحوث از اول کتاب زیر نظر مستقیم استاد چهاردهی از اول کتاب.
دوستان درس بصورت خصوصی برگزار میشود برای شرکت در کلاس به آیدیه خود استاد پیام بدین.
@aminchahardehi
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکال چهارم مرحوم خویی بر قول مشهور:
بنابر مبنای مشهور در نسبت تامه خبریه هیچ فرقی بین نسبت ناقصه و تامه نمی ماند چرا که نسبت یک مفهوم متواطی نیست و نمی تواند شدت و ضعف را در آن راه داد یعنی در اشیائی که تعداد و قلت و کثرت راه دارد تشکیک صحیح است اما در مفاهیم متواطی مثل خط نمی توان گفت که یک خط از خط دیگر خط تر است نسبت هم مثل خط است و نمی توان گفت که یک نسبت ناقص است و نسبتی دیگر تام است
➖➖➖
جواب آقای صدر بر این اشکال:
کلام شما در متواطی بودن نسبت صحیح است اما این اشکال بر مبنای خود شما هم وارد است چرا که شما در نسبت ناقصه قائل به قصد تحصیص و درنسبت تامه قائل به قصد حکایت شدید و لازمه کلام شما این است که در مرحله مدلول تصوری یک جمله ناقصه را جای یک جمله تامه قرار دهیم بعبارتی در عالم تصور نباید فرقی بین زید قائم و زیدالقائم بماند(همین اشکال سرایت پیدا می کند بر اصل مبنای مرحوم خویی در حقیقت وضع)
➖➖➖
رد بر اشکال آقای صدر:
مرحوم خویی اصلا قائل به مدلول تصوری نیستند یعنی وقتی از غیر ذی شعور زید قائم صادر می شود برای ما فقط تداعی معانی می آورد و علتش هم کثرت استعمالی است فلذا اصلا مدلول تصوری وجود ندارد که بتوانیم در این مرحله نسبت تامه و ناقصه را به جای هم قرار دهیم
➖➖➖
جواب بر اشکال چهارم مرحوم خویی:
اصل کلام در متواطی بودن نسبت صحیح است اما اصلا بحث و مناقشه ما در خود نسبت نیست و ما نمی گوییم که نسبت تامه نسبتش از نسبت ناقصه بیشتر است بلکه زمانی که نسبت ناقصه در ابتدا به صورت لایصح السکوت به وجود آمده و نسبت تامه یصح السکوت به وجود آمده است
➖➖➖
قول مختار:
ما در اصل حقیقت وضع قول مرحوم خویی(تعهد) را قبول نکردیم و قائل به اعتبار شدیم و گفتیم وضع منشا دلالت تصوری است اما در وضع جمله تامه خبریه قول مرحوم خویی صحیح است و وضع منشا دلالت تصدیقی است و برای قصد حکایت وضع شده است
➖➖➖
فرق نسبت تامه و ناقصه در کلام مرحوم آغاضیاء سیاتی ان شاءالله
جلسه ی بیست و ششم👆
32.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا با وجود عقل نیاز به روایات داریم؟!
#عقلانیت_در_پرتو_معصوم
#چهاردهی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم العن الجبت و الطاغوت والنعثل والشیاطین و حزبهم الظالمین لآل محمد علیهم السلام
➖➖➖
سه فرق بین نسبت تامه و ناقصه در کلام مرحوم آغاضیاء:
فرق اول:
جمله ناقصه دلالت بر وجود می کند اما جمله تامه دلالت بر ایجاد می کند یعنی زمانی که می گوید زیدالعالم علم برای زید در ذهن ثابت است و این دارد از ذهن حکایت می کند اما زمانی که می گوید زید عالم مفهوم علم را برای زید در خارج ایجاد می کند
➖➖➖
اشکال:
به نظر ما فرقی بین زید عالم د زید العالم از حیث حکایت و مفهوم وجود ندارد بلکه در هر دو ذهن وجود دارد و از خارج حکایت می کنند(این همان کلام مرحوم نایینی در معنای حرفی است و در محل خودش ردشد)
➖➖➖
فرق دوم:
جمله تامه حکایت از خارج می کند اما در جمله ناقصه ذهن قطع نظر از نسبت موجود در خارج دارد و تنها چیزی که وجود دارد نسبت محکیه ذهنیه است
توضیح؛
وقتی می گوییم زید قائم در اینجا جمله حکایت از خارج می کند اما در زید القائم حکایتی از خارج وجود ندارد بلکه ذهن از نسبت قیام و زید در خارج قطع نظر دارد و نسبت آن نسبت محکیه ذهنیه می باشد
استدلال؛
می بینیم که بر سر جمله ناقصه حرف نفی می آید مثل عدم قیام زید اما برا جمله تامه حرف نفی نمی آید
➖➖➖
اشکال آقای صدر:
نقضی:
این که شما فرمودید جمله تامه از خارج حکایت می کند و جمل ناقصه حکایت نمی کند نقض می شود در مثال قیام زید الموجود در این مثال جمله ناقصه است اما می گوید قیام زید موجود (زیدی که موجود است در خارج) و از خارج حکایت می کند
همچنین این که شما فرمودید حرف نفی بر سر جمله تامه نمی آید در مثال های بسیاری نقض می شود مثلا لیس زید بقائم (اصلا ما نفهمیدیم که منظور شما چیست)
حلی :
در این که شما فرمودید جمله تامه از خارج حکایت می کند چند حالت وجود دارد:
حالت اول: مفهوم وجود در ذهن بیاید که محال است بواسطه الفاظ مفهوم وجود خارجی به ذهن بیاید
حالت دوم: این است که بواسطه لفظ واقع یا وجود خارجی به ذهن بیاید که این هم به وضوح محال است که وجود خارجی به ذهن بیاید
حالت سوم: این است که ماهیت وجود به ذهن بیاید که این حالت در جمله ناقصه هم هست مثل اینکه می گوییم زیدالقائم ضرب در اینجا ماهیت به ذهن می آید حال آنکه نسبت ناقصه است
➖➖➖
رد بر اشکال آقای صدر:
در اشکال نقضی شما فرمودید که قیام زید الموجود حاکی از خارج است این حکایت از نفس نسبت ناقصه نیست بلکه حکایت از الموجود می باشد حال آنکه کلام مرحوم آغاضیاء دال بر این است که نفس نسبت ناقصه حکایت از خارج ندارد و به خودی خود در حکایت از خارج لابشرط است
اما نقض شما در آمدن ادات نفی بر سر جملات ناقصه صحیح است و ما هم کلام مرحوم را نفهمیدیم ظاهرا که تقریرات اشتباه نوشته اند
اما رد بر اشکال حلی شما این است که قیاس شما بین دو مثال زید قائم و زید القائم ضرب اشتباه است چرا که با آمدن ضرب نسبت جمله تامه می شود و از خارج حکایت می کند اما در مثال قیام زید یا زیدالقائم حکایتی از خارج ندارد مثل همان کلمه الموجود که در مثال اخیر آوردید که باعث حکایت از خارج شد اما نسبت ناقصه بما هی هی هیچ حکایتی از خارج نمی کند و اشکال شما بر مرحوم آغاضیاء وارد نیست
➖➖➖
جلسه ی بیست و هفتم👆
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
دروس امسال استاد چهاردهی
عمومی: بحوث فی علم الاصول از اول کتاب همراه با نقد
خصوصی: فقه استدلالی آقای ایروانی از ابتدا همراه با نقد
خصوصی: کفایه از ابتدا همراه با نقد
دوستان برای شرکت در دروس خصوصیه استاد فقط به آیدی خودشون پیام بدین و هماهنگ کنین
@aminchahardehi
تشکر از همراهی شما